درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1403/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله ولایت مطلق فقیه

 

امام علی: بَعِيداً فُحْشُهُ، لَيِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَيْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ.

شش صفت در قالب سه صفت متقابل:

متقین اهل فحش و گفتار زشت نیستند بلکه قول لیّن دارند، منکر در رفتار و کردارش نیست بلکه گفتار و رفتارش معروف است، هر چه پیش می رود بر خیراتش افزوده می گردد و از شر فاصله می گیرد.

ادله مطلقه فقیه

از جمله ادله ولایت مطلقه فقیه حدیث اللهم ارحم خلفایی هست که در سه جای وسائل آمده، الّلهم ارحم خلفائی الذین یأتون بعدی و یروون سنتی.

قبلا وجه استدلال بیان شد، واژه خلفا جمع خلیفه است، مفهوم خلفا روشن است، لذا راوی نپرسیده و ما الخلافه، پرسیده من خلفائک؟

مفهوم خلافت روشن است، خلیفه یعنی جانشین، جانشین یعنی کسی که اختیارات رئیس را دارد، اختیارات پیامبر، تبلیغ احکام ، قضاوت، اجرای حدود و تعزیرات بود، این پیامبر می فرماید اللهم ارحم خلفایی، راوی در مفهوم خلافت بحث ندارد، آنچه برایش سوال بود این است که ماالخلفائک؟

این خلفاء الذین یأتون ... دو جورند:

کسانی هستند که یروون اما مبنایشان قیاس و استحسان است، مبنایشان مبانی غلط هست، این افراد خلفاء نیستند، کسانی خلیفه بعد از من هستند که مبنایشان احادیث من هستند، ولی فقیهی که ما می گوییم همین است.

پس از حیث دلالت مشکلی ندارد، الذین یأتون بعدی و یروون سنتی، این برای این است که خلفاء چارچوبه دارند، هر کسی جانشین من نیستند، کسانی خلیفه بعد از من هستند هستند که حدیث و سنت پیامبر را مبنا قرار می دهند هستند.

لکن سخن راجع به سند الحدیث هست.

سند حدیث

سند الحدیث به اجمعه می رسد به شیخ صدوق، (من لا یحضر ج4 ص 42، باب النوادر ح5919 ، معانی الاخبار ج2 ص 374 باب 423 معنا قول النبی اللهم ارحم خلفایی، امالی شیخ صدوق مجلس 34 ص109، عیون اخبار الرضا ج2 ص 37 ح 94)

در بین همه اینها آنی که می شود روی آن قدری ایستاد من لا یحضر است، و باقی احادیث تقیّد من لا یحضر را ندارند، چون در این کتاب همه احادیث را نمی آورد بلکه احادیثی را آوردند که بین خود و بین خدا حجت است برای شیخ صدوق.

لم اقصد فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه، بل قصدت الی ایراد ما افتی به و احکم بصحته و اعتقد فیه انه حجه بینی و بین ربی …

بحار ج2 ص 25 از منیة المرید، کنز العمال ج10 ص 229، وسائل باب 8 ح50 و 53 ج27 ص 91 و 92، وسائل باب 11 ح 7 ج27 ص 139) آنچه که به ما اطمینان میدهد این است که این همه حدیث نمی تواند دروغ باشد، بیهوده سخن به این درازی نبود، در یک موضوع این همه روایت نقل شده و مویدش روایت شیخ صدوق است، در حد مؤید هست و در مجموع نمی شود این حجم از روایات را نپذیرفت و سند را ضعیف شده خواند، هم سند و دلالت خوب هستند.

می رویم سراغ حدیث دیگر، حدیث معروف مقبوله عمربن حنظله:

برداشت استاد از این مقبوله:

برداشت این است که عمر بن حنظله شیعه است، از طرفی می بیند این واقعیت است که اهل بیت حکومت بنی العباس را به رسمیت نمی شناسند، در همین روایت هم هست که من تحاکم الیهم فی حق او باطل فانما تحاکم الی الطاغوت، این ها را حساب نکنید، بلافاصله ابن حنظله می پرسد پس چه کار کنیم در وقت درگیری ها؟ حضرت فرمود بروید پیش ولی فقیه با ویژگی هایی که برای او در این حدیث هست. کسی که توجه کند به این نکته که امام صادق مشغول مهندسی حکومت در زمان غیبت است که در این دوران اینگونه عمل کنید و این معنایی جز حاکمیت ولی فقیه ندارد، اینکه بگوییم این روایت فقط قاضی تحکیم را می گیرد درست نیست. این تفصیلی را که امام ارائه می دهد نقشه مهندسی راه در عصر غیبت است، در عصر غیبت یا باید حاکمیت حق باشد یا حاکمیت سکولاریزم و بی دینی، امام راه را نشان می دهد، اگر کسی بگوید این روایت فقط قضاوت را بیان می کند، می گوییم اگر مقصود قضاوت بود طور دیگر امام بیان می کردند و امام می فرمودند دنبال قاضی به حق باشید و تمامش می کردند.

از این حدیث در ولایت فقیه، در باب تعادل و تراجیح ، در باب قضاوت، و... استفاده می شود.

سند حدیث: وسائل ج27 ص 136 باب 11 ح1:

محمدبن یعقوب (شکی در وثاقتش نیست) . عن محمدبن یحیی (لا شک فی وثاقته) عن محمد بن الحسین (کنیه اش ابی الخطاب هست، محمد بن الحسین بن محمد بن عامر، 400 حدیث کلینی از او دارد، از مشایخ کلینی هست، در کتب اربعه 859 حدیث از او آمده، حسین بن محمد گاه حسین بن محمد اشعری گفته می شود و گاه حسین بن محمد بن عامر اشعری گفته می شود، هو ممن اتفق الکل علی وثاقته، لکن سخن این است که محمد بن یحیی هیچ از محمد بن الحسین روایت ندارد و تنها همینجاست این است که شیخ طوسی گفته محمد بن الحسن الشمّون که ضعیف است، آنی که هم طبقه با محمد بن یحیی العطار هست محمد بن حسن صفار است و کثیراً ما محمدبن یحیی العطار از محمد بن حسن صفار نقل می کند، هذه امارة که محمدبن الحسین اینجا نیست، ممکن است تصحیف شده باشد و این اشتباه استنساخی نظائری هم دارد. پس محمدبن حسن الصفار است) عن محمدبن عیسی (بن عبید یقطینی است، ابن ولید اشکال کرده حدیث محمد بن عیسی بن عبید را از یونس، رجالیون گفتند شکی در وثاقت محمد بن عیسی بن عبید نیست پس چه اشکالی دارد پاسخ دادند فقط ایشان در روایات محمد بن عیسی بن عبید از یونس اشکال کردند، یعنی اشکالی در روایات او از دیگری نیست. چون در بحث اجازه بحث شده که اجزت کافی هست یا نه، کسانی که می گویند این کافی نیست اشکال می کنند در روایت محمد بن عیسی بن عبید از یونس، می گویند یونس باید می خوانده حدیث را او ولی همینطوری اجزت گفته و این اجزت کافی نیست)