درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /اقسام اراضی

 

روایت: امام صادق: و عَجِبتُ لمَن مُكِرَ بهِ كيفَ لا يَفزَعُ إلى قولِهِ : «وَ أُفَوِّضُ أمرِي إلَى اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصيرٌ بالعِبادِ»؟! فإنّي سَمِعتُ اللّه َ جلَّ و تَقَدَّسَ يقولُ بِعَقِبِها : «فَوَقاهُ اللّه ُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا» [1] .

و در شگفتم از كسى كه به او نيرنگ زده مى شود، اما چرا به اين سخن خداوند پناه نمى برد: «و كارم را به خدا مى سپارم، همانا خداوند به [حال ]بندگان بيناست»؟ زيرا شنيدم كه خداوند جلّ و تَقَدَّسَ به دنبال آن مى فرمايد: «پس، خداوند او را از عواقب سوء آنچه نيرنگ مى كردند، حفظ نمود»

خلاصه:

گفته شد، اراضی علی اربعة اقسام: اما مواتٌ و اما عامرةٌ، و کل منهما اما بالاصالة و اما بالعرض

اما الموات، ملک امام هست و ملک المسلمین نیست، اگر در دو روایت عامی که ابی جمهور احصایی گفته اند للمسلمین است، یعنی مسلمین اباحه تصرف دارند، این دو روایت نبوی چنین بود:

روایت اول: مَوَتان الارض لله و لرسوله ثم هی لکم منی ایها المسلمون. [2]

روایت دوم: عادی الارض لله و لرسوله ثم هی لکم منی. [3]

ان قلت: دو روایت صحیحه داریم که می گوید باید مسلمان هایی که این زمین ها را می گیرند خراج و مالیات بدهند، این در تنافی است با آنچه می گویید ملک امام است.

پاسخ:

توجیه اول: دیگران باید خراج بدهند اما شیعه لازم نیست خراج بدهد، البته اگر امام زمان بیایند اختیار دارد و می تواند آن زمین ها را از آنها بگیرد و اجازه تصرف هم ندهد.

توجیه دوم: در زمان غیبت می توانند تصرف کنند اما زمان حضور مشروط به دادن خراج زمین(طسق) هستند.

از این دو روایت صحیحه کابلی را خواندیم .

روایت دیگر روایت ابواب انفال هست:

وَ بِإِسْنَادِهِ(شیخ طوسی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ‌(سرّاد، برادرزاده حسن بن محبوب) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‌(ابی الخطاب) عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ(بیاع سابری)

شیخ با این که می توانست بگوید صحیحه عمر بن یزید از این روایت تعبیر کرده فمصححه عمر بن یزید.

فرق بین صحیح و مصححه چیست؟ اگر با یک عملیاتی حدیث صحیحه شود به آن مصححه می گویند در این روایت با توجه به وجود حسن بن محبوب این روایت مصححه می شود.

چون عمر بن یزید مشترک بین دو نفر هست، یکی عمر بن محمد بن یزید بیاع السابری که ثقه هست، و یکی هم عمر بن یزید ذبیان الصیقل هست که توثیق نشده است.

حال عمر بن یزید یا ثقه است یا غیر ثقه، اگر ثقه باشد که مشکلی نداریم و روایت صحیحه می شود، اگر هم غیر ثقه باشد بنابر مبنای شیخ و کسانی که حسن بن محبوب را از اصحاب اجماع می دانند و نقل اصحاب اجماع باعث تصحیح روایت می شود ، و چون در روایت حسن بن محبوب وجود دارد و او از عمربن یزید نقل می کند بنابراین این روایت را مصححه می گوییم .

آقای شبیری می گوید شیخ انصاری در عین حالی که در فقه بر قله نشسته در رجال اینگونه نیست که بر قله نشسته باشند، حداقل این است که اصحاب اجماع بودن حسن بن محبوب شاذ است، در این صورت مشکوک است که آیا از اصحاب اجماع است یا از اصحاب اجماع نیست، وقتی مشکوک بود دیگر ویژگی اصحاب اجماع را ندارد تا با نقل او از مجهول روایت صحیح شود.

