1400/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /ادله
خلاصه مطالب
ستون فقرات مفهوم شرط اثبات علّیت منحصره است، استدلال شده به اموری بر اینکه شرط دال بر علیت منحصره است:
1- تبادر
آخوند دو جواب دادند و جواب دومش این بود که لازمهاش این است که اخذ به لوازم بشود درحالیکه نمیشود.
2- انصراف
انصراف به فرد اکمل دارد و فرد اکمل علیت منحصره است. اولاً فرد اکمل را نپذیرفتیم ثانیاً اینکه علیت منحصره فرد اکمل باشد را هم نپذیرفتیم.
3- اطلاق
آنی که یحتاج الی البیان عبارت است از علیت غیر منحصره، علیت منحصره لایحتاج الی البیان؛ مثل اذا دار الامر بین کون واجب نفسیاً او کون الواجب غیریاً، آنی که یحتاج الی البیان غیری بودن واجب است، نفسی بودنش لایحتاج الی البیان.
آخوند دو جواب دادند:
یک: معنای حرفی، اطلاق بردار نیست و فقط معنای اسمی اطلاق بردار است، اما ادات شرط و هیئت جمله شرطیه معنای حرفی دارد.
دو: قیاستان صحیح نیست در دوران امر بین واجب نفسی و واجب غیری یک قدر مشترکی هست و بههرحال مکلف باید نماز را بخواند چه نفسی باشد و چه غیری اما در اینجا علیت منحصره و غیر منحصره قدر جامع ندارد، بینشان تباین هست یا منحصره یا غیر منحصره.
اشکال بر آخوند: اینجا هم قدر جامع، علیت است که گاهی منحصره هست و گاهی غیر منحصره.
لکن آنی که حلّال اصلی مشکل هست این است: ستون فقرات اطلاق در مقامِ بیان بودن است، اگر در مقام بیان نباشد نمیتوان اخذ به اطلاق کرد، قرآن دارد:﴿فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ﴾ ، بخورید از آنچه که کلاب معلَّم برایتان نگاه میدارند.
آیه در مقام بیان حلیت اکل صید کلاب معلَّم است، اما اینکه آیا جای دهان سگ را بشوییم یا نه، آیه در مقام بیان این نیست؛ بنابراین نمیتوانید با اخذ به اطلاق بگویید شستن جای گازگرفتگی لازم نیست. (در مقام بیان بودن یعنی این)
سخن این است که ما در باب اطلاق در پی چه هستیم؟
دو اطلاق پیش روی ماست
یکی اطلاق از حیث جزئیت و شرطیت:
سؤال اول این است که نمیدانیم آیا ایمان در عتق رقبه لازم هست یا لازم نیست؟ (ایمان جزء رقبه و وجوب العتق هست یا نیست)
با اعتق رقبة میگوییم که آمر رقبه را گفته و قید ایمان را نگفته، پس قید ایمان لازم نیست.
سؤال دوم این است که آیا تمام السبب همین شرط است یا شرط دیگر هم میتواند جایگزینش باشد؟
ان احسنَ الیک زید فاکرمه، شک ما این است که ان سلَّم علیک زید فاکرمه یا نه؟
ما با اطلاق جزئیت، جزء مشکوک و شرطیت شرط مشکوک را برمیداریم؛ اما آیا این اطلاق در مقام بیان این است که فقط احسان و نه چیز دیگر سبب اکرام است یا ازاینجهت ساکت است؟ معمولاً اطلاق در مقام بیان این دومی نیست؛ یعنی در مقام بیان این نیست که سبب الاکرام فقط احسان است (دومی در مقام بیان نیست) بله اگر از خارج احراز کنیم که در مقام بیان آن هست اطلاق گیری میکنیم و بحثی ندارد.
ادامه میدهیم و میگوییم در بحث مفهوم شرط آنچه به کارمان میآید اطلاق دوم است نه اطلاق اول، چون اطلاق اول استفاده میشود (نمیدانیم آیا جزئی در این امر مولا دخیل است یا نیست، اطلاق میگوید اگر بود میگفت حالا که نگفته پس دخیل نیست).
اینکه آیا فلان شرط خاص هست یا نیست؟ میگوییم اگر بود میگفت.
لکن آنچه در اینجا میخواهیم از آن بهره ببریم انحصار العله است و از اطلاق این انحصار استفاده نمیشود درنتیجه لا مفهوم للشرط.
خلاصه بحث
دخالت گاه به نحو جزئیت و شرطیت است و معمولاً جمله شرطیه در این عرصه سخن دارد؛ و گاه در جایگزینی سببی دیگر در جای این سبب است و معمولاً جمله شرطیه در مقام بیان این نیست؛ وقتی در مقام بیان این نبود معنای جمله شرطیه این است که من در رابطه با انحصار و غیر انحصار ساکتم و سکوت به معنای نفی مفهوم جمله شرطیه است.
اما نقد این مطلب
در نقد چند مطلب بیان میشود:
1. در مقام اینکه آیا سبب تنها این است (علیت منحصره) یا تنها این نیست (غیر منحصره)
چند صورت است:
صورت اول: احراز کنیم که در مقام بیان منحصره و غیر منحصره بودن است.
بیتردید اگر با اَو شرط دیگر و سبب دیگری را اضافه نکند یستفاد منه علیة المنحصره (در مقام بیان این است)، اگر گفت زیدٌ ان احسن الیک فاکرمه مفهومش این است که سلام جای احسان را نمیگیرد (اینجا احراز کردیم که در مقام بیان است).
صورت دوم: احراز کنیم که در مقام جزئیت و نفی آن و در مقام بیان شرطیت و نفی آن است، اصلاً در مقام بیان انحصار و عدم انحصار نیست.
صورت سوم: آنجا که نمیدانیم آیا در مقام بیان جزء مشکوک هست یا نیست. سخن این است که آیا اطلاق در اینجا مُحَکّم است یا نیست؟ (آیا اطلاق دردی از ما دوا میکند یا نمیکند) برخی پاسخ میدهند که اطلاق ساکت است.
نظر مختار
قصه مفهوم داشتن یا نداشتن، عرفی محض است و گرهخورده به آیات و روایات نیست چون گاه از آیات و روایات انحصار استفاده میشود و گاه غیر انحصار از آن استفاده میشود و همه اینها با قرائن است، فرضمان این است که عرف منهای توجه به حواشی از آن انحصار را میفهمد یا نمیفهمد؟
ما بر این باور هستیم که عرف از آن انحصار را میفهمد؛ مثلاً اگر قانون حوزه گفت: کسی در 100 درس بی غیبت شرکت کرد حضور مستمر را تائید میکنیم. آیا مفهوم این سخن این نیست که اگر 90 درس آمد حضور مستمرش را تائید نکنید؟
وجداناً عرف از این انحصار را میفهمد، 90 درس را مثل 100 درس نمیداند.
انقلت: اینهمه شرط داریم که در کنارش شرط دیگر آمده.
قلت: اینها همه قرینه است، نفس همینکه یک سبب دیگر هم آمده است قرینه است بر اینکه تنها علیت عاصمیت ما کرّیت نیست (الماء ان بلغ قدر کرٍّ لم ینجسه شیئاً)، بعد گفت همین ویژگی را آب باران و آب چاه دارد پس میفهمیم که علیت منحصره نبوده.
سخن این است که اگر ما باشیم منهای قرینه ازجمله شرطیه انحصار استفاده میشود یا نمیشود؟
ما میگوییم عرف انحصار را میفهمد. (فهم عرفی از اطلاق این کلمه انحصار را میفهمد)