1403/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /اقسام اراضی
روایت: سُئِلَ عَنْ خِيارِ الْعِبادِ، فَقالَ عليه السلام: اَلَّذينَ اِذا اَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا، وَاِذا اَساؤُوا اسْتَغْفَرُوا، وَ اِذا اُعْطُوا شَكَرُوا، وَ اِذَا ابْتَلَوْا صَبَرُوا، وَ اِذا غَضِبُوا عَفَوا. [1]
از رسول خدا پرسیدند: بهترین بندگان خدا چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: آنها که وقتی کار خوبی می کنند از این توفیق خوشحالند(نه اینکه خودشیفته بشوند بلکه خدارا شکر می کنند)، وقتی بد کردند استغفار کنند (در روایتی هست وقتی مومن مرتکب گناه می شود مدام خودش را مقصر می داند) وقتی خداوند عنایتی به آنها کرد از خدا متشکر می شوند(این حرف اطلاق دارد یعنی از کسی که به آنها خدمت کرد هم تشکر می کنند، روایت داریم اَشکَرکم لله اشکرکم للناس) زمانی هم مصیبتی می بینند صبر می کنند، زمانی هم خشمگین (خشم شخصی نه غضب لله) شدند می بخشند.
خلاصه:
گفته شد الاراضی علی اربعه اقسام: موات بالاصاله فهی للامام، محیاة بالاصاله فهی للامام ایضاً، ما عرض له الموت (قبلا محیاة بود بعد موات شد)
تکلیف این زمین چیست؟ (البته گاهی این زمین، عامرة بالاصاله بوده مثلا جنگل بوده و الان تبدیل به موات شد و محیاة بالعرض بوده و الان موات شده ) دو صورت دارد:
صورت اول: قبلا که آباد بود کسی آبادش نکرده و الان تبدیل به موات شده، این ملک امام است و از انفال است؛ در این بحثی نیست.
صورت دوم: اینکه موات بوده و کسی احیائش کرده و بعد رها شده تبدیل به موات شده.
در این صورت دوم سخن این است که این زمین ملک مُعَمِّر اول هست یا ملک معمّر دوم(کسی که بعدا این زمین موات را احیاء می کند)؟
روایت سلیمان بن خالد اقطع می گفت این ملک معمّر اول است، از آنِ کسی هست که اول اینجا را آباد کرده و بعد موات شده، جلسه گذشته سند را خواندیم اما دلالتش را نخواندیم.
وَ عَنْهُ(شیخ طوسی به اسنادش از حسین بن سعید) عَنِ اَلنَّضْرِ(بن سوید صیرفی، ثقه) عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ(جوالیقی، ثقه) عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ(الاقطع، ثقه، به همراه زید خارج شد و انگشتش قطع گردید، کسی از او پرسید زید بهتر است یا جعفر؟ گفت یک روز امام صادق بهتر است از تمام عمر زید، وقتی این را به زید رساند زید گفت جعفر امامنا فی الحلال و الحرام) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلرَّجُلِ يَأْتِي اَلْأَرْضَ اَلْخَرِبَةَ فَيَسْتَخْرِجُهَا وَ يُجْرِي أَنْهَارَهَا وَ يَعْمُرُهَا وَ يَزْرَعُهَا مَا ذَا عَلَيْهِ قَالَ عَلَيْهِ اَلصَّدَقَةُ اَلْحَدِيثَ. [2]
اگر كسى زمين باير و متروكى را آباد كند(ما عرض له الموت بعد الحیاة، در این صورت روایت موضوع بحث است) و با هزينه خود نهرها را جارى سازد و كشت نمايد، حقى كه بايد بپردازد، از چه قرار است؟
نکته: خَرِبَةَ یعنی چه؟
ما در دو اصطلاح بحث می کنیم:
یک. زمینی که محیاة بوده و بعدا موات شده (خراب عارضی)
دو. زمین موات، موات هم به زمینی می گویند که در اصل بایر است.
