1403/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /عدم جواز بیع الوقف
روایت: عن رسول الله(ص): وأعظم الناس قدرا من ترك ما لا يعنيه، وأورع الناس من ترك المراء وإن كان محقا، وأقل الناس مروءة من كان كاذبا، وأشقى الناس الملوك، وأمقت الناس المتكبر،[1]
با ارزش ترین انسانها کسی است که چیزی که مربوط به او نیست را ترک کند، (حرفی که یا کاری که مربوط به او نیست)، با تقواترین ها کسانی هستند که مراع را ترک کنند (مراء یعنی بگو مگوهای بی ثمر، ممکن است این مراء در خانه باشد یا در مباحثه یا… .اگر طرف مقابل اهل پذیرش حق نیست ترک کنید ولو یقین داشته باشید حق با شماست) نامردترین انسانها کسانی هستند که دروغگو باشند، پادشاهان شقی ترین انسانها هستند، مبغوض ترین انسانها آن کسی هست که متکبر است و خود را از دیگران بالاتر می داند.
خلاصه:
گفته شد بیع الوقف با سه حق در تنافی هست: با حق واقف، با حق موقوف علیهم و با حق خداوند.
این سخن تا چه حد مورد قبول است؟
سخن این است که هر سه موردش محل خدشه است؛
یک. اما اینکه می گویید با حق واقف در تنافی هست، سخن این است که وقف مدت ندارد، چه نیت کند و چه نیت نکند تأبید و ابدیت در آن هست، تا قیامت این زمین موقوفه است، بنابراین چه حقی واقف دارد؟ (اگر تأبید دست او بود حق با شما بود ولی فرض این است که تأبید دست او نیست)، بله اگر واقف علاقه نداشته باشد که این وقف عوض شود این نفرت و ناراحتی اش چه بسا اثر وضعی داشته باشد بر روی کسی که وقف را می فروشد. بعدا خواهیم گفت که وقف یا تأبید بما هوهو هست یا به مقداری که در نظرش هست خواهد بود مثل مدرسه حجتیه که وقف 99 ساله هست و تا چند سال دیگر این زمان به پایان می رسد.
پس نکته اول: اینکه گفتید حق واقف است: مفهوم نیست برای ما که واقف حق داشته باشد، اگر تأبید نبود، گره خورده بود این تأبید با نیت او ، بله ولی الا ای حالٍ هست.
اگر تابید عجین با وقف نبود لحاظ آن گره خورده با نیت واقف بود، ولی علی ای حال این تابید عجین با وقف است.
دو. اینکه گفتید حق موقوف علیهم است، یعنی الموجودون منهم و المعدومون، موقوف علیهمی که نیستند نیستند، معدوم چه حقی دارد؟ معدوم که شأنی ندارد، شأن متوقف بر وجود است، یعنی هم مال موجودین هست و هم برای معدومین، اما اینکه حق معدومین هم باشد اول الکلام هست وقتی که نیستند حق هم معنا ندارد.
سه. فرمودید حق الله است، سوال می کنیم که حق الله یعنی چه؟ یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم ، حق خداست که او پرستش شود، حق اوست آیا یعنی همین حق اصطلاحی است که می گوییم افراد بر گردن هم حق دارند یا به این معناست که حق اوست یعنی او را باید اطاعت کرد؟ حق اوست یعنی آنچه او می گوید بپذیریم؟
اصطلاحا حق گفته نمی شود همان اطاعت است، اطاعت مثل این است که می گوییم نماز و روزه حق خداست یعنی اطاعت او واجب است.
فتلخص که شما هیچ یک از این حق ها را قبول ندارید (نه حق واقف نه حق موقوف علیهم را و نه حق الله را) .
ولکن یلاحظ علیک که هم حق واقف و هم حق موقوف علیهم و هم حق الله درست است لکن لا بمعناها الحقیقی، معنای حقیقی وقف به معنای حق حرفاً بحرف منطبق نیست اما مسامحة حق گفته می شود، مسامحة حق واقف گفته می شود، مثلا گفته است این مبلغ را به صد نفر بدهید که صد ختم قرآن برایم داشته باشند، اگر بفروشند دیگر ختم قرآن برایش نمی شود، چطور می گویید حق واقف نیست؟ حقش هست که صد ختم قرآن برایش خوانده شود، اگر حقیقتاً هم حق گفته نشود مسامحة حق گفته می شود.
اینکه حقیقتاً حق ندارد بخاطر این است که نمی توانست بگوید تأبید نه، و چون نمی توانست حقیقتا حق نیست، زیرا حق دو طرفی است، بتوانی بکنی یا نتوانی، به این حق می گویند، ولی در وقف ما در هویت وقف تأبید دیده ایم چه شما نظر داشته باشید و چه نظر نداشته باشید بله آیا به کسی که 99 ساله وقف می کند اصطلاحا وقف گفته می شود؟ چه بسا کسی بگوید اصطلاحا وقف نیست بلکه تحبیس یا اجاره است و الا در وقف تابید اخذ شده.
راجع به موقوف علیهم گفتید کسی که معدوم است چه حقی دارد؟
پاسخ می دهیم که کسی که معدوم است حق فعلی را ندارد اما شأنیت است، و این یک مسئله عرفی است، بله بالفعل برای معدوم چیزی قرار داده نمی شود ولی شانا و بالقوه قرار داده می شود و بنابراین در این سه اشکالی که گرفتید نظرٌ جداً.
