1400/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /ادله
خلاصه مطالب
در باب مفهوم شرط آنچه که مهم است اثبات انحصار است؛ اگر این مسئله اثبات نشد لا مفهوم للشرط.
ان بلغ الماء قدر کرّ لاینجسه شیء، مفهومش این است که فقط آب کر عاصمیت میآورد اگر آب باران یا آب چاه هم عاصمیت بیاورد این دیگر مفهوم ندارد.
پس آنچه که مستدل باید اثبات کند انحصار است و سه راه بابت اثبات انحصار بیان شد، تبادر، انصراف و اطلاق.
اطلاق به وجوهی برای استفاده انحصار گفته شده، این وجوه اطلاق، یک موردش در بحث گذشته بیان شد. انحصار را از طریق منحصر بودن در مفهوم ادات شرط و هیأت جمله شرطیه بدست میآوریم و میگوییم که این انحصار از اطلاق مفهوم ادات و مفهوم جمله شرطیه استفاده میشود و تشبیه شد به آنکه اذا دار الامر بین ان یکون الواجب نفسیاً او غیریاً، آنچه احتیاج به بیان دارد غیری بودن است اینجا هم همینطور است.
مرحوم آخوند گفتند: معنای حرفی اطلاق بردار نیست چه ادات و چه هیأت جمله شرطیه.
گفتیم شما معتقدید که معنای حرفی و اسمی همانند هم هستند.
بعد مرحوم آخوند گفتند این مقایسه درست نیست زیرا در دوران امر بین وجوب نفسی و وجوب غیری یک مطلب مسلم هست و آن این است که مکلف باید نماز را بخواند ولی نمیدانیم که نفسیاً باید بخواند و غیریاً درحالیکه اینجا ما نمیتوانیم بگوییم یک مطلب مسلمی در اینجا باشد.
پاسخ: اینجا هم علیتی هست اما نمیدانیم علیت منحصره است یا غیر منحصره.
روح اطلاق این است که ببینیم در مقام بیان چه چیزی هست. اینجا مطلبی متصور است:
اینکه آیا جزئی یا شرطی در این مورد هست یا نیست؟ به دیگر عبارت تمام سبب این است که رقبه آزاد شود و قید ایمان شرط نیست.
اگر در مقام بیان این باشد ربطی به بحث ندارد اما آنچه که ربط به بحث دارد این است که بتوانیم ما استفاده کنیم که این قید در اینجا دخیل هست و لا ینوب منابه شیءٌ آخر (و لا یناب مناب هذا الشرط شرطٌ آخر).
غالباً در اخذ به اطلاق مقام اول هست؛ یعنی شک میکنیم که آیا این جزء، جزء است در امتثال یا شرط است در امتثال و او نگفته.
اگر در مقام بیان بوده باشد و نگفته باشد میفهمیم که جزء و قید نیست؛ اما اینکه میفهمیم که فقط این شرط است و شرط دیگر جایش نمینشیند از این استفاده نمیشود.
نعم اگر از بیرون فهمیدیم که گوینده در مقام بیان این است که فقط این شرط مقصودش است، مثلاً بگوید ان اکرمک زیدٌ فاکرمه، آیا سلام کردن هم جای اکرام را میگیرید یا نه؟
اگر از بیرون بفهمیم از آن استفاده انحصار میکنیم و اگر چنین چیزی را نفهمیدیم از آن استفاده انحصار نمیشود. (این از تقریر اطلاق به نحو اول و جوابش)
تقریر دوم: تمسک به اطلاق با استفاده انحصار از مقتضای اطلاق شرط
اشکال: چه فرقی بین این حرف و حرف گذشته است؟
پاسخ: در تقریر اطلاق به نحو اول، تکیه روی ادات شرط و هیأت جمله شرطیه است اما اینجا تکیه ما روی ادات و هیأت نیست بلکه تکیه روی اطلاق فعل شرط است؛ میگوییم مولا میگوید ان سلّم علیک زیدٌ فاعطه مائة دنانیر (اگر سلام کرد 100 دینار به او بده) اینجا میگوییم اگر چیز دیگری جایگزین بود ذکر میکرد و میگفت ان سلّم علیک زیدٌ او اکرمک او … اگر بود میگفت و حیث اینکه نگفته ما از این استفاده میکنیم که تنها شرط، سلّم علیک است.
پس فرق تقریر اول و تقریر دوم این شد که در تقریر اول تکیه روی ادات الشرط است و در تقریر دوم تکیه روی اطلاق فعل شرط هست.
رد تقریر دوم از اطلاق
1- گاه یقین داریم در مقام بیان وحدت سبب و تعدد سبب هست، اینجا استفاده اطلاق در وحدت سبب و انحصار سبب میکنیم.