آنی که محیاة بوده بعد موات شده را خربه می گویند ولی آن زمینی که در اصل موات بوده را خربه نمی گویند.
حضرت فرمودند: عَلَيْهِ اَلصَّدَقَةُ اَلْحَدِيثَ یعنی خراجش را بدهد یعنی الان دیگر ملک اوست.
پس یک روایت می گوید معمّر اول مالک است. روایات فراوانی از جمله صحیحه ابوخالد کابلی می گوید من احیا ارضا میتةً فهی له، هر کس زمین مرده را احیا کند این زمین ملک اوست، اینجا هم این زمین موات شده، و شخص دوم احیائش کرده، پس این زمین برای او می شود، بنابراین چه زمین مرده بالاصاله و چه زمین موات بالعرض، ملک معمر دوم است، بخاطر این که ارضاً میتةً اطلاق دارد و شامل هر دو می شود.
ج25 ص 414 باب 3،ح1:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ(کلینی) عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا(سه عدة من اصحابنا مشهورند که یکی از این سه عده از سهل نقل می کنند، در این سه عده یا همگی ثقه هستند یا حداقل یک ثقه در آنها هست) عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ(آدمی، ثقه، منتهی احمدبن محمد بن عیسی گفته عقل او کم است، فلذا به او اشکالاتی گرفته اند ولی در مجموع الامر فی سهل سهلٌ) وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(بن عیسی الاشعری، ثقه) جَمِيعاً عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ(حسن بن محبوب السراد، ثقه) عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ(بجلی، ثقه) قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: أَيُّمَا رَجُلٍ أَتَى خَرِبَةً بَائِرَةً فَاسْتَخْرَجَهَا وَ كَرَى أَنْهَارَهَا وَ عَمَّرَهَا فَإِنَّ عَلَيْهِ فِيهَا اَلصَّدَقَةَ فَإِنْ كَانَتْ أَرْضٌ لِرَجُلٍ قَبْلَهُ فَغَابَ عَنْهَا وَ تَرَكَهَا فَأَخْرَبَهَا ثُمَّ جَاءَ بَعْدُ يَطْلُبُهَا فَإِنَّ اَلْأَرْضَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ عَمَّرَهَا. [3]
هر مردى كه به زمين خراب و بىحاصل برود و آن را آماده كشت كند و در آن نهرهايى بسازد و آبادش گرداند، زكات در آن زمين برگردنش مىآيد و اگر زمين پيش از آن براى كسى بوده است ولى غايب شده و آن را ترك كرده است و باعث شده است كه خراب و بىحاصل شود و كسى آن را آباد كرد سپس آن شخص آمد و زمين آباد شده را مطالبه كرد، ديگر اين زمين براى خدا و آن كسى است كه آن را آباد كرده است.
اما گروه سوم اراضی طبق نقل شیخ که رها کرده بودیم، من عرض له الحیاة بعد الموت، زمین بایری بود که احیاء شد، اما از آنجا که ما می خواهیم بحث را برسانیم به اراضی مفتوحة عنوةً، البته اراضی مفتوحة عنوة ما را به بحث اراضی کشاند، ما داشتیم شروط عوضین را بحث می کردیم که عوضین باید مال باشند، ملک باشند، حال ملک شخصی یا ملک عموم مسلمین، در اینجا گفته شد اراضی مفتوحة عنوة ملک المسلمین است اجماعا .
شیخ طوسی ادعای اجماع کرده، سید ابوالمکارم ابن زهره ادعای اجماع کرده است، سید جواد عاملی هم ادعای اجماع کرده است، مقصود آنکه به بهانه اراضی مفتوحة عنوة وارد بحث اراضی شدیم.
شیخ در اینجا دسته بندی های شنیدنی دارد، این زمینی که اینچنین است عرض له الحیاة بعد الموت تقسیماتی دارد:
یک. این آبادی را چه کسی سامان داده است، مسلمانان اینجا را آباد کردند یا کفار؟
فالمسئلة ذات صورتین:
صورت اول: اینکه مسلمانان آن را آباد کردند.
