درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /نظر علما در بیع موقوفه

 

روایت: امام علی: جُمِعَ اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِي ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلنَّظَرِ وَ اَلسُّكُوتِ وَ اَلْكَلاَمِ فَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فِيهِ اِعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَ كُلُّ سُكُوتٍ لَيْسَ فِيهِ فِكْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَ كُلُّ كَلاَمٍ لَيْسَ فِيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ نَظَرُهُ عِبْرَةً وَ سُكُوتُهُ فِكْرَةً وَ كَلاَمُهُ ذِكْراً وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ وَ أَمِنَ اَلنَّاسُ مِنْ شَرِّهِ.[1]

تمام خیر در سه خصلت جمع است:

هر نظری که از آن عبرت گرفته نشود سهو است (بکار نمی آید) (سکوت هدفمند مفید است) اگر سکوت باشد و هدف نداشته باشد ارزش ندارد، هر کلامی که در آن ذکر خدا نباشد لغو است، و آفرین بر کسی که نظرش عبرت باشد، اگر سکوت می کند هدفمند باشد و همیشه به یاد خدا باشد، مردم از شر او در امان باشند(زندگی پاکیزه را چنین کسی دارد)

خلاصه:

سخن پیرامون بیع وقف بود که آیا بیع وقف جایز است یا جایز نیست؟

نظریه اول: ابن ادریس از کسانی است که به تعبیر شهید اول: سدَّ باب بیع الوقف را، مطلقا این باب را بسته اند.

نظریه دوم: نظری هست که می گوید بیع وقف منقطع فی الجمله جایز است.

گفته شد: وقف یا مؤبد است یا منقطع، وقف مؤبد یعنی می گوید این خانه یا زمین تا آخر وقف است اگر اولاد ذکور نبودند وقف طلاب یا فقرا بشود، وقف منقطع وقفی است که پایان دارد، مثلا می گوید این خانه وقف اولاد ذکور باشد، اگر بعد از صد سال دیگر اولاد ذکوری نبود و همه از دنیا رفته باشند؛این موقوفه را بعد از انقراض موقوف علیهم چه کنیم؟ چند نظر وجود دارد:

یک نظر این است که به وراث داده می شود (اگر ذکور نبودند به اناث داده می شود یعنی به ورّاث دختر).

یک نظر این است که صرف امور خیر می شود، مسجد، حسینیه، روضه خوانی…

در این باره قاضی ابن براج طرابلسی (400-481) نماینده شیخ طوسی در طرابلس (لیبی) ایشان دو جلد کتاب دارند به نام المهذب ،

پس نظریه دوم جایی است که بیع الوقف فی الجمله جایز بوده، فی الجمله یعنی کجا؟ ابن براج می گوید:

وإذا كان الشي‌ء وقفا على قوم ، ومن بعدهم على غيرهم ، وكان الواقف قد اشترط رجوعه الى غير ذلك ، الى ان يرث الله تعالى الأرض ومن عليها ، لم يجز بيعه على وجه من الوجوه. (مثلا می گوید این خانه وقف طلاب فیضیه، اگر طلاب فیضیه نبودند وقف کل طلاب قم، اگر طلاب هم نبودند به فقرا داده می شود، لم یجز بیعه علی وجه من الوجوه)

وان كان وقفا على قوم مخصوصين ، وليس فيه شرط يقتضي رجوعه الى غيرهم حسب ما قدمناه، وحصل الخوف من هلاكه وإفساده ، أو كان بأربابه حاجة ضرورية يكون بيعه أصلح لهم من بقائه عليهم ، أو يخاف من وقوع خلاف ، بينهم ، يؤدى الى فساد ، فإنه يجوز حينئذ بيعه ، وصرف ثمنه في مصالحهم على حسب استحقاقهم فان لم يحصل شي‌ء من ذلك لم يجز بيعه أيضا على وجه من الوجوه. [2]

اگر نیامد بگوید، اگر اینها نبودند پس چه و گفت اولاد ذکور، و اگر آنها همه از بین رفتند اینجا قاضی ابن براج گفته است: اگر خوف این بود که این موقوفه از بین برود ، یا اگر ارباب وقف حاجت ضروری داشتند که فروشش اصلح است، یا می ترسند از وقوع اختلاف بخاطر این موقوفه، در این صور بیعش جایز است و پولش را صرف مصالح موقوف علیهم می کنند، اگر هیچ کدام از اینها اتفاق نیفتد فروشش جایز نیست.

