درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/06/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/مادة النهي /مفاد نهی ترک کف

 

حدیث

امام علی: اَکبَرُ العَيبِ اَن تَعيبَ ما فيک مِثلُهُ[1]

بزرگترین عیب آن است که آنچه را که درون خودت هست را برای دیگران عیب بشماری.

از دیگران انتقاد کنی بخاطر عیبی در حالی که آن عیب در خودت هست.

مکن عیب خلق، ای خردمند، فاش،به عیب خود از خلق مشغول باش - چو باطل سرایند مگمار گوش،چو بی‌ستر بینی بصیرت بپوش

هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش ** کی بدی فارغ خود از اصلاح خویش- غافلند این خلق از خود ای پدر ** لاجرم گویند عیب همدگر

انشاء الله که متخلّق به اخلاق فاضله الهیه باشیم و بکوشیم که انشاء الله هر روزی که از عمرمان می گذرد به آراستگی جانمان بپردازیم.

مفاد نهی

اگر نهی امتثال نشد، و تخلف شد، لاتشرب الخمر تبدیل شد به شرب خمر، آیا اینجا باید مجدداً عدم شرب تحقق پیدا کند یانه؟

عبارت آخوند: ثم إنّه لا دلالة للنهي على إرادة الترك لو خولف ، أو عدمُ إرادته ، بل لابد في تعيين ذلك من دلالة ، ولو كان إطلاق المتعلق من هذه الجهة ، ولا يكفي إطلاقها من سائر الجهات ، فتدبرّ جيداً .[2]

آخوند می گوید نه دلالت بر آن دارد که لا تشرب الخمر هست و نه دلالت بر آن دارد که لا تشرب الخمر نیست. باید دنبال دلیل دیگر باشیم.

به نظر می رسد که وجه فتدبر جیداً (معمولا وقتی جیداً گفته می شود معنایش این نیست که این مطلب اشکال دارد اما فتدبر گفته می شود معنایش این است که اشکال در اینجا هست و بگرد و پیدا کن)

به نظر می رسد این حرف گفتنی است. که این عام چه عامی هست .که می گوید لاتشرب الخمر.

آیا این عام مجموعی است (این مجموعه را یک منهی عنه دیده) اینجا اگر عام مجموعی بود تردیدی نیست که اگر یک فردش شکسته شد، دیگر نهی ساقط است. دیگر وجوب امتثال ندارد. اما اگر عام عام افرادی (استغراقی) شد ، یعنی لا تشرب این خمری که روز شنبه می خوری ، لا تشرب خمری که روز یک شنبه می خوری… اگر به صورت عام افرادی بود معنایش این است که اگر این لا تشرب را امتثال نکردی این یکی ساقط شد و عقابش را خواهی کشید، اما فرد دوم و سوم که هست.

(پس اگر به نحو عام مجموعی بود دیگر لاتشرب داعویت ندارد اما اگر عام افرادی بود داعویت دارد)

حقیقت این است که عموم اطلاقش به عموم افرادی است. اطلاق هیأت و ماده این را می گوید. منشاء این تبادر هم غلبه ی در وجود است زیرا غالب در نواهی صدورشان به نحو عام افرادی است. غلبةُ الوجود سبب غلبه استعمال و در نتیجه سبب انصراف است. نتیجه اش این است که اگر مکلف در مناسک حج احد تروک واجبه را ترک کرد (مثلا زیر سقف رفت) و یا جدال کردند، یجب علیه الترک فی ما بعده.

و هنا مسئلةٌ: اگر کسی نذر کند که دیگر سیگار نکشد ولی حنث نذر کرد.آیا این نذر درست هست یا درست نیست؟ آیا دیگر نذرش شکسته شده و سیگارهای دیگر کفاره حنث نذر را دارد یا ندارد؟

نذر درست هست زیرا اینجا راجح هست و سیگار نکشیدن راجح است. در نتیجه نذر ترک سیگار منعقد می شود.

(اشکال: رجحان باید روایی باشد نه عقلایی یعنی فقط باید روایت بگوید چیزی راجح است اما اگر روایت نگفت ولی همه عقلا گفتند قبول نیست.

تبیین

اولا به چه دلیل می گویید رجحان باید شرعی باشد. ثانیا رجحان باید عقلا و شرعا باشد)

معمولا مراجع می گویند با کشیدن اولین نخ سیگار این نذر حنث شده و دیگر لازم نیست سیگار را ترک کند، ولی به نظر می رسد این عام عام مجموعی است. چون به نحو عام مجموعی است اگر سیگار کشید دیگر کفاره حنث نذر را ندارد.

(((**چرا اینجا عام مجموعی است ولی در لاتشرب عام استغراقی است.؟؟؟**)))

یک بحثی قبل از بیان اجتماع امر و نهی مطرح می شود و آن این بحث است که آیا صیغه النهی دال بر تحریم هست یا نیست؟

اینجا مثل اوامر که بیش از ده قول راجع به معنای اوامر بود اینجا هم اقوال زیاد است ، (صیغة النهی دال بر تحریم، دال بر کراهت، دال بر تحقیر، دال بر عاقبت هست، دعاهست، ارشاد هست… ) اما آنچه را که می توان با قاطعیت گفت این است که صیغة النهی دال بر تحریم الا اینکه قرینه بر خلافش باشد.یا قرینه بر کراهت باشد. قرینه بر آن باشد که انگیزه دیگری هست ولی بما هو هو صیغة النهی دال بر تحریم است چه در آیات و چه در روایات.

