1403/02/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه
امام علی: وَ اعْتَبِرْ بِمَا مَضَی مِنَ الدُّنْیَا لِمَا بَقِیَ مِنْهَا فَإِنَّ بَعْضَهَا یُشْبِهُ بَعْضاً وَ آخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا وَ کُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ.
عبرت بگیر از آنچه گذشته برای آینده، (گذشته چراغ راه آینده است) آینده هم مثل گذشته است، ولی بدانید که این آینده هم تمام شدنی هست.
بحث در رابطه با ولایت فقیه بود، آخرین دلیلی که بر ولایت مطلقه فقیه گفته شده، السلطان ولیّ من لا ولیّ له است، سند بیان شد، و گفته شد بیشترین سند این روایت را اهل سنت دارند، البته شیعه هم به آن استناد کرده است، علامه در تذکره به آن استناد کرده، شهید ثانی هم به آن استناد کرده اند، می توان گفت شیعه این حدیث را پذیرفته است لذا جای بحث در این حدیث هست.
نکاتی در این حدیث باید مورد توجه قرار بگیرد:
در این حدیث دو فقره (گزینه) داریم:
یک. اثباتی: السلطان ولیٌ
دو. منفی: من لا ولی له
ما دو جور عدم داریم: عدم الوجود (وجود و عدم مطلق است) و عدم الملکه (آنجا که شأن چیزی داشتن چیزی است و نداشته باشد)
در این روایت عدم منفی عدم ملکه است (کسی که شأنش این باشد که چشم داشته باشد و نابینا باشد را عدم الملکه می گویند، اما جایی که شأنیت چیزی را ندارد عدم الملکه نمی گویند مثلا به دیوار کسی نابینا نمی گویند چون شأنش بصر نیست) ولیّ نداشتن برای کسی که باید ولی داشته باشد، اینجا السلطان ولیّ من لا ولیّ له است ولی اگر کسی اصلا در شأنش ولیّ داشتن نیست، مثل جوان کامل عاقل بالغ و رشید، او ولیّ ندارد، آیا در شأن او این هست که ولی داشته باشد؟
خیر در شأنش این نیست که ولی داشته باشد، بخلاف جوان سفیه که نیاز به ولی دارد.
شبهه: مخالفان ولایت فقیه شبهه می کنند و می گویند مگر ما سفیه هستیم که نیاز به ولی داشته باشیم؟ ما عقل داریم، کسی که عقل دارد نیازی به ولی ندارد، پس ولایت فقیه لا شأن له. این اهانت به مردم است که بگوییم شما نیاز به ولی دارید و باید در برابرش تسلیم هم باشید.
پاسخ: این ولایتی که اینجا می گوییم غیر از ولایتی که در باب صغار، مجانین و سفهاست، این ولایتی که ما از آن دم می زنیم از جنس ولایت الله است، آیا کسی می تواند بگوید که مگر مردم سفیه هستند که ولیّ ای چون خدا داشته باشند؟ این ولایت از جنس ولایت بر صغار و مجانین نیست. ولایتی که می گوییم همان است که امیرالمومنین فرمودند که لا بد للناس من امیر، برّ او فاجر، مردم نیاز به امیر دارند و نیاز به کسی دارند که بتواند مدیریتشان کند، این مدیریت غیر از آنی است که
السلطان ولیّ من لا ولیّ له که چند فرض دارد هست:
گاهی شخص نیاز به ولی دارد، در اینجا سخن از شخص به میان می آید، شخصی هست که سفیهاً به سن بلوغ رسیده، اینجا السلطان ولی من لا ولی له.
گاهی صنف نیاز به ولی دارد، صنف بچه هایی که پدر ندارند، این صنف است.
گاهی نوع است که نیاز به ولیّ دارد، مثل کسی که بدهکار است ولی بدهکاری اش را نمی دهد، حاکم در اینجا ولی او می شود و از پولش بدهی را ادا می کند. یا مجانین از انواع کسانی هستند که باید ولی داشته باشند.