پس اصل در باب وقف حفظ الموقوفه است، بیعش استثناء هست، استثنائش هم در این موارد است:

یک. حاجت ضروری باشد، مثلا یکی از این موقوف علیهم سرطان دارد و باید درمانش کرد و هیچ راهی نیست جز فروختن این موقوفه، واضح است که حفظ جان مسلمان مهمتر است از این است که وقف به نسل بعد برسد.

ولا يجوز هبة الوقف ، ولا الصدقة به أيضا [3] (این صورت در وقف منقطع است که فی الجمله جایز است نه بالجمله)

نظریه سوم: جواز بیع در وقف مؤبد است، در وقف مؤبد آیا می شود فروخت یا نمی شود فروخت؟

اینجا شیخ انصاری کلمات بزرگان را ذکر کردند:

الثالث: الخروج عن عموم المنع و الحكم بالجواز في المؤبّد في الجملة،

و أمّا المنقطع فلم ينصّوا عليه(بحث نکردند) … و كيف كان، فالمناسب أوّلًا نقل عبائر هؤلاء [4] (آنها که می گویند وقف مؤبد را می شود فروخت چه می گویند؟)

اینجا شیخ انصاری کلمات فقها را به ترتیب زمانی ذکر کرده اند، (قدیمین، قبل از شیخ مفید = ابن ابی عقیل عَمّانی، ابن جنید اسکافی(سابقه سنی گری داشته و بعد شیعه شده، قیاس هم در فتوایش داشته ولی توجیه می کنند که منظورش قیاس اولویت است، قیاس اولویت مانند لا تقل لهما اف ، به طریق اولی لا تضربهما است، آثار این دو نفر به کلی از بین رفته مگر آن مقداری که علامه در مختلف نقل کرده است)) بعد از قدیمین شیخ مفید است (از کسانی که سخت معتقد به ولایت فقیه است)

علی ای حال اولین بزرگی که به تفصیل درباره فروش بیع مؤبد صحبت کرده است شیخ مفید است:

و الوقوف في الأصل صدقات لا يجوز الرجوع فيها(نمیشود رجوع در وقف کرد) إلا أن يحدث الموقوف عليهم ما يمنع الشرع من معونتهم و القربة إلى الله تعالى بِصِلَتِهم(اصل در وقف ماندگاری اش است مگر اینکه اینچنین باشد که یک چیزی پیش بیاید در موقوف علیهم که شارع بگوید نه! این یعنی: بعد از اینکه وقف شد واقف حق بهم زدن وقف را ندارد مگر اینکه موقوف علیهم کاری کنند که شارع بگوید کمکشان نکن، مثلا موقوف علیهم مرتد شدند(خدا یا پیامبر را انکار کنند) در این صورت موقوفه از او گرفته می شود و بنابر نظر حاکم عمل می کنند) أو يكون تغيیر الشرط في الوقف‌إلى غيره أرد عليهم و أنفع لهم من تركه على حاله (یا اینکه تغییر شرط انفع است برای آن نیتی که دارد، مثلا آمده مدرسه را وقف کرده به شرط اینکه سرباز امام زمان رشد کند، اما مسئولی دارد نادان، او می تواند این مسئول را عوض کند، یا اینجا را وقف کرده بود برای حوزه علمیه، اما دید استقبال کم شده، شیخ مفید می گوید می تواند این وقف را تغییر بدهد و بگوید می خواهم اینجا را بیمارستان کنم) در این دو صورت شیخ مفید گفته است یجوز بیع الوقف.[5]

 


[1] الأمالي، الشيخ الصدوق، ج1، ص80.
[2] المهذب، القاضي ابن البراج، ج2، ص92.
[3] المهذب، القاضي ابن البراج، ج2، ص92.
[4] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج4، ص43.
[5] المقنعة، الشيخ المفيد، ج1، ص652.