درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /ادله منکرین

خلاصه مطلب:

ادله قائلان به مفهوم شرط بیان شد و گفته شد که ستون فقرات مفهوم داشتن شرط استفاده انحصار است که این شرط علیت منحصره هست، در این بین تبادر، انصراف و اطلاق به میان آمد و درمجموع مفهوم داشتن شرط را فی‌الجمله پذیرفتیم. این‌طور نیست که هر جا مفهوم شرطی آمد بگوییم علیت منحصره است و باید دنبال شواهد و قرائن گشت و درنهایت حکم کرد.

ادله منکرین مفهوم شرط

اینجا آخوند وارد بحث ادله منکرین مفهوم شدند: آن‌هایی که قائل شدند که شرط مفهوم نداردسه دلیل اقامه‌ کردهاند:

دلیل اول:

دلیل اول (دلیل سید مرتضی)[1] وقتی ما می‌بینیم حکمی به شرطی گره‌خورده، منافات ندارد آن حکم به‌شرط دیگری هم گره‌خورده باشد، مثلاً در باب شهادات داریم: ﴿<وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ>﴾[2] ، بعد دلیل دیگری می‌گوید: ﴿<فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ>﴾، دو زن و یک مرد هم کافی است و دلیل دیگر می‌گوید: 4 زن هم جای 2 مرد می‌نشیند، بنابراین این‌گونه نیست هر جا که شرط آمد بگوییم مفهوم دارد.

أحدها: ما عُزي إلى السيد من أن تأثير الشرط، إنّما هو تعليق الحكم به (تأثیر شرط این است که این حکم را گره می‌دهد به این شرط مثلاً ان جائک زیدٌ فاکرمه، گره می‌دهد وجوب اکرام را به مجیء زید، امتناعی ندارد شرط دیگری بیاید و جایگزین شود)، وليس بممتنع أن يخلفه وينوب منابه شرط آخر يجري مجراه، ولا يخرج عن كونه شرطاً، فإن قوله تعالى: <وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ > يمنع من قبول الشاهد الواحد، حتى ينضم إليه شاهد آخر، فانضمام الثّاني إلى الأوّل شرط في القبول، ثم علمنا أن ضم أمراًتين إلى الشاهد الأوّل شرط في القبول، ثم علمنا أن ضم اليمين يقوم مقامه أيضاً (گاهی قسم جای شاهد مینشیند)، فنيابة بعضٍ الشروط عن بعضٍ أكثر من أن تحصى، مثل الحرارة، فإن انتفاء الشمس لا يلزم انتفاء الحرارة، لاحتمال قيام النار مقامها، والأمثلة لذلك كثيرة شرعاً وعقلا (مثال دوم را برای این منظور زد که بگوید تکوینیات هم مانند اعتباریات است، اگر شمس طالع شد حرارت هم موجود می‌شود، این منافات ندارد که اگر نار هم موجود شد حرارت موجود می‌شود پس این دلیل بر آن است که شرط مفهوم ندارد).

اشکال: خوب بود که سید مرتضی نقض از شرط می‌آورد و اینجا شرط نیست، ﴿<وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ﴾>؛ قضیةٌ منجزةٌ و لیست معلقه.

پاسخ: سید مرتضی در مقام بیان این است که اگر حکمی ذکر شد و حکمی گره خورد به‌حکم دیگر معنایش این نیست که فقط آن حکم دیگر علت است بلکه می‌شود آن علت برود علت دیگری بیاید؛ مقصود سید مرتضی این است که گره خوردن به حکمی مفهومش این نیست که حکم دیگر نقش ندارد.

نکته: ما دو مقام داریم: یکی مقام ثبوت و یکی مقام اثبات.

اینکه در مقام ثبوت می‌شود شرطی برود و شرط دیگر جایگزین شود بحثی نیست. همه قائلان به مفهوم شرط این را می‌گویند که در مقام ثبوت جابجایی شرطی به‌جای شرط دیگر مشکل ندارد؛ انما الکلام فی مقام الاثبات؛ در مقام اثبات قائل به مفهوم می‌گوید: اگر جمله شرطیهای مولا گفت این‌که احتمال دارد شرطی بیاید یا نیاید نمی‌توان با این قاعده را شکست. ما اثبات کردیم که در مقام اثبات، جمله شرطیه مفهوم دارد اِمّا بالتبادر امّا بالانصراف و اما بالاطلاق، شما می‌گویید منافات ندارد یک شرط دیگر بیاید و جایگزینش شود می‌گوییم احتمالش عیب ندارد ولی باید این احتمال دلیل داشته باشد و با یک احتمال نمی‌شود مفهوم داشتنی را که مبنائاً اثبات شده زیر سؤال برود.

این نکته‌ای را که سید مرتضی به‌عنوان دلیل بیان کرده ﴿<وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ>﴾ برای اینجا نیست بحث ما در جمله شرط است و این جمله‌ای که بیان کرده‌اند جمله شرطیه نیست بلکه جمله منجّزه است.

