درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /مقدمات

 

حدیث

امام علی: وَ قِيلَ لَهُ (عليه السلام): لَوْ سُدَّ عَلَى رَجُلٍ بَابُ بَيْتِهِ وَ تُرِكَ فِيهِ، مِنْ أَيْنَ كَانَ يَأْتِيهِ رِزْقُهُ؟ فَقَالَ (عليه السلام): مِنْ حَيْثُ يَأْتِيهِ أَجَلُه. قصار [1] 356

اگر کسی درب خانه را بروی خود ببندد و محبوس شود روزیش از کجا می آید، حضرت فرمودند از همانجا که اجل به سراغش می آید.

رزق کار قدرت ذات مقدس ربوبی است. وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ . در حدیثی از پیامبر هست که : یا اباذر لَو أنَّ ابنَ آدَمَ فَرَّ مِن رِزقِهِ كما يَفِرُّ مِنَ المَوتِ لَأَدرَكَهُ كما يُدرِكُهُ المَوتُ.

ابوذر، اگر انسان از رزق و روزیش فرار کند همانگونه که از مرگ گریزان است روزی به سراغش می آید همانطور که روزی مرگ به سراغش خواهد آمد. البته از تو حرکت از خدا برکت.

قصه . کسی داخل اتاق مسافرخانه ای شد و کفش را از پشت درب برداشت، درب را قفل کرد، مهماندار برای صبحانه هرچه در زد جواب نداد، برای ناهار و شام هم همینطور. روز بعد که گرسنگی بر او فشار آورد وقتی مهماندار درب زد او یک اِهنی کرد و بعد درب را باز کرد و مهماندار با تعجب پرسید تو دیروز هم اینجا بودی و درب را باز نمی کردی؟ گفت بله، می خواستم رزاقیت خدا را امتحان کنم ، مهماندار گفت رزاقیت خدا یک اِهِنی هم لازم دارد.

سخن پیرامون بحث اجتماع امر و نهی بود و این بحث مقدماتی داشت.

مقدمه اول:

آیا این بحث، بحث فقهی است یا اصولی یا از مبادی احکامیه و یا از مباحث کلامیه است که بیان شد.

مقدمه دوم:

نزاع در اینجا نزاع کبروی است (جواز یا عدم جواز اجتماع امر و نهی) است یا بحث صغروی است (اینجا امر و نهی جمع شده یا نشده)

گفته شد کسانی که بحث را چنین مطرح می کنند که تعدد عنوان سبب تعدد معنون می شود یا نمی شود بحث را صغروی دیدند یعنی آنها که می گفتند سبب تعدد معنون می شوند، قائل به جواز شدند یعنی یجتمع الامر و النهی و آنها که گفتند تعدد عنوان سبب تعدد معنون نمی شود گفتند اتحد الامر و النهی و آنوقت بحث می کنند که اجتماع شده ، کدام را ترجیح بدهیم جانب امر را جانب نهی را.

گفته شد به نظر می رسد که بحث صغروی باشد زیرا در بحث کبروی اصلا جا ندارد که ما بحث کنیم. زیرا در این بحث تکلیف به یک چیزی و نهی از همان چیز تکلیف محالٌ نه تکلیف به محال است.

برخی از بزرگان گفته اند که اگر شما نزاع را صغروی بگیرید ملازم است با اینکه بگویید امر و نهی تتعلق بالافراد الخارجی، در حالی که شما در گذشته گفتید که امر و نهی تتعلق بالطبایع لا الافراد. بنابراین نمی تواند نزاع در اینجا نزاع صغروی باشد. چون با آن بحث در تعارض است.

استاد: بله اوامر یتعلق بالطبایع ولی الحق ان الکلی الطبیعی موجودٌ بوجود افراده ، حق این است که کلی طبیعی وجودش به وجود افراد هست. امر تعلق گرفته به طبیعت اما طبیعت لیسیده که از آن کاری ساخته نیست ، طبیعت به لحاظ وجود خارجی اش تاثیرگذار است. فلا تنافیَ که بگوییم که اوامر یتعلق به طبایع ، اما اینجا معتقد شویم که نزاع اینجا صغروی است. زیرا با طبیعت بما هو هو که کاری نداریم با وجود طبیعت کار داریم آنوقت گاهی این وجود دو عنوان دارد و گفتیم که دو عنوان دو معنون هم پیدا می کند که فلم یجتمع الامر و النهی، گاهی هم دو عنوان است ولی در یک معنون وجود پیدا می کند، فاجتمع الامر و النهی.

بنابراین هیچ راهی نداریم جز اینکه نزاع را نزاع صغروی بگیریم نه نزاع کبروی.

برخی از بزرگان گفته اند نزاع کبروی است با این بیان:

آیا امر به شیء و نهی از شی آخر (صل و لا تغصب) با تصادقشان در مورد واحد جایز است یا جایز نیست؟

قائل به جواز می گوید متعلق امر حیثیت صلاتیه است و متعلق نهی حیثیت غصبیه است بنابراین دو متعلق مختلف هستند ، تصادقشان مصداقا در یک مورد جمع شده مانعی از اینکه امر و نهی متعلق به دو شیء مختلف هستند باشد، فیجوز اجتماع الامر صلّ، به حیثیت صلاتیه و النهی لا تغصب بحیثیت غصبیه.

