درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /اقوال

 

حکم تعدد شرط و اتحاد جزاء

ازجمله مباحثی که همه در مفهوم شرط مطرح کردند این است که اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء اینجا حکم چیست؟

«اذا خفی الاذان فقصّر و اذا خفی الجدران فقصّر» اگر اذان را نشنیدی از آن زمان نمازت را شکسته بخوان و اگر دیوارهای شهر از نظرت پنهان شد نمازت را شکسته بخوان.

در اینجا چه باید گفت؟ بگوییم هم خفاء الاذان و هم خفاء الجدران یا اینکه بیاییم «اَو» را به میان بکشیم و بگوییم اذا خفی الاذان او خفی الجدران فقصّر؟

اقوال در مسئله

6 قول در اینجا هست و مبنای این 6 قول در اینجا این است که ما منطوق داریم و مفهوم (اذا خفی الاذان فقصر مفهومش این است که اذا لم یخفی الاذان فلا تقصّر).

قول اول:

اینکه در منطوقها تصرف کنیم «اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر» این منطوق می‌گوید فقط خفاء الاذان و آن منطوق می‌گوید فقط خفاء الجدران. اگر این «فقط» را برداریم می‌شود تصرف در منطوق، معنای این تصرف این است که هم خفای اذان و هم خفای جدران، یعنی اذا خفی الاذانُ و الجدران فقصّر.

نکته: این راه خلاف ظاهر است، چون در اینجا قرینه هست بر اینکه اراده هر دو نشده است و قرینه‌اش مفهوم هر یک از آنهاست.

قول دوم:

اینکه در هر دو منطوق تصرف کنیم و اطلاق هر یک را به اطلاق دیگری مقید کنیم، به این بیان:

«اذا خفی الاذان فقصّر الا اذا خفی الجدران؛ اذا خفی الجدران فقصر الا اذا خفی الاذان» نتیجهاش تقیید به «اَو» می‌شود، نتیجه آن می‌شود «اذا خفی الاذان او خفی الجدران فقصّر» (اینجا در صورتی است که تصرف در منطوقین بکنیم و یکی را قید دیگری قرار بدهیم).

قول سوم:

اینکه ما مفهوم هر یک را به منطوق دیگری تخصیص بدهیم و بگوییم «اذا لم یخفی الاذان فلا تقصّر الا اذا خفی الجدران؛ اذا لم یخفی الجدران فلا تقصّر الا اذا خفی الاذان».

(در این نظریه محور روی مفهوم برده شده است) این نظریه میگوید مفهوم اذا خفی الاذان این است که «اذا لم یخفی الاذان فلا تقصّر الا اذا خفی الجدران پس در آنجا فقصّر؛ اذا لم یخفی الجدران فلا تقصّر الا اذا خفی الاذان آنجا فقصّر».

خروجی این نظریه همان خروجی قول دوم است (خروجی قول دوم تقیید به اَو بود) پس نتیجه می‌گیریم که هرکدام از خفای اذان و خفای جدران عامل قصر نماز است.

به نظر می‌رسد نظریه دوم و نظریه سوم هر دو درست هستند، فقط با این تفاوت که نظریه دوم محور را منطوقین قرار داد و نظریه سوم محور را مفهوم قرار داد؛ گرچه به نظر می‌رسد که نظریه سوم اقرب است به نظریه دوم، البته برفرض اینکه ما مفهوم شرط را حجت بدانیم و اگر مفهوم شرط را حجت ندانیم نظریه دوم متعیّن می‌شود.

قول چهارم:

اینکه ما اصلاً شرط را نه خفاءُ الاذان بدانیم و نه خفاءُ الجدران بدانیم، بلکه شرط القَدَرُ الجامع بین الشرطین باشد، یعنی حدود خفاء الاذان یک محدوده‌ای است و خفاء الجدران هم یک محدوده‌ای دارد، این محدوده گاه نشانه‌اش خفاء الاذان است و گاه نشانه‌اش خفاء الجدران است و الواحد لا یصدر منه الا الواحد، از واحد جز واحد صادر نمی‌شود، اینجا واحد ما محدوده قصر الصلاة است؛ این واحد گاه نشانه‌اش خفاء الاذان است و گاه نشانه‌اش خفاء الجدران است.

