1400/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /ادله منکرین
سخن پیرامون مفهوم شرط بود و به اینجا رسیدیم که فیالجمله شرط مفهوم دارد ولی مواردی که بالقرینه مفهوم ندارند نیز فراوان هستند.
تنبیهات مفهوم شرط
حال وارد بحث تنبیهات مفهوم شرط میشویم:
تنبیه اول:
در عرصه مفهوم آنچه در مفهوم شرط مهم است انتفاءُ سنخ الحکم است نه انتفاءُ شخص الحکم.
توضیح ذلک: اینکه انتفاء شخص الحکم از بدیهیات است حتی در مفهوم لقب، اگر میگوید اکرم زیداً مفهومش این است که این حکم در مورد عمرو و بکر و… نیست (اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی) اگر میخواست دیگران هم اکرام شوند عمرو و بکر را هم میگفت.
شخص الحکم که وجوب الاکرام است با انتفاء زید میرود (این جای بحث و تردید ندارد و همه این را باور دارند) اگر این بود در مفهوم شرط نباید اختلاف میشد درحالیکه اختلاف اختلاف عظیم هست. (فما بین منکر المفهوم الشرط و بین مثبتٍ له و بین مُفصّلٍ المفهوم الشرط)
بنابراین انتفاءُ شخص الحکم بانتفاء القید از بدیهیات است.
و اما سنخ الحکم:
سنخ الحکم آنجاست که افراد برای آن تصور میشود؛ در شخص افراد تصور نمیشود اما در سنخ، افراد تصور میشود. مثال: ان سلّم علیک زیدٌ فاکرمه، اینجا یک شخص دارد (ان لم یسلم علیک فلا تکرمه) این اکرم درجایی که سلام نکند نیست، و یک سنخی دارد، سنخش ان لم یسلم علیک فلا تکرمه بهذا الانشاء او بانشاء الاخر.
اگر سلام نکرد اکرامش نکن، بهذا الانشاء (انشاء شخصی است) و لا بانشاءٍ آخر (سنخ است). ان لم یسلم علیک فلا تکرمه، بهگونهای که اگر بگوید ان احسنَ الیک زیدٌ فاکرمه، این در تعارض خواهد شد با اکرم زیداً ان سلّم علیک، چون فرض این است که سنخ میرود دیگر اکرامی در کار نیست، چه اکرامی که با ان سلّم علیک زیدٌ آمده باشد و چه اکرامی که با ان احسنَ الیک زیدٌ یا ان اضافک زیدٌ (اگر سور به تو داد)
بنابراین آنی که ما در مفهوم شرط دنبالش هستیم انتفاء سنخ حکم است نه انتفاء شخص حکم چون انتفاء شخص حکم از بدیهیات محسوب میشود.
(این تنبیه بهنوعی گرهخورده با انحصار علّیت است؛ این عبارةٌ اخرای همان بحث است. تیتر این بحث این است که موضوع مفهوم انتفاء سنخ حکم است نه انتفاء شخص حکم؛ و تیتر آن بحث آن است که علت منحصره اکرام سلام کردن است، چون شما سنخ را بیان میکنید که اگر زیر این آسمان بخواهد اکرامی اتفاق بیفتد این اکرام جز با سلام نمیشود.
فعلی هذا آنچه در مفهوم شرط ما دنبالش هستیم انتفاء سنخ الحکم است نه انتفاء شخص الحکم.
پس این تنبیه به نحوی گرهخورده به همان بحث گذشته است، یعنی علیت منحصره اکرام فقط سلام است، چیز دیگری بیاید علت اکرام نیست مانند ان احسن الیک).
نظر مرحوم بروجردی
آقای بروجردی در نهایه میگوید من تفکیک بین سنخ و شخص نمیتوانم بکنم و تفکیک بین سنخ و شخص معنا ندارد؛ زیرا میگوید اکرم زیداً ان سلّم علیک، یک، ان سلّم علیک که بیشتر ندارید شما این را باز میکنید به شخص این حکم و سنخ این حکم، اینها قابلتفکیک نیستند.
به ایشان پاسخ میدهیم که اینها قابلتفکیک هستند و ثمرهاش در اینجا ظاهر میشود که در شخص جای بحث ندارد، مثلاً در اکرم زیداً ان سلّم علیک، پرواضح است که با رفتن این قید دیگر این شخص حکم نخواهد بود تعارضی هم در اینجا نیست، این شخص را برای این حکم قرار داده است، اکرم زیداً ان سلّم علیک. اگر فردا آمد و گفت: اکرم زیداً ان احسن علیک، بازهم تعارضی نیست، اگر روز بعد آمد و گفت اکرم زیداً اگر درس خوان بود، اینجا هیچ تنافی ندارد.
اما اگر بحث را روی شخص بردیم معنایش این است که تنها عامل اکرام سلام است، اگر آمد یک قید دیگر هم گفت این در تعارض میشود با ان سلّم علیک. چون اگر ما مفهوم برای شرط قائل بودیم معنایش این است که تنها عامل اکرام سلام است و در تعارض قرار میگیرد و در تعارض سراغ مرجحات میرویم (اعدلیت، موافقت با قرآن، مشهور، ترجیح به صفات، ترجیح به جهات، یعنی موافقت یا مخالفت عامه یا تقیه. یا ترجیح مضمونی، کدام موافق قرآن است و کدام مخالف قرآن)
اگر بحث را روی سنخ بردیم این مباحث مطرح میشود ولی اگر بحث را روی شخص بردیم اصلاً این مباحث نیست چون واضح که آن شخصِ حکم میرود و من دستم باز است و یک شخص حکم دیگر میآید. شخص این حکم و سنخ این حکم البته نباید روی موضوع برد.