قائلین به امتناع می گویند درست که متعلق امر و نهی حقیقتاً مختلف اند لکن حفظ اطلاق دلیلین در نهایت مستلزم وحدت متعلق امر و نهی است، چون اقم الصلاة معنایش این است که هرجا خواستی نماز بخوان حتی در مکان مغصوبه. مقتضای اطلاق لاتغصب یعنی حرام است حتی در حال صلاة . اگر در مکان مغصوب نماز خواند این عنوان کلی (صلاة در دار غصبی) هم متعلق امر است و هم متعلق نهی. به حکم حفظ اطلاق ها. اجتماع ماموری می آید به اجتماع امری و می شود اجتماع الامر و النهی.

میگوییم شما هم که خواستید بحث را کبروی کنید، صغرویش کردید ، یعنی بحث را روی این بردید که آیا تعدد عنوان سبب تعدد معنون هست یا نیست. فرمودید که اگر بگوییم هست یجوز و اگر بگوییم نیست لا یجو شما هم بحث را بردید در صغری. بنابراین فالنزاع منحصر فی النزاع الصغروی.

(یعنی تمام بحث ما این است که اجتماعی تحقق پیدا کرده یا نکرده. شما می گویید تعدد عنوان موجب تعدد معنون نیست. فاجتمع الامر و النهی، اجتماع ماموری شده اجتماع امری.

آن بزرگی هم که می گوید تعدد عنوان سبب تعدد معنون است، فلم یجتمع الامر و النهی. امر و نهی با هم جمع نشده اند.)

این از بحث دوم که آیا نزاع کبروی است یا صغروی است. و بیان شد که اصلا نزاع کبروی در اجتماع امر و نهی معقول نیست، زیرا محال است که آمر حکیم چنین چیزی به ذهنش بیاید که در آن واحد و در مکان واحد به چیزی امر کند و به همان چیز نهی کند این تکلیف محال است)

مقدمه سوم:

هل یجوز اجتماع الامر و النهی فی واحدٍ او لا. اجتماع امر و نهی در یک مورد جایز است یا جایز نیست؟

ما المراد من الواحد؟

باید دو بحث بیان شود:

یک بحث اینکه الواحد اما شخصیٌ و اما نوعیٌ و اما جنسیٌ .

بحث دوم اینکه الواحد اما مفهومیٌ او مصداقیٌ.

اما تقسیم اول: الواحد الشخصی که دو عنوان دارد مانند صلاة در دار مغصوبه.

واحد نوعی مانند عنوان الصلاة فی المغصوب، یا عنوان لا تغصب نوع هست که افرادی دارد.

واحد جنسی مانند حرکتی که معنون به صلاتیت و غصبیت است. حرکت در حکم حیوانٌ در حیوانٌ ناطق است.

تقسیم دیگر : واحد مفهومی و واحد مصداقی:

واحد مفهومی :

مانند سجود لله و سجود للصنم. این دو عنوان در مفهوم سجده یکی هستند اما در مصداق بیرونی اصلا قابل جمع نیستند.

واحد مصداقی:

مانند صلاة در دار غصبی، این حرکت هم صلاة بر آن صدق می کند هم غصب بر آن صدق می کند. مفهوم صلاة و مفهوم غصب دو چیز است اما در خارج یکی هستند.

آخوند می گوید اینجا نظرمان در واحد مصداقی است (چه شخصی باشد چه نوعی باشد و چه جنسی) اگر در خارج یکی شد می شود هم امر به آن تعلق بگیرد هم نهی یا نمی شود؟

به عبارت دیگر : اینجا واحد ، واحد مصداقی است نه واحد مفهومی.

الأول : المراد بالواحد مطلق ما كان ذا وجهين ، ومندرجا تحت عنوانين ، بأحدهما كان مورداً للأمر ، وبالآخر للنهي ، وأنّ كان كلياً مقولاً على كثيرين (پس واحد می تواند واحد شخصی یا نوعی یا جنسی باشد)، كالصلاة في المغصوب ، وإنما ذكر لاخراج ما إذا تعدَّد متعلق الأمر والنهي ولم يجتمعا وجوداً ، ولو جَمَعَهُما واحداً مفهوماً ، كالسجود لله تعالى ، والسجود للصنم مثلاً ، لا لاخراج الواحد الجنسي أو النوعي كالحركة والسكون الكليين المعنونين بالصلاتية والغصبية.[2]

بنابراین این که می گوییم هل یجوز اجتماع الامر و النهی فی واحدٍ مقصود واحد مصداقی است نه واحد مفهومی.

اگر یک موجود خارجی هم عنوان صلاتیت پیدا کرد و هم عنوان غصبیت آیا در اینجا هم صلاتیت را لحاظ میکنیم و هم غصبیت را که این اجتماع الامر و النهی است. یا اینکه نه، یکی از اینها می تواند میدان داشته باشد. اما الامر و اما النهی.

 


[1] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج19، ص272.
[2] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص150.