درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب البيع/شروط المتعاقدين /اراضی مفتوحة عنوة

 

روایت: امام صادق: و عَجِبتُ لِمَنِ اغتَمَّ كيفَ لا يَفزَعُ إلى قولِهِ عَزَّ و جلَّ : «لا إلهَ إلاّ أنتَ سُبحانَكَ إنّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» ؟! فإنّي سَمِعتُ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يقولُ بِعَقِبِها : «فاسْتَجَبْنا لَهُ و نَجَّيناهُ مِنَ الغَمِّ و كَذلكَ نُنْجِي المُؤْمِنينَ». [1]

و در شگفتم از كسى كه اندوهگين مى شود، اما چرا به اين سخن خداوند عزّ و جلّ پناه نمى برد: «معبودى جز تو نيست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمکاران بودم»؟ زيرا شنيدم كه خداوند عزّ و جلّ به دنبال آن مى فرمايد: «پس [دعاى] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را چنين نجات مى دهيم»

درمان غم و غصه این آیه هست، لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین(ذکر یونسیه)

ما به همان اندازه و بیشتر به درمانهای مادی که اعتماد داریم به درمانهای معنوی هم توجه داشته باشیم چرا که اینها هم یک واقعیت هستند منتها افراط و تفریط نداشته باشیم، هم درمان مادی هم درمان معنوی.

خلاصه:

بحث را چنین شروع کردیم که یشترط فی العوضین ان یکونا مالین او ملکین.

تفاوت مال و ملک بیان شد و گفته شد بواسطه قید ملک بودن از چیزهایی که ملک عموم مسلمین هستند احتراز شده مانند ماهی ها و آبها و… و همینطور از اراضی مفتوحة عنوةً.

شیخ انصاری می گوید حال که اسمی از اراضی به میان آمد ، می رویم سراغ انواع اراضی.

الاراضی اِمّا مواتٌ و اما عامرة، اراضی موات آن اراضی که هیچ عمران و آبادی ندارد، نه درخت دارد ونه گیاه دارد. و هر کدام از اینها یا بالاصاله هستند یا بالعرض. موات بالاصالة مانند بیابان، موات بالعرض مثل اینکه این زمین روزی آباد بوده ولی چون متروکه شد موات شد؛ عامرة بالاصالة هم مانند جنگل و یا بالعرض مانند زمین های کشاورزی.

فالاراضی در این تقسیم بندی علی اربعة اقسام. موات و عامره، و کل منهما اما اصلیةٌ و اما عارضةٌ.

بعد شیخ از بحث موات شروع میکنند، تعبیر ایشان این است که:

لا اشکال و لا خلاف فی کونها للامام[2] ، این اراضی برای امام است و امام اجازه دادند که این اراضی را احیاء کنید و برای شما باشد.

فهنا مطلبان:

یک مطلب این است که مسئله اجماعی است؛ صاحب جواهر این مسئله را چنین بیان کرده که این اراضی ملک امام هست:

وأما أن الموات أصلا أو عارضا بعد أن باد أهله للإمام عليه‌السلام فما لا خلاف فيه، بل الإجماع محصلا عليه، فضلا عن المنقول في الخلاف والغنية وجامع المقاصد والمسالك صريحا، وظاهرا في المبسوط والتذكرة والتنقيح(التنقیح الرائع فی شرح مختصر النافع، فاضل مقداد) والكفاية(کفایة الاحکام سبزواری) على ما حكي عن بعضها عليه، مضافا إلى النصوص التي يمكن دعوى تواترها(که اراضی موات ملک امام است) [3]

نکته: در جواهر دارد یمکن دعوا تواترها ولی در مکاسب دارد بل قیل انها متواتره، فرق این دو مطلب این است که انها متواتره یعنی مسجل شده، اما عبارت اول یعنی می توان در این عرصه تشکیک هم کرد.

اما روایات:

سخن این است که اینها انفال است و انفال هم ملک امام است. دو روایت در اینجا گفته شده که این دو روایت می گویند اجازه نمی خواهد و هر کس که احیاء کند مجاز است (البته شیعه بودنش یا نبودنش بحث است).

این دو روایت برای اهل سنت است و محقق خویی در مصباح الفقاهه می گوید این روایات مستفیض هم نیست تا چه رسد که متواتر باشد.

یک. مَوَتان الارض لله و لرسوله (ص) ثم هی لکم منّی ایها المسلمون.[4]

این روایت در هیچ یک از مجامع حدیثی(کافی، من لا یحضر، تهذیب و استبصار) ما نیامده، اما در کتب عامه و در تذکرة الفقهای علامه و نهایة المطلب جوینی[5] آمده است.

دو. روایت دوم هم راوی اش خبیث است (سمرة بن جندب که 8هزار شیعه را به شهادت رسانده)

عن سمرة ان النبی قال: عادی الارض لله و لرسوله ثم هی لکم منّی ایها المسلمون[6] .

نکته: بسیاری از روایات عوالی از کتب اهل سنت است از جمله این دو حدیث. ایشان به روایات اهل سنت اعتماد کرده البته ظاهرا آن روایاتی که از سوی شیعه تایید شده هم هستند.

تا اینجای بحث حق با آقای خویی است چون اولا این دو روایت مرسل هستند اگر مسند هم باشند عامی هستند.

