درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه

امام علی:وَ تَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَ اسْتَنْصِحْهُ وَ أَحِلَّ حَلاَلَهُ وَ حَرِّمْ حَرَامَهُ وَ صَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ …

در آغاز نامه حضرت به حارث همدانی سه نصیحت در رابطه با قرآن دارند:

به ریسمان قرآن چنگ بزنید(اگر از چاه انحراف می خواهی جان سالم بدر ببری به قرآن تمسک داشته باش)، از قرآن نصیحت بخواه (﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى﴾)، اهل عمل به قرآن باش، حلالش را حلال و حرامش را حرام بدان، آنچه از حقایق که در زندگی پیشینیان هست را تصدیق کن.(﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴾…)

با قرآن حرف بزن نه اینکه سرسری قرآن بخوانی، دل دادن به قرآن نجات بخش است.

ولایت فقیه

آخرین بحثی که در بحث ولایت فقیه مطرح میکنند روایت السلطان ولیّ من لا ولیّ له است.

ثم انه قد اشتهر فی الألسن و تداول فی بعض الکتب روایة ان السلطان ولی من لا ولی له.

اولا سند این حدیث سخن هست، ثانیاً سخن این است که این سلطان کیست؟ امام معصوم هست یا آنکه ولی فقیه هم هست؟ ثالثاً معنای ولیُّ من لا ولیّ له چیست؟

اولا سخن در سند این حدیث هست، ثانیا باید ببینیم سلطان کیست ، امام معصوم هست یا ولی فقیه را هم شامل می شود؟ ثالثا معنای ولیّ من لا ولیّ له چیست؟

اولا این روایتی هست که اهل سنت به آن خیلی بها دادند، از جمله مصادری که به آن پرداخته اند : مسند احمد حنبل ج1 ص 250 ، سنن ابی داوود ج2 ص 229، سنن دارمی ج3 ص 137، سنن ابن ماجه ج1 ص65، مجمع الزوائد حیثمی ج4 ص 285، مستدرک حاکم ج2 ص 168، سنن بیهقی ج7 ص 146 و 147.

عامه به این حدیث توجه دارند و همچنین سبک خودشان را دارند، اولا سند ندارند ثانیا هم که سند داشته باشند ما روی آنها حرف داریم.

از شیعه شهید ثانی در مسالک ج7 ص 147، ریاض ج11 ص100 ، جواهر چاپ قدیم ج29 ص 188/ ج30 ص 337، مستند الشیعه ج16 ص 143،عوائد و تذکره.

می خواهیم بگوییم این روایت در مصادر سنداً ضعیف است:

اولا بزرگان ما که این روایت را نقل کردند هیچکدام این روایت را مسند ذکر نکردند بلکه مرسل نقل کردند؛

ثانیاً بسیاری از این نقل ها نقل به معناست نه نقل به لفظ معصوم؛

ان قلت: آیا نقل به معنا جایز است یا نقل به معنا جایز نیست؟

قلت: در اصول کافی در کتاب العلم بابی دارد که این سوال را از معصوم می کنند، حضرت می فرماید اذا لم یکن مغیّراً للمعنی فلا بأس، پس اشکالی ندارد ولی ما نمی دانیم امام با چه لفظی ذکر کردند.

سوال: از کجا بفهمیم که این الفاظ را امام ذکر کردند یا نقل به معنا شده اند آیا اصلی در این باب داریم؟

خیر، اصلی در این باب نیست، برخی روایات نقل به معناست و برخی نقل به لفظ است، از استحکام و ابتذال متوجه می شویم نقل به لفظ شده یانه، در ضمن برخی رواة عرب نبودند مانند عمار بن موسی ساباطی که فارس زبان بوده، نقل این روات کم و زیاد دارد ، اما بر خلاف زاره و محمد بن مسلم که اینها عرب اصیل بودند از پیش خودشان الفاظ را تغییر نمی دادند، از طرفی هم ائمه فرموده اند که ما فصیح ترین هستیم، اگر در روایت فصاحت دیدیم متوجه می شویم که از امام صادر شده و اگر فصاحت نداشت می گوییم نقل به معنا شده است. در مجموع باید همه روایت را دید نه روی تک تک الفاظ.

ان قلت: هل ینجبر ضعف هذه الروایه بعمل الاصحاب؟ ام لا؟

قلت: اگر احراز کردیم عمل اصحاب به استناد به این روایت بوده مانند قاعده علی الید (که فرق دارد با قاعده یدی که اماره ملکیت است و قاعده علی الید دلیل ضمان است)، این قاعده علی الید در فقه مستند به روایت است فلذا ینجبر ضعف سند روایة علی الید بعمل الاصحاب.

قاعده تسلط (الناس مسلطون علی اموالهم) این قاعده هم مستند به همین روایت است، اگر به استناد روایت بود ینجبر ضعف سنده، اما اگر یقین نداشتیم که به استناد این روایت است لا یَنجبر ضعف سنده.

آقای خویی اصلا انجبار را قبول ندارد چه به استناد به این روایت باشد یا نباشد، و آنهایی هم که قبول دارند این قید را دارند که به استناد این روایت باشد و اینجا نیست چون 19 روایت در عوائد به عنوان پشتوانه ولایت فقیه گفته و روایت هفدهمینش این روایت السلطان ولی من لا ولی له است.

بعد این بحث هست: الف و لام السلطان چه نوع الف و لامی هست؟

سخن این است آیا در السلطان، روایت می گوید هر سلطانی ولی من لا ولی له است؟ پس رضا خان فاسق و فاجر ولی کسی هست که ولی ندارد؟

قطعا این طور نیست که هر سلطانی ولی من لا ولی له باشد، اهل بیت به هر فاسق فاجری ولایت نمی دهند؛ ال ، الف و لام عهد است، منظور سلطان حق است.

سوال: این سلطان حق کیست؟ آیا فقط معصوم هست یا شامل جانشین معصوم (ولی فقیه) هم می شود؟

ابواب صلاة جنازه باب 23 ج3 ص 114 ح4:

وَ بِإِسْنَادِهِ(شیخ طوسی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى(بن عمران اشعری،صاحب نوادر، ثقه، ولی زیاد از ضعفا نقل کرده است) عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ‌ (القمی، پدر علی ابن ابراهیم، در موردش مدح و ذم نیامده، ولی از بزرگان است و ثقه) عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ‌(حسین بن یزید، روایاتش در کافی پذیرفته شده است) عَنِ اَلسَّكُونِيِّ‌(اسماعیل بن ابی زیاد، غیر امامی، ثقه) عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: إِذَا حَضَرَ سُلْطَانٌ مِنْ سُلْطَانِ اَللَّهِ جِنَازَةً فَهُوَ أَحَقُّ بِالصَّلاَةِ عَلَيْهَا إِنْ قَدَّمَهُ وَلِيُّ اَلْمَيِّتِ وَ إِلاَّ فَهُوَ غَاصِبٌ‌.

این تعبیر سلطان من سلطان الله یعنی هر فاسق و فاجری سلطان الله نیست و برخی مانند شیخ انصاری می گویند این روایت نظر به معصوم دارد که سلطان فقط معصومین هستند البته ما این را قبول نداریم و این تعبیر شامل ولی فقیه هم می شود.