1403/08/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /موارد جواز بیع وقف
روایت: امام حسین: مرّ امیرالمومنین بالرجل یتکلم بفضول الکلام: «یا هذا! إنک نملی علی حافظیک کتابا إلی ربک، فتکلم بما یعنیک[1] ، و دع ما لا یعنیک.
امیرالمومنین گذر کردند از مردی که زیادی حرف می زد، حضرت به او فرمودند: داری کتابت را پر می کنی، حرف هایی را بزن که به تو مربوط است و حرفهایی که به تو مربوط نیست را رها کن.
سوال: زیاد حرف زدن آیا حرام است؟
زیاد حرف زدن حرام نیست اما زیاد حرف زدن باعث می شود که حرف زیادی هم بزنند (غیبت کنند، دروغ بگویند…)
خلاصه:
سخن پیرامون این بود که یکی از صوری که می شود وقف را فروخت، صورتی است که وقف خراب شود، و این از مسائل اجماعی بود.
استدلال هم کردیم: یا باید بماند تا تلف شود یا بگویید موجودین تمامش کنند و چیزی برای معدومین باقی نگذارند، و یا اینکه بفروشند و تبدیل به احسن کنندش.
اگر آیه و روایت هم نداشتیم عقل اینجا می گوید باید طوری رفتار کرد که همه از آن منتفع شوند. شیخ در این صورت 12 فرع بیان کردند:
فرع اول: این وقفی را که خواستند بفروشند، صرف موجودین بشود یا صرف معدومین هم بشود؟ مثلا این خانه برای پیش نماز مسجد جامع وقف کردند، گفته اند هر کس پیش نماز این مسجد است در این خانه اقامت کند، سخن این است که اگر این خانه دارد مخروبه می شود، واقف هم گفته پیش نماز، یعنی زید یا هر کسی که پیش نماز می شود؟ پر واضح است که هر کس که پیش نماز شود، به زید می گویند بطن موجود و دیگرانی که بعدا اینجا نماز می خوانند بطن معدوم می گویند.
سخن این است که آیا در این فروش مصلحت موجودین را ببینیم یا مصلحت موجودین و معدومین را؟
شیخ انصاری می گوید مصلحت موجودین و معدومین را باید دید ، ایشان یک استدلال دارند و یک استدلال دیگر را می توان به کمک شیخ آورد، و آن این است که غرض واقف چه بوده، آن خیّری که گفته است این خانه برای پیش نماز مسجد، انگیزه اش این بوده است که فقط این پیش نماز فعلی به نوایی برسد؟ اگر اینطور بود می رفت به نامش می کرد، اینکه به نامش نزده این خانه را یعنی روی عنوان پیش نمازی تکیه دارد و این عنوان ینطبق علی الموجودین و هم علی المعدومین، بنابراین اگر قرار است بفروشند باید مصلحت موجودین و معدومین را در نظر بگیرند.
عبارت شیخ:
فإنّ المبيع إذا كان ملكاً للموجودين بالفعل و للمعدومين بالقوّة كان الثمن كذلك(اگر این خانه برای موجود بالفعل و برای معدومین بالقوه است، این ثمن هم جای این مثمن است، فکما اینکه مثمن کان کذا ثمن هم یکون کذا)، فإنّ الملكيّة اعتبار عرفي أو شرعي يلاحظها المعتبِر عند تحقّق أسبابها، فكما أنّ الموجود مالك له فعلًا ما دام موجوداً بتمليك الواقف، فكذلك المعدوم مالك له شأناً بمقتضى تمليك الواقف. [2]
ان قلت: این زید پیش نماز فعلی هست، آن پیش نماز بعدی که هنوز متولد نشده است و یا اگر متولد شده هنوز طلبه نشده، یا اگر طلبه شده پیش نماز نشده، که به آن معدوم می گویند، آیا معدوم هم می شود مالک شود یا نه؟
جواب شیخ: شیخ می گوید معدوم مالک فعلی نمی شود اما مالک شأنی می تواند بشود.
و عدمُ تعقّل الملك للمعدوم [3] إنّما هو في المالك الفعلي، لا الشأني.