سید مرتضی می‌گویند می‌شود شرط دیگری جایگزین شود و ما هم با این حرف مشکلی نداریم، دعوای ما این است که اگر جمله شرطیه ای گفته شد و هیچ دلیلی بر آن نبود آیا مفهوم دارد یا ندارد؟ ما می‌گوییم اگر ندارد تبادر یقتضی که این علیت منحصره است.

پاسخ آخوند:

والجواب: إنّه قدس‌سره إن كان بصدد إثبات إمكان نيابة بعضٍ الشروط عن بعضٍ في مقام الثبوت وفي الواقع، فهو مما لا يكاد ينكر (در مقام واقع اشکالی ندارد)، ضرورة أن الخصم يدعي عدم وقوعه في مقام الإِثبات، ودلالة القضية الشرطيّة عليه، وأنّ كان بصدد إبداء احتمال وقوعه، فمجرد الاحتمال لا يضره، ما لم يكن بحسب القواعد اللفظية راجحاً أو مساوياً، وليس فيما أفاده ما يثبت ذلك أصلاً، كما لا يخفى.

مقام ثبوت که بحثی نیست، ولی مقام اثبات را اثبات نمی‌کند، مقام اثبات نمی‌گوید که شرط دیگر آنجا می‌نشیند بله اگر قرینه آوردید حرفی نیست.

دلیل دوم:

دلیل دوم بر اینکه جمله شرطیه مفهوم ندارد:

اگر قرار باشد مفهوم داشته باشد یا به دلالت مطابقی یا به دلالت التزامی یا با دلالت تضمنی است و تالی باطل است، یعنی دلالت بر هیچ‌کدام نیست نه به دلالت مطابقیه و نه به دلالت تضمنیه و نه به دلالت التزامیه.

پاسخ: بله مطابقیه نیست، تضمنیه هم نیست اما التزامیه هست، التزامیه بیّن بالمعنی الاخص؛ تبادر همان التزام است، انصراف همان التزام است، دلالت بالمطابقیه همان التزام است؛ بنابراین این دلیل شما هم دلیل نشد چون گفتید و التالی باطلٌ، درحالی‌که تالی باطل نیست چون دلالت التزامیه هست.

ثانيها: إنّه لو دلّ لكان بإحدى الدلالات، والملازمة _ كبطلان التالي _ ظاهرة. وقد أُجيب عنه بمنع بطلان التالي، وأنّ الالتزام ثابت، وقد عرفت بما لا مزيد عليه ما قيل أو يمكن أن يقال في إثباته أو منعه، فلا تغفل.

روشن است که اینجا انکار همه دلالات اول الکلام است.

دلیل سوم:

قوله تبارك وتعالى: ﴿<وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا>﴾

کنیزکان خود را اکراه بر زنا نکنید اگر آنها اراده پاکی داشتند.

آیا می‌توان به مفهوم آیه ملتزم بود؟ ان لم یردن التحصن فاکرهوهن؟

پس چون نمی‌توانید مفهوم بگیرید فلا مفهوم للشرط؛ کنیز دو حالت دارد: آیه می‌فرماید در حالتی که اراده پاکی ندارند که خودشان می‌روند ولی اگر اراده پاکی دارند که بد است شما الزامشان کنید زنا بدهند.

پاسخ: ما جمله شرطیه ای را می‌گوییم مفهوم دارد که لم یسق لبیان الموضوع، اگر جمله شرطیه ای که در مقام بیان موضوع است مثلاً ان رکب الامیر فخذ رکابه، این مفهومش این نیست که ان لم یرکب الامیر فلا تاخذ رکابه، چون وقتی لم یرکب باشد رکابی هم در کار نیست. ما جمله شرطیه ای را می‌گوییم مفهوم دارد که لم یسق فی بیان الموضوع، اینجا در مقام بیان موضوع است، به این بیان که این کنیز دو حالت دارد: یک حالتش حالت پاکی هست (تحصناً). یک حالتش حالت ناپاکی هست (لم یردن التحصن). آیه شریفه می‌گوید آنجایی که اراده تحصن ندارند زمینه اکراه نیست، زمینه اکراه برای جایی است که اراده پاکی دارند. باید گفت در موردی که به بیان موضوع میپردازد کانّ در این صورت شرطی وجود ندارد، ﴿وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ، چون وقتی‌که می‌خواهد پاک باشد، در این صورت اکراه معنی دارد اما آنجا که اراده تحصن ندارد اکراهی نمی‌خواهد و خودش می‌رود نیازی دیگر به‌اکراه نیست.

پس در این دو حالت، در عدم اراده تحصن در این صورت اکراه معنا ندارد آنجایی اکراه معنا دارد که اراده تحصن باشد، پس از آنجا که این جمله شرطیه سیقت لبیان الموضوع فلا مفهوم له و همین قرینه هست که سیقت لبیان الموضوع او لم یسق لبیان الموضو

 


[1] . الذریعه ج1 ص406.
[2] . سند>؟.