درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /ادله منکرین

 

خلاصه مطلب

تنبیه اول این است که محور در مفهوم شرط انتفاء سنخ حکم است به انتفاء شرط، نه انتفاء شخص حکم.

با انتفاء شرط، شخص قطعاً می‌رود؛ آنچه که محل کلام است این است که آیا با انتفاء شرط سنخ می‌رود یا نمی‌رود؟

مرحوم بروجردی: در مفهوم شرط فقط شخص وجود دارد که این شخص گاهی تطبیق بر سنخ میکند و گاهی تطبیق بر سخن نمیکند، اگر تطبیق بر سنخ کند همان شخص است و اگر تطبیق بر سنخ نکند از محل بحث بیرون است[1] .

القول بكون المراد في باب المفاهيم انتفاء السنخ وان اشتهر بين المتأخرين وأرسلوه إرسال المسلمات، ولكن لا نجد له معنى محصلا، لوضوح ان المتعلق في قولنا: (ان جاءك زيد فأكرمه) مثلا هو الوجوب المحمول على اكرام زيد، والتعليق انما يدل على انتفاء نفس المعلق عند انتفاء المعلق عليه (اگر نیامد اکرامش نکن) كما عرفت، و ما تفرضه سنخا ان كان متحدا مع هذا المعلق موضوعا ومحمولا فهو شخصه لا سنخه، إذ لا تكرر في وجوب اكرام زيد بما هو هو وان كان مختلفا معه موضوعا أو محمولا كوجوب اكرام عمرو مثلا أو استحباب اكرام زيد فلا معنى للنزاع في أن قوله: ان جاءك زيد يدل على انتفائه أو لا يدل (اگر غیر از این است که اصلاً مفهوم معنا ندارد) فافهم.

به مرحوم بروجردی عرض می‌کنیم: و ما تفرضه سنخاً ان کان متحداً مع هذا المعلق… بله متحد است اما اتحاد از سنخ طبیعی با مصداقش است.

به ایشان می‌گوییم درست است یکی است، اما یکی نه از باب تساوی مانند انسان و حیوان ناطق بلکه از باب طبیعی و مصداقش. الحق ان کلی الطبیعی موجود بوجود افراده ولی این فرد غیر آن کلی است این جزئی است و آن کلی.

ما چنین تصور می‌کنیم که ما دو اکرام داریم:

یکی شخص این اکرام و یکی کلی این اکرام، ان جائک زیدٌ فاکرمه، بله با رفتن مجیء، این اکرام می‌رود؛ اما ما فرض کرده‌ایم اکرامات در اینجا هست با انشاء دیگر. آن اکرامی که از ناحیه مجیء هست می‌رود اما اکرامی که از ناحیه دیگر است دلیل ندارد این اکرام برود و ما در مفهوم شرط می‌گوییم اگر سخن از سنخ بود مفهومش این است که ان لم یجئک فلا تکرمه ولو بانشاءٍ آخر.

فرق بین شخص و سنخ حکم

در مفاهیم آنچه بکار ما می‌آید سنخ حکم است و الا شخص در همه مفاهیم وجود دارد حتی در مفهوم لقب. مفهوم لقب این است که اکرم زیداً یعنی لا تکرم عمرواً و… با رفتن زید این اکرم می‌رود. مفهوم لقب اضعف المفاهیم است، اگر گفتیم زیدٌ موجودٌ مفهومش کفر است زیرا با این سخن دیگر غیر زید موجود نمیباشد در حالی که خداوند در منطقه اعلای وجود است، بنابراین انتفاء شخص به انتفاء شرط در همه مفاهیم هست و جای تردید نیست آنکه ما در مفهوم به دنبالش هستیم انتفاء سنخ است، بگوییم اگر لم یجئک زیدٌ فلا تکرمه یعنی در صورت مفهوم داشتن لقب اگر سنخ انشائات دیگر هم تحقق پیدا کرد او را اکرام نکن)

تاریخچه بحث سنخ و حکم در مفاهیم

اولین کسی که این مسئله را مطرح کرده است شهید ثانی می باشد.

«ذهب جماعة من الأصوليين إلى أنّ مفهوم الصفة والشرط حجة، أي يدلان على نفي الحكم عند انتفاء الصفة والشرط. وقيل: ليسا بحجة. وفصل آخرون، فجعلوا مفهوم الشرط حجةً دون الصفة (گفتند مفهوم شرط حجت است و مفهوم وصف حجت نیست). ولا فرق فيهما بين النفي والإثبات.

ولا إشكال في دلالتهما في مثل الوقف والوصايا والنذور والأيمان (در مثل وقف شرط و وصف مفهوم دارند)، كما إذا قال: وقفت هذا على أولادي الفقراء (فرزندان ثروتمند واقف از این موقوفه نمیتوانند استفاده کنند، این می‌شود مفهوم وصف)، أو إن كانوا فقراء (این میشود مفهوم شرط)، ونحو ذلك»[2] .

و این بیان شهید ثانی سبب منعقد شدن این بحث شده.

آنچه در باب وقف، وصایا، نذور، اَیمان … که شهید ثانی بیان کردند مفهوم انتفاء شخص است نه انتفاء سنخ؛ وقتی می‌گوید «وقفت علی اولادی الفقراء او ان کانوا فقراء»، اینجا بدیهی است که اگر فقیر نبودند قطعاً از این موقوفه نمی‌توانند استفاده کنند. (انتفاء شخص است)

سنخ هم که در اینجا معنا ندارد پس بحث وقف، وصایا، نذور و اَیمانی که مشروط است یا موصوف است اینجا قطعاً مفهوم دارد و مفهومش انتفاء شخص است نه انتفاء سنخ.

شیخ انصاری این را در تقریرات آورده و کفایه هم بر اساس تقریرات است -تقریرات درس خارج مباحث الفاظ شیخ انصاری است که مرحوم کلانتری نوشته‌اند و هم آخوند کفایهاش را علی روال تقریرات نوشته‌اند- این بحث انتفاء السنخ یا انتفاء الشرط با توجه به این موضوع مطرح شده است.


[1] . نهایه الاصول چاپ سابق ص272، چاپ لاحق، قبل از فصل اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء، ج1ص272.
[2] . تمهید القواعد که در حقیقت تحریر الفوائد و القواعد است، قاعده 25 ص110.