1401/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /تعدد شرط و اتحاد جزا
خلاصه و مقدماتی از مسئله اذا تعدد الشرط و اتحد الجزا
یک دلیل میگوید اذا خفی الاذان فقصر و دلیل دیگر میگوید اذا خفی الجدران فقصر.
در اینجا 6 راه بیان شد که خلاصهاش این است:
آیا اینجا عطف به واو را حاکم کنیم، اذا خفی الاذان و الجدران فقصر یا عطف به او را حاکم کنیم، اذا خفی الجدران او خفی الاذان فقصر.
اگر عطف به واو باشد باید هر دو اتفاق بی افتد یعنی اگر خفاء الجدران شد ولی خفاء الاذان نشد اینجا نماز تمام است اما اگر عطف به او شد یکی کافی هست، خفاء الاذان یا خفاء الجدران کافی است.
صور مسئله
صورت اول: که هم خفاء الاذان شده و هم خفاء الجدران شده؛ تردیدی نیست که نماز در اینجا قصر است.
صورت دوم: نه خفاء الاذان و نه خفاء الجدران؛ واضح است که نماز تمام است.
صورت سوم: آنجا که خفاء الجدران شده ولی علم نداریم که خفاء الاذان شده یا خفاء الاذان نشده؛ (علم به تحقق به احدهما داریم ولی علم به عدم تحقق دیگری نداریم)
صورت چهارم: آنجا که خفاء الجدران شده اما علم داریم که خفا الاذان نشده یا خفاء الاذان شده اما علم داریم که خفاء الجدران نشده.
دو صورت اول جای بحث ندارد، اما صورت سوم که علم به تحقق احدهما داریم ولی عدم العلم به تحقق دیگری است:
«الثامن: الوصول إلى حد الترخص، وهو المكان الذي يتوارى عنه جدران بيوت البلد ويخفى عنه أذانه، ويكفي تحقق أحدهما مع عدم العلم بعدم تحقق الآخر(صورت سوم، علم نداریم آیا خفاء الاذان هم شده یا نشده این یکفی یعنی میتواند قصر بخواند)، وأما مع العلم بعدم تحققه فالأحوط اجتماعهما (مرحوم حجت گفتهاند باید علم به هر دو داشته باشیم. مرحوم حکیم: حد خفاء الاذان است)، بل الأحوط مراعاة اجتماعهما مطلقا» (چه عدم العلم باشد و چه علم به عدم باشد یعنی همانجایی که گفتم قصر همانجا میگویم عدم القصر)
اینجا منشأش این است: اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر، اگر عطف به واو محور شد احوط اینجا میآید و هر دو باید خفاء پیدا کنند هم خفاء الاذان وهم خفاء الجدران، و اگر خفاء الاذان شد و خفاء الجدران نشد و یا برعکس احتیاط باید بکند یعنی هم نماز را تمام و هم قصر بخواند و در روزه هم روزه بگیرد و هم قضا را بجا آورد. (صاحب این نظریه عطف را به واو میگیرد نه عطف به او)
اینجا برای احتیاط سید میگوید:
«فلو تحقق أحدهما دون الآخر إما يجمع بين القصر والتمام (هم شکسته میخواند و هم تمام)، وإما يؤخر الصلاة إلى أن يتحقق الآخر» (نماز را تأخیر بیندازد تا دومی که علم به تحققش پیدانشده محقق شود)، …
بزرگانی که عطف به واو گرفتهاند و احتیاط کردهاند آقایان نائینی و آقا جمال گلپایگانی (هذا الاحتیاط لا یترک) سیدمحمدتقی خوانساری و شیخ محمدعلی اراکی بجنوردی صاحب قواعد فقهیه و امام، فاضل (لا یترک) شاهرودی (بل لا یخلو من قوه)، میرزا هاشم (هذا الاحتیاط لا یترک بل لا یخلو من قوة).
این صور مسئله در رفتن به سفر است (مثلاً الآن مسافر نیست و در وطن هست یا قصد دهه کرده) اما سخن این است که در بازگشت از کجا نماز را تمام بخوانیم؟
«وفي العود عن السفر أيضا ينقطع حكم القصر إذا وصل إلى حد الترخص من وطنه أو محل إقامته» (برخی بزرگان مانند امام گفتهاند الاحوط فی العود مراعات رفع امارتین یعنی در برگشت اگر میخواهی نماز را تمام بخوانی باید اینگونه باشد که هم جدران را ببینی و هم اذان را بشنوی.