استاد: ما اصلا نیازی به اصحاب اجماع در اینجا نداریم، چون عمر بن محمد بن یزید انصراف به بیاع سابری دارد که ثقه است، بنابراین با انصراف، صحیحه بودن روایت را درست می کنیم و نیازی به تعبیر مصححه نیست.

ضمن اینکه اگر هم عمر بن یزید صیقل هم که غیرثقه هست باشد، بزرگانی چون ابن ابی عمیر و حماد بن عیسی از او نقل روایت دارند.

یک اشکال و یک نکته: اگر در روایتی یکی از رواة به خصوصه توثیق نشده بود، ولی اصحاب اجماع موجود در روایت از او نقل می کردند این باعث می شود که راوی توثیق عام داشته باشد اما در این روایت از عمربن یزید، اصحاب اجماع نقل نکرده اند ولی ابن ابی عمیر و حماد در جاهای دیگر از او نقل حدیث کرده اند، و با توجه به اینکه ابن ابی عمیر با اینکه در این روایت نیست ولی چون از مشایخ ثقات هست و در جاهای دیگر از عمر بن یزید نقل حدیث کرده است این باعث می شود که عمر بن یزید هم توثیق بشود.

فرق اصحاب اجماع با مشایخ الثقات این است که اگر مشایخ الثقات از کسی روایت کردند این توثیق را برای اینها معتقدیم.

پاسخ: بر فرض که نقل مشایخ ثقات باعث توثیق شود با اینحال در اینجا عمربن یزید آمده که مشترک بین دو نفر هست بنابراین باز نیاز به انصراف داریم.

قَالَ‌: سَمِعْتُ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ اَلْجَبَلِ‌ يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌، عَنْ رَجُلٍ أَخَذَ أَرْضاً مَوَاتاً تَرَكَهَا أَهْلُهَا فَعَمَّرَهَا وَ كَرَى أَنْهَارَهَا وَ بَنَى فِيهَا بُيُوتاً وَ غَرَسَ فِيهَا نَخْلاً وَ شَجَراً قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌، كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ يَقُولُ مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَهِيَ لَهُ وَ عَلَيْهِ طَسْقُهَا(خراج) يُؤَدِّيهِ إِلَى اَلْإِمَامِ فِي حَالِ اَلْهُدْنَةِ(زمان غیبت) فَإِذَا ظَهَرَ اَلْقَائِمُ‌ فَلْيُوَطِّنْ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ تُؤْخَذَ مِنْهُ‌.(خودش را آماده کند که این زمین را از او بگیرند) [4]

این روایت می گوید هر کس که این زمین را احیاء می کند می تواند بگیرد ولی در عصر غیبت باید خراج بدهد.

اینجا برای جواب این مطلب شیخ می گوید درست است این روایت گفته خراج باید بدهد این برای غیر شیعه است اما اگر شیعه این زمین را احیاء کرد، دادن خراج لازم نیست زیرا علی علیه السلام حلّل لشیعه ذلک.