(اگر بپذیریم این قاعده جاریست، واحد در اینجا قصر الصلاة است، این قصر الصلاة لا یصدر منه الا الواحد و نمی‌شود یک قصر الصلاة داشته باشیم و دو خروجی داشته باشیم (خفاء الاذان و خفاء الجدران) لا یصدر منه الا الواحد و آن واحد قدر جامع است، آن‌وقت خفاء الاذان و خفاء الجدران نشانه آن قدر جامع است)

اشکالات نظریه چهارم

این نظریه 3 اشکال دارد:

اشکال اول:

«قاعده الواحد، قاعدهٌ فلسفیةٌ مجراه الواحد الشخصی البسیط من جمیع الجهات» ولی اگر بسیط نباشد و مرکب باشد این قاعده جاری نمی‌شود (مرکب مثل: حرارت واحدٌ مرکبٌ قد یصدرُ من الشمس و قد یصدر من النار و قد یصدر من الکهرباء). بنابراین این قاعده در واحد شخصی بسیط جاری است نه مرکب.

اشکال دوم:

ما جریان این قاعده را در امور اعتباریه قبول نداریم؛ در امور فلسفی سلمنا که جاری هست اما در امور اعتباریه که جاری نیست و در این بحث اصولی ما و احکام شرعیه جایی برای این قاعده فلسفی نیست.

(قاعده الواحد در امور حقیقیه است نه در امور اعتباریه)

اشکال سوم:

قاعده الواحد برای علت و معلول است. در عرصه علت و معلول بله، حرف شما درست است که الواحد لا یصدر عنه الا الواحد. اینجا چه علتی هست؟ خفاء الاذان چه نقشی دارد در قصر الصلاة؟

سه اشکال بر این قاعده الواحد وارد شد و بنابراین جای مطرح کردن این نظریه چهارم نبود که بگویید نه خفاء الاذان و نه خفاء الجدران بلکه قدر جام

قول پنجم:

اینکه رفع از مفهوم ید کنیم، به این بیان که بگوییم دو عامل قصر بیان شده (یکی خفاء الاذان و یکی هم خفاء الجدران) هیچ منافاتی ندارد که عامل سومی در اینجا بیاید اما در توجیهات دیگر مفروض گرفتیم که جز خفاء الاذان و خفاء الجدران نیست.

اگر بگویید خروجی‌اش چیست؟

اذا خفی الاذان یک عامل است و دیگر مفهوم ندارد، اذا خفی الجدران یک عامل است و دیگر مفهوم ندارد و ممکن است عامل دیگری را هم ذکر کنیم مثلاً اگر 22 کیلومتر بگذریم.

این با نظریه پنجم تنافی ندارد اما با نظریات دیگر تنافی دارد چون مفروض گرفتیم که فقط این دو عامل است، خروجی‌اش عطف با اَو است «اذا خفی الاذان او خفی بالجدران».

به نظر می‌رسد این نظریه هم قابل قبول نیست زیرا به چه دلیل ما در اینجا از مفهوم رفع الید کنیم؟ با اینکه ما می‌توانیم جمع کنیم بین مفهوم داشتن و توجه به منطوق.

قول ششم:

اینکه ما رفع ید کنیم از مفهوم در یکی از اینها؛ یا رفع ید کنیم از مفهوم اذا خفی الاذان فقصر و توجه به مفهوم اذا خفی الجدران نداشته باشیم و یا اخذ کنیم به اذا خفی الجدران فقصّر و کاری به خفی الاذان نداشته باشیم.

این نظریه اضعف النظریات است چون ترجیح بلا مرجح است؛ و ترجیح بلا مرجح هم برمی‌گردد به ترجّح بلا مرجح، ترجح بلا مرجح هم معنایش وجود المعلول بلا علةٍ هست.