درس خارج اصول استاد سید احمد خاتمی

1400/06/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع :النواهي/ مادة النهي/ زجر، طلب ترک

امام علی : عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ يَكُونُ الرَّخَاءُ. قصار [1] 355

وقتی سختی ها به آخرین درجه شدت برسد فرج حاصل می شود، و در آن هنگام که حلقه های بلا تنگ می شود نوبت آسایش و راحتی فرا می رسد.

در نومیدی بسی امید است ، پایان شب سیه سپید است. فان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا . پیامبر در تفسیر این آیه فرمود:لو كان العسر في جحر لدخل عليه اليسر حتّى يخرجه، وقتی سختی وارد لانه ای بشود ، راحتی هم وارد می شود و او را بیرون می کند و بعد این آیه را خواندند.

از این روایت و روایات فراوانی استفاده می شود که سختی ها ماندگار نیست. روایت دیگری داریم که می فرماید: هیچ دردی نیست مگر اینکه خدا برایش دوایی تدارک دیده. در گذشته به جای کرونای امروزی وبا و طاعون و … بوده. ملا احمد نراقی هم با بیماری وبا از دنیا رفته. بدر کاشان بقدری وبا می آمد و تلفات می داد که ملا احمد نراقی گفتند دیگر به من خبر از وبا و تلفاتش را نگویید. روزی گفتند فلان عالم هم بخاطر وبا از دنیا رفتند ، ایشان گفتند مگر من نگفتم که اخبار وبا رو نگویید. گفتند ما هم اخبار رو به شما نگفتیم ، ده هزار نفر بخاطر همین بیماری از دنیا رفتند و ما به شما اطلاع ندادیم و فقط این عالم که فوت کرد به شما اطلاع دادیم . بعد از دادن این خبر ملا احمد حالش بد شد و حالت تهوع گرفت و بعد از چند روز بخاطر همین بیماری از دنیا رفتند. روزی هم میرسه که این بیماری کرونا هم درمان بشه و مردم سلامت خود را بدست آورند.

ماده و صیغه نهی

سخن پیرامون نواهی هست و مباحثی که در این عرصه مطرح است.

آخوند خراسانی در بحث نواهی این چنین ورود کرده است که نهی به مادته و صیغته مثل الامر بمادته و صیغته هست با این تفاوت که متعلق طلب در یکیشان وجود است و در دیگری عدم هست.

در گذشته بیان شد که این بیان آخوند مورد نقد برخی قرار گرفته و گفته اند، نه متعلق الامر طلب الوجود است و نه متعلق نهی طلب عدم هست، بلکه امر بعث است (واداشتن) و نهی زجر است (قدغن کردن)

استاد

ما راه میانه ای را برگزیدیم که این دو معنا (زجر و طلب ترک) بیگانه نیستند ، بله معنای نهی طلب ترک نیست اما لازمه زجر طلب ترک هست، آنچنان که امر طلب وجود نیست بلکه بعث است اما این بعث با طلب وجود بیگانه نیست. (معنایش این نیست که اطلب منک ترک زدن را بلکه معنایش این است که نزن . منتها لازمه این نزن این است که نزنی. یا اضرب یعنی وامیدارم که بزنی و لازمه اش این است که بزنی. طلب می کنم از شما که بزنی)

اقوال

بنابراین اینجا چند نظر وجود دارد، یک نظر آخوند ؛ نظر مشهور که از جمله آنها آقای خویی هست و یک نظر سومی که بیان شد.

بحث های دیگری هم در اینجا هست که در جلسه گذشته اشاره شد.

فرق بین امر و نهی

بحث دوم این است که یک فرق بین امر و نهی هست . آن فرق این است که آیا مفاد نهی ترک است یا مفاد نهی کفّ است؟

فرق بین ترک و کف: فرقشان این است که در جایی که ما مرتکب نشدیم به دلیل اینکه زمینه اش نبود، (آب نبود والا شناگر ماهری هست) زنا نکرد چون موردی گیرش نیامد، اما کفّ عبارتست از اینکه با اراده و میل آنچه را که منهی است را ترک کند.

اینجا دو تا بحث هست:

یک بحث این است که هل الکفّ امر وجودیٌ ام امرٌ عدمی؟

بحث دوم این است که آیا مفاد نهی مجرد ترک و ان لا یفعل است یا اینکه مفاد نهی کف (خودداری) هست؟

اما بحث اول: هل الکفّ امر وجودیٌ ام امرٌ عدمی؟

حقیقت این است که امر بعث الی الفعل است و نهی زجر از فعل است. گفته شده کف امر وجودی است ، اما این سخن درست نیست، کف نوع خاصی از ترک است ، یعنی ترک دو نوع هست، یکی ترک هست با نبود زمینه ها (اسم این را ترک می گوییم) و دیگری ترک هست با بودن زمینه ها (این هم امر عدمی هست نه امر وجودی) . بنابراین اینکه گفته می شود که کف امر وجودی است و ترک امر عدمی هست سخن منطبق با واقع نیست، کف با ترک در جنس با هم هستند، بلکه فصلشان متفاوت است. ترک موردی را هم که زمینه فراهم نباشد را تحت پوشش قرار می دهد، اما کف این است که زمینه فراهم باشد و ترک کند.