2- آنجا که در مقام بیان وحدت سبب و تعدد سبب نیست، بلکه در مقام بیان کمال سبب یا نقصان سبب هست، مثلاً نمیدانیم آیا جزئی دارد یا جزئی ندارد، شرطی دارد و یا شرطی ندارد.
3- اینکه نمیدانیم در مقام بیان وحدت سبب هست یا نیست یا در مقام بیان کمال سبب و نقصان سبب هست، در این صورت انصراف روی کمال سبب هست چون غالب اطلاقها در این حوزه معنا میشود (بیشتر اطلاقها اینچنین است که آیا جزء هست یا نیست).
بنابراین اینکه آیا در مقام بیان اطلاق در وحدت سبب است یا خیر را، ما احراز نکردیم (ستون فقرات اطلاق هم در مقام بیان بودن است)، درنتیجه پس این طریق دوم تقریر اطلاق بر دلالت شرط بر علیت منحصره هم دردی درمان نکرد.
تقریر مرحوم بروجردی از جمله شرطیه
تقریری هم از محقق بروجردی نقلشده و آن این است که: جمله شرطیه به دو شکل القاء میشود:
صورت اول: به این شکل که شرط علةٌ للجزاء، مثلاً بگوید ان اکلت زنجبیل کثیراً، بیمار نمیشوی؛ اینجا سخن از علیت زنجبیل برای بیمار نشدن است.
صورت دوم: اینکه این جزاء برای این شرط است (نه برای علیت)، مانند اذا بلغ الماء قدر کرّ لاینجسه شیء. اینجا این شرط برای این است که بگوید این لاینجسه شیء گرهخورده به کرّ است، اینجا دلالت بر انحصار دارد اما اگر بگوید که ان اکلت الزنجبیل بیمار نمیشوی این دلالت بر انحصار نمیکند، چهبسا اینکه بگوید اگر خودت را تقویت کنی مریض نمیشوی، دیگر جمله شرطیه ان اکلت الزنجبیل … مفهوم ندارد.
پس علیّت به معنای اینکه این علتِ آن معلول است معنایش این نیست که علت دیگری وجود ندارد اما اگر بگوید اذا بلغ الماء قدر کرٍّ لم ینجسه شیء معنایش این است که لاینجسه شیء گرهخورده با کرّیت نه اینکه گرهخورده باشد با آب باران و آب چاه.
پس در مفهوم نداشتن علیت غیر منحصره و مفهوم داشتن علیت منحصره بحثی نیست.
در گذشته آقای بروجردی بیان کردند که اگر مفاد این بود که اذا لم یبلغ الماء قدر کرّ ینجسه شیء، معنایش این است که این لاینجسه میرود، چون لم یبلغ شده ینجسه شیء. شخص این حکم میرود اما معنایش نیست که اذا کان الماء، ماء بئرٍ لاینجسه شیء در تناقض با آن است، شخص آن رفته، ممکن است که فرد دیگری بیاید. خود شمای آقای بروجردی گفتهاید مفهومش این است که شخص آن حکم میرود ولی اینکه نمیشود دوباره شخص دیگری سر بزند استفاده نمیشود، فعلی هذا چه شرط علت باشد برای مشروط و چه شرط علت نباشد بلکه بگوییم این مشروط با این شرط میآید تفاوتی ندارند در اینکه نمیتوانیم استفاده انحصار کنیم.
این سه تقریر از تقاریر انحصار در مفهوم شرط.
جلسه بعد راه جدید باز میکنیم و آن این است که آیا اهلبیت علیهمالسلام در کلماتشان مفهوم برای شرط دیدهاند یا ندیدهاند.
برای نمونه از مستند مرحوم نراقی نمونههایی را بیان میکنیم.
اشکال: بیان آقای بروجردی بیان عقلی و فلسفی از مسئله است درحالیکه بحث ما بحث عرفی است.
پاسخ: چیزی که آقای بروجردی میفرماید کاملاً عرفی است و ربطی به فلسفه و دقتهای عقلی ندارد. میگوید ما هستیم و فهم عرف.
گاهی عرف میگوید چیزی علت چیزی است نمیگوید فقط علت است، اما گاهی میگوید این بهشرط این ثابت است، اذا بلغ الماء قدر کرّ، از این علیت فهمیده میشود که این علت با این معلول گرهخورده اما اینکه این معلول از دیگری به دست میآید به چه دلیل است. (فهم فهمِ عرفی است و پاسخش هم پاسخ عرفی است)
پاسخش این است که در موردی که شما میگویید مفهوم دارد در همان مورد هم باز شخص میرود اما اینکه نوع هم میرود اول الکلام است.