دعوى: أنّ الملك الشأني ليس شيئاً محقَّقاً موجوداً، يكذّبها إنشاء الواقف له كإنشائه لملك الموجود.(اینکه می گویید مالک شأنی چیزی نیست پس واقف چه چیزی را وقف کرده، اگر مقصودش این پیش نماز موجود بود می رفت خانه را ملک او می کرد پس معلوم می شود در ذهنش همه علمایی که بعدا هم می آیند هستند)
فعلی هذا مدعا این است: این موقوفه را که فروختند ملاحظه مصلحت بطن موجود و بطن معدوم کنند.
اشکال: اشکال این است که بطن معدوم که مالک نمی شوند، موجود مالک می شود.
پاسخ: جواب دادند بطن معدوم ، مالک فعلی نمی شود ولی اشکالی ندارد که مالک شأنی بشود.
ان قلت: اصلا بطن معدوم لیس بشیء، اصلا حساب نمی شود.
شیخ جواب دادند: اگر هیچ نبود پس چرا خیّر خانه را به نام زید نکرد؟ پس اینکه به نام زید نکرده معلوم می شود چیز دیگری در ذهن واقف بوده است، این بوده که این مسجد بدون پیش نماز نماند.
فعلی هذا مدعا این است که این موقوفه که دارد خراب می شود باید بفروشند و خانه پیش نماز بسازند نه اینکه بفروشند تا مغازه بزنند، این حق را ندارند تا نیت واقف تعیین شود، نیت واقف این نبوده که اینجا مغازه و پاساژ ساخته شود.
مطلب بعد: این ها امور اعتباری هستند، چطور می گویید اعتبار هم نمی شود، وقتی قرار شد امور اعتباری باشد کما اینکه اعتبار کرده است مالکیت موجود را (که بحثی هم نیست) مالکیت معدومی که می آید هم اعتبار کرده اند. بزرگان تعبیری دارند که اعتبار قلیل المؤنه است، خوب بیاید مالکیت بطون لاحقه را اعتبار کند، واقف مشکل خانه پیش نماز را دیده برای همین خانه ساخته برای اینکه بعدها پیش نمازها آواره نشوند، و هذا امر اعتباریٌ عقلایی.
پس اولین فرع در اینجا این است که ما می گوییم می فروشد این موقوفه فقط مصلحت بطن موجود را لحاظ نکند، مصلحت بطن موجود و بطون بعدی را لحاظ کند.
فرع دوم: این موقوفه را که فروختیم برای خرید موقوفه دیگر انشاء لازم است یانه؟
وقتی خانه وقفی را فروختیم جایگزینش برویم یک ملک دیگری را بگیرم(فرض هم این است که ما برای معاطات حساب باز نمی کنیم) بعت را باید فروشنده بعدی بگوید یا نه؟
(تصویر مسئله: موقوفه ای که دست من بوده و مخروبه شده، آن را فروختم و یک خانه 300 متری خریدم، آیا فروشنده این خانه باید بعت بگوید یا نه؟ و این بعت یعنی در حقیقت جای آن موقوفه)
یک نظر است که این بدل و مبدل است، این ادامه همان است، این معامله جدید نیست که بعت و اشتریت بخواهد لذا دیگر انشاء جدید نمی خواهد.
شیخ می گوید اصلا نیازی به صیغه وقف جدید ندارد این دنباله همان است.
و من هنا ظهر عدم الحاجة إلى صيغة الوقف في البدل، بل نفس البدليّة تقتضي كونه كالمبدل(دیگر صیغه وقف لازم نیست که بعت و اشتریت بگوید تا جابجایی صورت بگیرد، وقتی جابجایی صورت گرفت دیگر مالکش کسی که اشتریت می گوید نیست بلکه ملک وقف می شود)؛ و لذا علّله الشهيد (قدّس سرّه) في غاية المراد بقوله: لأنّه صار مملوكاً على حدّ الملك الأوّل(مانند ملک اول )؛ إذ يستحيل أن يملك لا على حدّه.[4]
ادامه باشد برای جلسه آینده.