«آل یاسین: فيه تأمل بل ربما يقوى البقاء هنا على القصر إلى أن يصل إلى محل إقامته عرفا) وإن كان الأحوط تأخير الصلاة إلى الدخول في منزله، أو الجمع بين القصر والتمام إذا صلى قبله بعد الوصول إلى الحد.»[1]
سؤال: چرا امام آنجا احوط داشت اما اینجا محکم میگوید باید هر دو اماره رفع شود؟
در موقع رفت استصحاب تمام را داریم و در موقع برگشت استصحاب قصر را داریم. تکلیف قطعی مکلف قصر است تا یقین کنی که تکلیف تبدیل به تمام شده، زمانی یقین پیدا میکنیم که هر دو اماره تحقق پیدا کند (خفاء الاذان تبدیل بشود به عدم الخفاء الاذان)
انقلت: چرا برای رفت استصحاب نکردید؟ در هر دو طرف استصحاب هست. اینجا میگویید چون استصحاب القصر میشود به همین ملاک در موقع رفت خفاء الاذان شده ولی خفاء الجدران نشده، شک دارم که نمازم قصر است یا اتمام ولا تنقض الیقین بالشک.
قلت: در مسیر رفت روایت داریم در باب صلاة مسافر که برخی روایات تأکید بر خفاء الجدران کرده و برخی تأکید بر خفاء الاذان داریم. چهبسا آنجا اُنقضه به یقینٍ آخر بیاید و آن روایات ما را به اطمینان برساند اما اینجا (در عود) روایات نداریم. پس جریان استصحاب در آنجا مشکوک است و نمیتوان گفت ملاک در رفت و برگشت یکی هست چهبسا ملاک در رفت چیزی و در برگشت هم چیز دیگری باشد.
خلاصه: در بحث اذا تعدد الشرط و اتحد الجزا، اگر عطف به واو را انتخاب کردیم درنتیجه احدهما کافی نیست، اما اگر عطف به او را انتخاب کردیم میگوییم احدهما کافی است.
تطبیق متن کفایه
گفته شد در اینجا 6 احتمال هست: آخوند این شش احتمال را به 4 احتمال رسانده و خود عطف به او را برگزیده است:
«الأمر الثّاني: إنّه إذا تعدَّد الشرط، مثل (إذا خفي الأذان فقصر، وإذا خفي الجدران فقصر)، فبناء على ظهور الجملة الشرطيّة في المفهوم، لابد من التصرف ورفع اليد عن الظهور. إما بتخصيص مفهوم كلّ منهما بمنطوق الآخر، فيقال بانتفاء وجوب القصر عند انتفاء الشرطين.»
یک وجه آنچنانکه آخوند ذکر میکنند این است که مفهوم هر یک را تخصیص بدهیم به منطوق دیگری، و بگوییم اذا خفی الاذان فقصر مفهومش این است اذا لم یخفی الاذان فلا تقصر الا اذا خفی الجدران و در طرف دیگر میگوییم اذا خفی الجدران فقصر مفهومش این است که اذا لم یخفی الجدران فلا تقصر الا اذا خفی الاذان.
خروجی عطف به او این میشود که قصر منتفی است وقتی دو شرط منتفی باشد یعنی اگر یک شرط منتفی بود قصر منتفی نیست (خفاء الاذان بود و خفاء الجدران نبود قصر هست یا خفاء الاذان بود و خفاء الجدران نبود قصر هست، قصر زمانی نیست که هم خفاء الاذان و هم خفاء الجدران نباشد)
لکن اینجا سبب القصر یکی از این دوتاست و سومی ندارد.
«وإما برفع اليد عن المفهوم فيهما، فلا دلالة لهما على عدم مدخلية شيء آخر في الجزاء، بخلاف الوجه الأوّل، فإن فيهما الدلالة على ذلك».
وجه دوم از نگاه آخوند این است که رفع ید از مفهوم کنیم، هم از اذا خفی الاذان فقصر و هم از اذا خفی الجدران فقصر، بگوییم که اینجا مفهوم ندارد نه اولی و نه دومی.
به چه ملاک مفهوم ندارد: محاضرات آقای خویی مطالعه شود