روایت دیگر

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌(کلینی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ(بن یحیی، ثقه) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ(ضعیف، رمی به غلو شده اند، البته رمی به غلو خیلی سند نیست چون در دوره هایی نقل مناقب والا جرم بود) عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ‌(ثقه) عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ‌ (مجهول)عَنْ أَبَانِ بْنِ مُصْعَبٍ(مجهول) عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ‌(ضعیف) أَوِ اَلْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ‌(راوی روایت نوروزاست، مقتول خلیفه یا جانشینش، نجاشی او را ضعیف شمرده) قَالَ‌: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ مَا لَكُمْ مِنْ هَذِهِ اَلْأَرْضِ(سهمتان از این زمین ها چیست) فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ‌، وَ أَمَرَهُ أَنْ يَخْرِقَ بِإِبْهَامِهِ ثَمَانِيَةَ أَنْهَارٍ فِي اَلْأَرْضِ مِنْهَا سَيْحَانُ‌ وَ جَيْحَانُ‌ وَ هُوَ نَهَرُ بَلْخٍ‌، وَ اَلْخشوعُ‌ وَ هُوَ نَهَرُ اَلشَّاشِ‌، وَ مِهْرَانُ‌ وَ هُوَ نَهَرُ اَلْهِنْدِ، وَ نِيلُ مِصْرَ وَ دِجْلَةُ‌ وَ اَلْفُرَاتُ‌، فَمَا سَقَتْ أَوْ أَسْقَتْ‌ فَهُو لَنَا وَ مَا كَانَ لَنَا فَهُوَ لِشِيعَتِنَا(آنی که برای ماست برای شیعیان ما هم هست) وَ لَيْسَ لِعَدُوِّنَا مِنْهُ شَيْ‌ءٌ إِلاَّ مَا غَصَبَ عَلَيْهِ(اگر غیر شیعه بگیرد غاصبانه گرفته اند) وَ إِنَّ وَلِيَّنَا لَفِي أَوْسَعَ فِيمَا بَيْنَ ذِهْ إِلَى ذِهْ يَعْنِي بَيْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآيَةَ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا اَلْمَغْصُوبِينَ عَلَيْهَا خٰالِصَةً‌ لَهُمْ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ‌ بِلاَ غَصْبٍ‌.[5]

ص 548 ح 12 هم این سخن را دارد که شیعیان ما مالک می شوند:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ‌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي سَيَّارٍ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ اَلْمَلِكِ‌ فِي حَدِيثٍ قَالَ‌: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ إِنِّي كُنْتُ وُلِّيتُ اَلْغَوْصَ فَأَصَبْتُ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ قَدْ جِئْتُ بِخُمُسِهَا ثَمَانِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ كَرِهْتُ أَنْ أَحْبِسَهَا عَنْكَ وَ أَعْرِضَ لَهَا وَ هِيَ حَقُّكَ اَلَّذِي جَعَلَ اَللَّهُ تَعَالَى لَكَ فِي أَمْوَالِنَا فَقَالَ وَ مَا لَنَا مِنَ اَلْأَرْضِ وَ مَا أَخْرَجَ اَللَّهُ مِنْهَا إِلاَّ اَلْخُمُسُ يَا أَبَا سَيَّارٍ اَلْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اَللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْ‌ءٍ فَهُوَ لَنَا قَالَ قُلْتُ‌: لَهُ أَنَا أَحْمِلُ إِلَيْكَ اَلْمَالَ كُلَّهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا سَيَّارٍ قَدْ طَيَّبْنَاهُ لَكَ وَ حَلَّلْنَاكَ مِنْهُ فَضُمَّ إِلَيْكَ مَالَكَ وَ كُلُّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا مِنَ اَلْأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ‌ مُحَلَّلُونَ وَ مُحَلَّلٌ‌ لَهُمْ ذَلِكَ إِلَى أَنْ يَقُومَ قَائِمُنَا، فَيَجْبِيَهُمْ طَسْقَ مَا كَانَ فِي أَيْدِي سِوَاهُمْ فَإِنَّ كَسْبَهُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ حَرَامٌ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا، فَيَأْخُذَ اَلْأَرْضَ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا صَغَرَةً‌. [6]

جلسه آینده به زمین های عامره می رسیم، زمین های موات مسلم شد که برای امام هست، طبق نقل کسانی که امام را منصرف به امام معصوم می دانند ولی طبق نقل کسانی که امام را منصرف به معصوم نمی دانند، ولی فقه هم امام است، او اختیارات امام معصوم را اجرا خواهد کرد.

 


[1] الأمالي، الشيخ الصدوق، ج1، ص55.
[2] تذكرة الفقهاء - ط القديمة، العلامة الحلي، ج2، ص400.
[3] نهاية المطلب في دراية المذهب، الجويني، أبو المعالي، ج8، ص283.
[4] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، ص549، أبواب الأنفال وما يختص بالامام، باب4، ح13، ط آل البيت.
[5] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، ص550، أبواب الأنفال وما يختص بالامام، باب4، ح17، ط آل البيت.
[6] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، ص548، أبواب الأنفال وما يختص بالامام، باب4، ح12، ط آل البيت.