صورت دوم: اینکه کفار آباد کردند.
آنجا که مسلمانان آباد کردند، ملک آنهاست، این ملک مثل دیگر ملک هایی که زوال پیدا می کند اینجا هم زوال پیدا می کند، املاک دیگر به این گونه زوال پیدا می کنند: اینکه خراب بشود (البته در اینجا بحث هست که معمر اول یا ثانی مالک می شود) یا بفروشند، یا هبه کنند این زمین را (این زمین را آباد کردند بعد موات می شود که معمر اول مسلمان باشد)
آنجا که معمّر اول کفار بودند (چه حربی و چه غیرحربی، کسانی که اصل خدا را قبول دارند یا ندارند این ها آباد کردند) اینجا هم دو صورت دارد:
اینکه بگوییم اسلام در محیی شرط است، اگر بگوییم اسلام در محیی شرط هست این ملک ملک امام می شود و جزء انفال، تصمیم در رابطه با این زمین با امام المسلمین است.
اینکه بگوییم در احیاء اسلام شرط نیست، چون گفته شده من احیا ارضا، نگفته که مسلمان باشد بنابراین چه کافر باشد و چه مسلمان باز دو صورت دارد: (کافری که زمین را آباد کرده و مالک شده)گاه این زمین در دارالکفر است و گاه زمین در دارالسلام است.
اگر در دارالکفر باشد کافر مالک می شود مثل سایر املاک انتقال داده می شود می تواند ببخشد یا بفروشد … منتها گاهی این کافر تسلیم نظام اسلامی می شود، اگر یسلم طوعا بر ملک خودش باقی می ماند، اما اگر طوعا مسلمان نشد در اینجا مانند سایر املاکش هست و اگر اعراض کردند از آن زمین، از ملک آنها خارج می شود یا زلزله آمد یا زمین حرکت کرد یا اینکه بی وارث شد، در اینجا ملک امام است و جزء انفالی می شود که لم یوجف علیه (بدون لشکر کشی فتح شده)
پس زمینی که کافر احیا کرده و طوعا مسلمان نشده ، یکی از این سه حالت را دارد.
اما اگر مسلمین لشکر کشی کردند این زمین غنیمت و ملک مسلمین می شود، مفتوحة عنوةً فهی للمسلمین اجماعاً، این ملک همه مسلمانان است، این نظریه دو دلیل دارد:
دلیل اول: اجماع؛ شیخ طوسی، ابن زهره… ادعای اجماع کردند.
دلیل دوم: روایات.
اگر گفتیم دلیل ما روایات است، دیگر این اجماع از ارزش حقوقی ساقط می شود، چون آنچه ارزش حقوقی دارد روایات هستند.
یک روایت روایت ابی بُرده ابی رجاء ج15 ص 155 باب 71 باب جهاد عد ح1:
مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي بُرْدَةَ بْنِ رَجَاءٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَيْفَ تَرَى فِي شِرَاءِ أَرْضِ اَلْخَرَاجِ قَالَ وَ مَنْ يَبِيعُ ذَلِكَ هِيَ أَرْضُ اَلْمُسْلِمِينَ قَالَ قُلْتُ: يَبِيعُهَا اَلَّذِي هِيَ فِي يَدِهِ قَالَ وَ يَصْنَعُ بِخَرَاج اَلْمُسْلِمِينَ مَا ذَا ثُمَّ قَالَ لاَ بَأْسَ اِشْتَرَى حَقَّهُ مِنْهَا وَ يُحَوَّلُ حَقُّ اَلْمُسْلِمِينَ عَلَيْهِ وَ لَعَلَّهُ يَكُونُ أَقْوَى عَلَيْهَا وَ أَمْلَأَ بِخَرَاجِهِمْ مِنْهُ.[4]