بحث این است، اینجا شما می گویید انفال است و پیامبر هم اجازه داده است، اما در دو روایت صحیحه آمده است که باید خراج بدهد، به عبارت دیگر ،ثم هی لکم منّی ایها المسلمون را تخصیص زده، یعنی بروند آبادش کنند و مالیاتش هم به امام بدهند که معنایش اذن امام است. اینطور نیست که بدون اذن هر کسی که احیاء کرد مالکش باشد.

روایت اول: روایت ابوخالد کابلی که می گوید برای مسلمین هست اما به اذن الامام، باید امام اجازه بدهد.

وَ(کلینی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى(العطار) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى(ثقه، الذی یلقی السلطان،یعنی بزرگ قم بوده است، قمی ها هم نقل حدیث از ضعفا را جرم می دانستند اینها او را بزرگ خودشان کرده بودند) عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ‌(حسن بن محبوب سراد، ثقه) عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ(جوالیقی، از بزرگان است، تفاوتش با هشام بن حکم این است که هشام بن حکم متکلم بود) عَنْ أَبِي خَالِدٍ اَلْكَابُلِيِّ‌(در موردش ثقة نیامده اما قرینه داریم بر اینکه ثقه هست، روایت داریم ارتد الناس بعد قتل الحسین الا الثلاثه، یکی از آن سه نفر ابوخالد کابلی است و یکی یحیی بن ام طویل و یکی هم جبیر بن مطعم است) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌ وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: إِنَّ اَلْأَرْضَ لِلّٰهِ يُورِثُهٰا مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‌، أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي اَلَّذِينَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ وَ نَحْنُ‌ اَلْمُتَّقُونَ وَ اَلْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ‌ فَلْيَعْمُّرْهَا وَ لْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى اَلْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي(یعنی اینها که ادعای امامت می کنند امام نیستند به امام از اهل بیت من مراجعه کنید) وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا فَإِنْ تَرَكَهَا وَ أَخْرَبَهَا فَأَخَذَهَا رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ‌ مِنْ بَعْدِهِ فَعَمَرَهَا وَ أَحْيَاهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ اَلَّذِي تَرَكَهَا فَلْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى اَلْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا حَتَّى يَظْهَرَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي بِالسَّيْفِ فَيَحْوِيَهَا وَ يَمْنَعَهَا وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا كَمَا حَوَاهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ وَ مَنَعَهَا إِلاَّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا فَإِنَّهُ يُقَاطِعُهُمْ عَلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ وَ يَتْرُكُ اَلْأَرْضَ فِي أَيْدِيهِمْ‌.[7]

این روایت تفصیل می دهد بین شیعه و سنی، این چنین هست که این زمینها ملک ما اهل بیت است ولی ما اجازه دادیم به اینها به شرطی که خراجش را به امام بدهند اما شیعه نیازی به خراج ندارد و اهل بیت برای شیعیان آن را حلال کردند.

تعبیر این است که ولیود خراجها الی الامام من اهل بیتی.

روایت دوم در باب انفال هست:

وَ بِإِسْنَادِهِ(شیخ طوسی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ‌(سرّاد، برادرزاده حسن بن محبوب) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‌(ابی الخطاب ثقه) عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌(ثقه) عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ(مشترک است بین عمربن یزید بن ذبیان الصیقل و عمربن یزید بیاع السابری، در این روایت بیاع السابری هست. سابُر معرب شاپور است، شاپور نوعی لباس بود و او در تجارت این لباس ها نقش داشت) قَالَ‌: سَمِعْتُ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ اَلْجَبَلِ‌ يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌، عَنْ رَجُلٍ أَخَذَ أَرْضاً مَوَاتاً تَرَكَهَا أَهْلُهَا فَعَمَرَهَا وَ كَرَى أَنْهَارَهَا وَ بَنَى فِيهَا بُيُوتاً وَ غَرَسَ فِيهَا نَخْلاً وَ شَجَراً قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌، كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ يَقُولُ مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَهِيَ لَهُ وَ عَلَيْهِ طَسْقُهَا يُؤَدِّيهِ إِلَى اَلْإِمَامِ فِي حَالِ اَلْهُدْنَةِ فَإِذَا ظَهَرَ اَلْقَائِمُ‌ فَلْيُوَطِّنْ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ تُؤْخَذَ مِنْهُ‌. [8]

متن روایت برای جلسه بعد، مرحوم خویی در مصباح الفقاهه می گوید این روایات متواتر که نیست مستفیض هم نیست.

 


[1] الأمالي، الشيخ الصدوق، ج1، ص55.
[2] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج4، ص12.
[3] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج38، ص10.
[4] تذكرة الفقهاء - ط القديمة، العلامة الحلي، ج2، ص400.
[5] نهاية المطلب في دراية المذهب، الجويني، أبو المعالي، ج8، ص281.
[6] نهاية المطلب في دراية المذهب، الجويني، أبو المعالي، ج8، ص283.
[7] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج25، ص414، أبواب إحياء الموات، باب3، ح2، ط آل البيت.
[8] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، ص549، أبواب الأنفال وما يختص بالامام، باب4، ح13، ط آل البيت.