ثمره اش هم ثمره ظاهری هست، اگر مولا گفت لا تشرب الخمر، اگر گفتیم که مفاد نهی ترک است، (این شراب نخورد چون گیرش نیامد) امتثل النهی، اما اگر گفتیم که نهی کف است و ترک خاص است ، این نخوردن امتثال نهی نیست. امتثال نهی وقتی هست که همه زمینه ها فراهم بشود و او نخورد. (بنابراین اگر گفتیم که کف مفاد نهی است اینجا امتثال نهی نشده(

)پس تا اینجا این کلام که کف امر عدمی است و ترک امر وجودی است نقد شد)

بحث دوم این است که آیا متعلق نهی ترک است یا متعلق نهی کف هست؟

آخوند می گوید: والظاهر هو الثانی، که متعلق نهی ترک است آنچه را که مولا می خواهد این است که شرب خمر تحقق نیابد چه عدمِ تحققش با این باشد که زمینه ها فراهم شده یا زمینه ها هم فراهم نشده.

فهنا نظران:

یک نظر آن است که مفاد نهی، مجردِ ان لا یفعل است.

نظر دوم این است که مفاد نهی کف است.

استدلّ القائل بالکف: که ترک خارج از اختیار است، یعنی چه بخواهم و چه نخواهم حالت خارجه اش در حقیقت ترک است و اختیار از شرایط عامه تکلیف است. اینکه گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم. ترک را چه بخواهیم و چه نخواهیم تحققش هست بله ادامه اش دست ماست اما اصل وجودش را که ما به وجود نمی آوریم. اصل وجودش هست چه ما بخواهیم و چه نخواهیم.

پاسخ آخوند: ترک هم مقدور است، آنچنان که فعل مقدور است. یعنی شما می توانید این شرب خمر را وجود خارجی بدهی، و می توانید وجود خارجی ندهی، پس همین که دو طرف در حیّز قدرت شماست اینجا بایستی بگوییم این گونه نیست که ترک از اختیار شما بیرون باشد.

ان قلت: ترک عدم ازلی دارد و حالت پیشینه اش نبود است و این نبود تحت اختیار شما نیست!

قلت: آیا می توانم آن نبود را بود بکنم یا خیر؟ پر واضح است که می توانم این نبود را بود کنم و همین برای اختیاری بودن کافی است.

متن کفایه:

نعم يختص النهي بخلاف ، وهو : إن متعلق الطلب فيه ، هل هو الكف ، أو مجرد الترك وأنّ لا يفعل؟ والظاهر هو الثاني)[2] (که لا یفعل است و کف لازم نیست)

این توهم استدلال قائل به کف است که ترک خارج از تحت اختیار است و نمی تواند طلب به آن تعلق بگیرد چون اختیار از شرایط عامه تکلیف است) وتوهمّ أن الترك ومجرد أن لا يفعل خارج عن تحت الاختيار ، فلا يصحّ أن يتعلق به البعث والطلب ، فاسد ، فإن الترك أيضاً يكون مقدوراً ، وإلاّ لما كان الفعل مقدوراً وصادراً بالإِرادة والاختيار(هر دو طرف تحت اختیار است) ، وكون العدم الازلي لا بالاختيار ، لا يوجب أن يكون بحسب البقاء والاستمرار الذي يكون بحسبه محلاً للتكليف.(پس اگر بگویید عدم ازلی تحت اختیار نیست و چه بخواهم و چه نخواهم این ترک هست ، می گوییم اینگونه نیست که تحت اختیارتان نباشد چون می توان به حسب بقاء ببندیم باب ترک را پس بالاختیار هست)

حاشیه:

اولا: این بر مبنای این است که ما مفاد نهی را طلب الترک بدانیم، آن وقت این بحث مطرح می شود که مفاد نهی ترک است یا مفاد نهی کف است.

ثانیا: آیا می توان گفت که متعلق نهی کف است یا اینکه متعلق نهی را مجرد ترک و ان لا یفعل بدانیم.

اینجا حضرت امام بیانی دارند که جلسه بعد مطرح می شود.


[1] شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج19، ص267.
[2] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص149.