گاهی جنس نیاز به ولی دارد، مثل اراضی مفتوحة عنوةً (با جنگ تصاحب کردند)
دو مطلب دیگر راجع به این روایت هست:
مطلب اول: تفاوتِ اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا با السلطان ولی من لا ولی له این است که: اما الحوادث الواقعه برای جایی است که محرز باشد که او نیاز به ولی دارد، این نیاز یک واقعه است، وقتی که محرز است می گوییم السلطان ولی من لا ولی له.
تفاوت این دو این است که در حوادث واقعه باید احراز کنیم که این مورد موردی است که شارع می خواهد تحقق پیدا کند و آن بزرگی که باید سرپرستی کند امام معصوم است، حالا که امام معصوم نیست باید، فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، اما روایت السلطان ولی من لا ولی له اطلاق دارد یعنی آنکه آنجا که یقینی است، روشن است مانند حوادث واقعه آنجا باید به ولی فقیه مراجعه کرد، و نیز در جایی که مشکوک هم هست، السلطان ولی من لا ولی له.
جایی که مشکوک است، مثل اجرای حدود در زمان غیبت کبری، البته در اینجا دو نظر هست ، یک نظر ، نظر کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند و می گویند نباید در عصر غیبت کبری حدود و دیات را اجرا کرد.
یک نظر هم نظر کسانی است که ابراز نمی کنند، مثلا اگر از این گروه بپرسیم آیا حد در زمان غیبت باید اجرا شود یا نه ؟ می گویند مشکوک است، در اینجا السلطان ولی من لا ولی له میگیردش و مشکلی هم ندارد، چون متعلق گزینه اثباتی (ولیُّ) و گزینه منفی ذکر نشده، و عدم ذکر متعلق یفید العموم.
مثلا: لقد جائکم رسول من انفسکم حریص علیکم این متعلق حریص علیکم چیست؟ متعلق ذکر نشده و حذف متعلق یدل علی العموم یعنی اینکه حریص علی ارشادکم و هدایتکم. اینجا هم همین است، السلطان ولی من لا ولی له، ولی در جاهایی است که یقین داریم که شارع راضی به زمین ماندنش نیست.
امام خمینی در کتاب بیع می گوید من تعجب می کنم که بعضی ها می گویند شارع راضی نیست اوامر 4 تا صغیر و دیوانه بر زمین بماند اما از اینها می پرسیم آیا شارع راضی هست که نفت کشورهای اسلامی به غارت برود؟ اینکه شما می گویید امور حسبیه پس منظورتان این است که امور حسبیه همین چند مورد(صغیر و مجنون) باشد؟ چرا منابع ثروت مسلمانان مانند نفت و معدن و… امور حسبیه نباشد، شارع راضیست که جوانان مسلمان گمراه بشوند، این چند مورد را فقط شارع راضی هست و موارد مهمتر را شارع راضی نیست؟ بنابراین در جاهایی که یقین داریم شارع راضی بر زمین ماندنش نیست این حدیث شاملش می شود و نیز در جاهایی که شک داریم که السلطان ولی من لا ولی له.
این نکته تفاوت این دو حدیث را بیان کرد.
مطلب دوم: تفاوت دیگر بین السلطان ولی من لا ولی با حدیث اما الحوادث الواقعه این است، آنجا که پای ولایت مطرح است باید مصلحت مولّی علیه در نظر گرفته شود، برخلاف اما الحوادث الواقعه! چون سخن از ولایت و سرپرستی که نیست اما در روایت السلطان… سخن از سرپرستی است؛ وقتی سخن از سرپرستی به میان آمد این مسئله مطرح میشود که آیا این سرپرست هر کاری که دلش می خواهد بکند یا شارع محدود کرده است؟ قطعا شارع محدود کرده، اگر ولی بچه خودش دیوانه باشد اینجا حاکم برای فرزند ولی تعیین می کند چون وقتی پای ولایت مطرح شد قطعا پای مصلحت به میان می آید بر خلاف اما الحوادث الواقعه که در آن مسئله مولّی علیهی مطرح نیست .
جلسه بعد هم بحث ولایت عدول المومنین مطرح می شود.