استدل بذلک به دلایلی:

یک. به دلیل آیات: (7 حشر) ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.﴾[3] محقق حلی در معارج به این استدلال کرده است.

اشکال بر این استدلال این است که : یختص هذه الایه به مناهی النبی(مناهی الائمه هم مثل مناهی النبی هست) و بر بیشتر از این دلالت ندارد.

البته می شود این را گسترش داد و گفت مناهی نبی ، مناهی ائمه و مناهی هرکسی که تجب طاعته، (القاء خصوصیت می کنیم) اگر این را گفتیم ، می توان از این آیه استفاده حرمت را از نهی کرد.

مرحوم فاضل تونی استدلال کرده به آیات دیگر.

یک: 8مجادله: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَىٰ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ ۚ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا ۖ فَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[4]

آیا ندیدی کسانی را که از نجوا نهی شدند، سپس به کاری که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند و برای انجام گناه و تعدّی و نافرمانی رسول خدا به نجوا می‌پردازند و هنگامی که نزد تو می‌آیند تو را تحیّتی (و خوشامدی) می‌گویند که خدا به تو نگفته است، و در دل می‌گویند: «چرا خداوند ما را بخاطر گفته‌هایمان عذاب نمی‌کند؟!» جهنم برای آنان کافی است، وارد آن می‌شوند، و چه بد فرجامی است!

این آیه نکوهش می کند کسانی را که نهی از نجوا را امتثال نکردند. این نکوهش دال علی التحریم. نجوا سخن درگوشی است و در مجلس عمومی اگر کسی در گوشی صحبت کند ایجاد سوء ظن می کند.

9 مجادله:﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾[5]

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که نجوا می‌کنید، و به گناه و تعدّی و نافرمانی رسول (خدا) نجوا نکنید، و به کار نیک و تقوا نجوا کنید، و از خدایی که همگی نزد او جمع می‌شوید بپرهیزید!

آیه 10 مجادله: ﴿إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[6]

نجوا تنها از سوی شیطان است؛ می‌خواهد با آن مؤمنان غمگین شوند؛ ولی نمی تواند هیچ گونه ضرری به آنها برساند جز بفرمان خدا؛ پس مؤمنان تنها بر خدا توکّل کنند!

این آیه دلالت خوبی دارد بر اینکه نهی دلالت بر تحریم دارد.

دو. 166 اعراف: ﴿فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾[7]

(آری،) هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم: «به شکل میمونهایی طردشده در آیید!»

شاهد ما فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ و مجازاتشان است معلوم می شود که نهی دال بر تحریم بود. آنها نهی شده بودند از اینکه روز شنبه ماهی بگیرند و نباید روز شنبه ماهی می گرفتند. (داستان اصحاب السبت) با اینکه نهی شده بودند اما حیله ای بکار بردند و روز شنبه که ماهی ها می آمدند طوری راه آنها را سد می کردند که نتوانند ماهی ها برگردند، و این کار خلاف شرع بود. افراد آن قوم سه گروه شدند:

مرتکبین، سکوت کنندگان، ناهیان از منکر. قرآن هم مرتکبین و هم ساکتین را در زمره ا(فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ) قرار داده است. فقط کسانی که نهی از منکر کردند اینها نجات یافتند.

165 اعراف﴿: فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ﴾[8]

این مجازات در پی آن است که مرتکب نهی شدند، فالنهی دال علی التحریم. این مهم ترین دلیل آن است که صیغة النهی تدل علی التحریم.

دلیل دوم: سیره عقلا و حکم عقل هست.

مرحوم مظفر در اصول الفقه می گوید: صیغه نهی ظاهر در تحریم است نه اینکه صیغه نهی موضوع برای تحریم باشد ، نه ، بلکه این به حکم عقل هست. عقل می گوید وقتی مولایی که اطاعتش واجب است بایستی امرش را شنید، نهیش را هم شنید و هر دو را امتثال کرد. اگر قرینه ای اقامه نکرد متوجه می شویم که حرام بوده و اگر قرینه اقامه کرد متوجه می شویم که مکروه بوده . سیره عقلا هم همین را می گوید که مولایی که نهی می کند که مرتکب فلان کار نشو و شد ، عقاب و مجازات و ملامتش نابجا نیست. (در بین همه ادیان و ملل این مجازات ، مجازات حرامی نیست)

لکن سوال این است که دلالة النهی علی التحریم بالوضع است یا بالاطلاق و مقدمات الحکمت هست؟

تفاوتش این است که اگر مقتضای وضع بود استعمال نهی در کراهت می شود مجاز، ولی اگر مقتضای اطلاق و مقتضای مقدمات حکمت بود (آنچنان که در اوامر گفته شده) استعمالش در کراهت مجاز نخواهد شد ، آنهم حقیقت است منتها مقدمات حکمت ، که خود یک قرینه عامه هست دال بر این است که نهی در تحریم بکار رفته است.

(اشکال: برای ما آنچه مطرح است این است که این معنا مفهوم باشد چه بالوضع باشد و چه بالاطلاق؟

پاسخ: معنای حقیقی و معنای مجازی گاهی ذو ثمره هست در فهم معنای حدیث.)

فردا وارد بحث اجتماع امر و نهی می شویم.

 


[1] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج19، ص269.
[2] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص150.
[3] سوره حشر، آيه 7.
[4] سوره مجادله، آيه 8.
[5] سوره مجادله، آيه 9.
[6] سوره مجادله، آيه 10.
[7] سوره اعراف، آيه 166.
[8] سوره اعراف، آيه 165.