درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/تعريف المفهوم /تعریف و مقدمات

 

حدیث

امام علی :كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ اجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِكَ . قصار 412[1]

برای اصلاح خویشتن همین بس که از آنچه که برای دیگران نمی پسندی اجتناب کنی.

کلمه اَدَب از ریشه اَدب بر وزن عَبد است ، اَدب هم به معنای دعوت کردن به مهمانی است. لذا به مهمانی گفته می شود مأدُبَه، أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم[2]

واژه ادب به معنای دعوت کردن دیگری به نیکی ها و ترک زشتی هاست. تأدیب هم به همین معناست.

در ادب نفس حجاب است ، انسان آنچه را که از خود باشد را خوب ببیند و آنچه که از دیگران هست اگر زشت باشد بد میبیند. حضرت می فرماید در تادیب نفس این کافیست که آنچه که از دیگران بد میدانیم را خودمان مرتکب نشویم. این خودش بهترین درس اخلاق است.همه بندگان خدا عزیزند چه بسا کسی را که حقیر می بینید بخاطر یک رفتار خوبش مورد عنایت واقع شده و چیزی به او می دهند که به یک عالم نمی دهند. برخی از کسانی که بحق چیز هایی به آنها داده شده چه بسا بخاطر یک عمل پسندیده خدا آنها را برده به عرش . حضرت یوسف همه کارهایش پسندیده بود اما آنجا که گفت قال معاذ الله انه ربی احسن مثوای، پیش خدا خیلی این صفت برجسته است لذا خود یوسف هم می گوید انه من یتق و یصبر فانه لا یضییع اجر المحسنین. راجع به ابن سیرین هم این ماجرا را نقل می کنند، بعد از آن در تعبیر خواب آیتی شده.

بحث مفاهیم:

مقدمات

1.المنطوق و المفهوم عنوان مناسب بر این بخش

بحثی بسیار کاربردی در فقه. بخاطر ابعاد مختلفش (شرط، وصف، غایت و لقب…) بهتر بود آخوند مانند سایر بزرگان می‌گفت باب المنطوق و المفهوم. زیرا بخشی از مباحث اینجا در باب منطوق است.

گفتاری که انسان دارد در همه عرصه‌ها (در انشاء و در اخبار، در حکم، در خطابه، در قضاوت…) دو بخش دارد، یک بخشش است ملفوظ است(آنی که انسان به زبان می‌آورد) اصطلاحاً منطوق می‌گویند. یک بخشش ناگفته‌ای است که از گفته استفاده می‌شود که اصطلاحاً به آن مفهوم می‌گویند.

2.معنای مفهوم

فانّ للمفهوم معنیان: معنی اللغوی و معناً اصطلاحی.

معنای لغوی مفهوم:

ما یُفهم من اللفظ است و لا فرق بین المفرد و الجمله. هم مفرد و هم جمله معنا دارد، هذا هو المعنی اللغوی للمفهوم.

معنای اصطلاحی مفهوم:

به نظر می‌رسد که معنای اصطلاحی را با صرف‌نظر از فرموده‌های بزرگان این است: مفهوم حکم ناگفته ایست که از گفته استفاده می‌شود باللزوم البیّن بالمعنی الاخص. ناگفته‌ای که از گفته استفاده می‌شود لازمه اوست، لازمه بین بالمعنی الاخص.

حکم ناگفته‌ای که از گفته استفاده می‌شود که منشأش گفته است و این هم فقط بر حکم تام گفته می‌شود نه ناقص (ناقص معنای لغوی مفهوم است. اما حکم به جمله ناقص گفته نمی‌شود)

نظر استاد: حکم ناگفته‌ای که از گفته استفاده می‌شود و لازم بین بالمعنی الاخص کلمه است.

مثال

«ان جائک زید فاکرمه»، مفهومش این است که «ان لم یجئک فلا تکرمه»، اگر نیامد اکرامش نکن. این کلام ناگفته‌ای است که مستفاد و لازمه گفته است. حکم غیرمذکورٍ که یستفاد از حکم مذکور.

ستون فقرات مفهوم

فعلی هذا چند چیز ستون فقرات مفهوم است:

1. آنکه مفهوم ناگفته حکم و حکمی در طراز گفته (منطوق) است.

2. ناگفته، رابطه‌اش با گفته لزوم بیّن بالمعنی الاخص است

3. مفهوم حکم است نه قضیه (بین حکم و قضیه فرق است)

4. حکم غیر مذکور است که از مذکور استفاده‌شده. هر حکم غیر مذکوری مفهوم نیست، بلکه حکم غیرمذکوری که از مذکور استفاده‌شده.

تعریف مرحوم آخوند

آخوند در اینجا تعریفی که از مفهوم کرده این است که:

«حكم إنشائيٌ أو إخباريٌ تستتبعه خصوصية المعنى الذي أُريد من اللفظ، بتلك الخصوصية ولو بقرينة الحكمة، وكان يلزمه لذلك، وافقه في الإِيجاب والسلب أو خالفه.»[3]

نظر استاد: با این قیود لزومی به این تعریف نیست. بلکه می‌گوییم حکم غیر مذکوری که در تراز مذکور (منطوق) است و دیگر تستتبعه خصوصیه اللفظ… نیازی نیست و اصلا نیازی به خصوصیت نیست بلکه همین مقدار که لفظ باشد کافی است.

به‌عبارت‌دیگر اشکال نمی‌کنیم به شما ولی این تعریف شما لقمه را از پشت سرخوردن است. حکم غیر مذکوری که از مذکور استفاده می‌شود این حکم مذکور گاه مفهوم موافق است و گاه مفهوم مخالف.

تعریف امام خمینی

تعریف دیگری امام دارند در تهذیب:

«مفهوم عبارةٌ عن قضیةٍ غیر مذکورةٍ مستفادةٌ من القضیه المذکوره عند فرضِ انتفاء احدِ القیود الکلام»[4]

خلاصه تا الآن:

1.عنوان منطوق و مفهوم بهتر از مفاهیم است.

2. مفهوم یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی دارد.

3.معنای اصطلاحی آخوند بیان شد و معنای اصطلاحی امام را جلسه آینده بیان می‌کنیم.

 


[1] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج20، ص49.
[2] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج4، ص826، أبواب، باب، ح، ط الإسلامية.
[3] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص193.
[4] تهذيب الاصول - ط جماعة المدرسين، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج1، ص424.