مسوغات بیع وقف
بعد شیخ انصاری وارد یک بحث جدی می شوند، و آن این است که : در باب وقف و مجوزش، موقوفه کی از وقفیت بیرون می رود؟
مثلا زلزله آمده و این خانه خراب شده، آیا به مجرد خراب شدن از وقف بیرون می رود یا تا زمانی که بفروشند وقف است، آنگاه که موقوفه فروخته شد از وقف خارج می شود؟
مثلا اول ماه زلزله اتفاق افتاد و خانه ویرانه شد، از الان دیگر وقف نیست یا از روزی که بازماندگان گفتند این زمین را می فروشیم؟
صاحب جواهر و استادش مرحوم کاشف الغطاء می گویند از زمانی که این وقف خراب شده است از وقفیت خارج شده است، شیخ انصاری می گویند همچنان موقوفه هست هر زمان که بازماندگان این زمین را فروختند از وقف خارج می شود.
ابتدا کلام صاحب جواهر را می خوانیم و بعد نظر شیخ انصاری را، لب حرف صاحب جواهر این است که این موقوفه که خراب شده است اگر همچنان وقف است پس چطور آن را می فروشید؟ لا بیع الا فی ملک، این زمین، موقوفه است پس اگر می خواهید صورت شرعی جواز البیع را درست کنید بگویید از زمانی که خراب شده است از وقف خارج می شود، از الان که مخروبه شد بر می گردد به ملک وراث مالک.
بنابراین موضوع این است: آیا به مجرد آمدن مجوز بیع وقف از وقفیت خارج می شود یا به مجرد آمدن مجوز از وقفیت خارج نمی شود، از وقتی که فروخت از وقفیت خارج می شود؟ صاحب جواهر و استادش که شرح قواعد را نوشته است گفته اند به مجرد اینکه مجوز البیع آمد می تواند بفروشد و مجوز بیع زمانی می آید که این وقف خراب بشود.
عبارت جواهر الکلام:
والذي يقوى في نظر بعد إمعانه(شیخ بر این کلمه ایراد می گیرند، که در مجوز وقف می گویند مقصودتان از اینکه می گویید تا مجوز آمد از وقفیت خارج می شود چیست؟ معلوم هست که وقتی مجوز آمد یعنی دیگر این ساختمان وقف نیست و لازمه وقف نبودن این است که یجوز البیع و این مثل آن است که بگویید از کرامات شیخ ما این است، شیره را خورد و گفت شیرین است)، أن الوقف ما دام وقفا لا يجوز بيعه(وقف مادامی که وقف است بیعش جایز نیست) ، بل لعل جواز بيعه مع كونه وقفا من المتضاد (این متضاد است که شما بگویید وقف است ولی در عین حال بتوانی بفروشید)، نعم إذا بطل الوقف اتجه حينئذ جواز البيع (بله، به مجرد اینکه خراب شد دیگر وقف نیست یعنی می توانی بفروشی)، والظاهر تحقق البطلان فيما لو خرب الوقف على وجهٍ تنحصر منفعته المعتد بها منه في إتلافه (بله، اگر وقف به گونه ای خراب شود که اصلا نشود از آن استفاده کرد، تنها راهش این است که از بینش ببریم و استفاده دیگری از آن بکنیم)، كالحصير والجَذع ونحوهما مما لا منفعة معتد بها فيه إلا باحراقه مثلا ، وكالحيوان بعد ذبحه(مثلا گوسفندی را وقف کردند که جلوی پای عزاداران سیدالشهدا قربانی کند، و الان عارضه ای پیش آمد که اگر این حیوان را نکشند میته می شود، اینجا منفعت معتد به آن گوسفند این است که ذبح شود) مثلا وغير ذلك ، ووجه البطلان حينئذ فقدان شرط الصحة في الابتداء المراعى في الاستدامة بحسب الظاهر وهو كون العين ينتفع بها مع بقائها.[2]
نکته: مسجد، امامزاده، تکیه و … حسابشان جداست و بعد از خرابی به ملک کسی در نمی آیند ولی باقی موقوفات اگر خراب شدند و فروخته شدند به ملک مالک در می آید.
پس صاحب جواهر می گوید به مجرد حصولِ مجوز وقف این وقف از وقفیت خارج می شود، در مقابل این نظر ، شیخ انصاری هستند که می گویند، به مجرد آمدن مجوز این وقف از وقفیت خارج نمی شود.
عبارت شیخ انصاری:
ثمّ إنّ جواز البيع لا ينافي بقاء الوقف إلى أن يباع، فالوقف يَبطل بنفس البيع لا بجوازه( وقف با لفظ بعت و اشتریت باطل می شود نه به مجرد آمدن جواز همانی که صاحب جواهر می گوید)، فمعنى جواز بيع العين الموقوفة: جواز إبطال وقفها إلى بدلٍ أو لا إليه(معنای جواز بیع موقوفه جواز باطل کردن وقف است، می تواند با نیت بیعی که می کند ابطال کند وقف را چه با بدل و چه بدون بدل)؛ فإنّ مدلول صيغة الوقف و إن أُخذ فيه الدوام و المنع عن المعاوضة عليه، إلّا أنّه قد يعرض ما يجوِّز مخالفةَ هذا الإنشاء(اینجا درست است که این ساختمان خراب شده است اما همان شارعی که گفته است هویت وقف در آن تأبید است همان شارع گفته است می توانید بفروشید، این چه مشکلی دارد جناب صاحب جواهر؟ همان شارعی که گفته است دست به ترکیب وقف نزن همان شارع گفته اگر این وقف خراب شد بفروشش، یعنی نیت کن به پایان رسیدن نیت وقف را، اینکه تا خراب شد خودبخود دیگر وقف نیست را شیخ می گوید قبول ندارم، باید انشاء بطلان وقف کند و این انشاء با فروش است). [3]
این حرف مطالعه شود تا جلسه آینده.