1402/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت مطلقه فقیه
جلسه شصت و پنجم فقه 28 بهمن 1402
امام علی: خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ
قلب متقین در برابر ذات مقدس ربوبی خشوع دارد، قناعت دارند (در مقابل حرص، در برابر متاع دنیا حریص نیستند به حد نیازش اکتفا می کند، در نهج البلاغه به این نوع اکتفا به مقدار نیاز حیاة طیبه گفته اند) بیش از نیازش را پیگیر نباشد.
بحث پیرامون ولایت مطلقه فقیه بود، اولین روایتی را که شیخ به آن استناد کردند العلماء ورثة الانبیاء بود.
تعدادی از انبیاء حکومت داشتند و حاکم بودند آنچه را که انبیاء داشتند به علما (با توجه به روایات به فقها) منتقل شده است، بنابراین همان را که مرحوم نراقی در عوائد دارد: هر آنچه را که انبیاء از جهت حکومت بر مردم داشتند به فقها منتقل شده است .
این روایت چند سند دارد و سند کافی معتبر است.
روایت خوانده شد و رسیدیم به ذیل روایت: وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.
اینجا یک بحثی هست، که پس قصه فدک چیست؟ در آن ماجرا ابوبکر به حضرت زهرا همین را گفت که انبیاء درهم و دینار را به ارث نمی گذارند…
چند مطلب راجع به فدک:
فدک روستایی است در 140 کیلومتری مدینه الان اسمش حائط و حویط است. روستایی سرسبز با چشمه های فراوان، وقتی پیامبر خیبر را فتح کردند یهودیان فدک ترسیدند که یا رسول الله این فدک در اختیار شما، فدک فیء بود (غنیمتی که بی جنگ بدست آمده بود)
فیء اختصاصی پیامبر است که از جمله آنها فدک بود و پیامبر از این فیء هر که را که مصلحت دید بخشیده، حتی به ابوبکر و عمر، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام، سهل بن حنیف، صهیب بن سنان و ابوبکر به هیچ کدام گیر نداد و مستقیم سراغ فدک آمد.
فدک را پیامبر به دستور خداوند به فاطمه بخشید، و آتی ذی القربی حقه، پیامبر هم حق فاطمه را داد، حضرت زهرا هم کسانی را گمارد تا به فدک رسیدگی کنند، فدک در حقیقت سرمایه اقتصادی علی بود که دست فاطمه بود تا علی خط پیامبر را دنبال کند، تا ابوبکر خلافت را غصب کرد اولین کارش این بود که وکلای حضرت زهرا را بیرون کرد. حضرت فرمود پیامبر این فدک را به من بخشید، ابوبکر و عمر اصرار کردند که این ملک حکومتی بوده و بعد از پیامبر به ما که حاکم هستیم برمی گردد به دلیل نحن معاشر الانبیاء لا نورّث و هرچه از ما باقی بماند صدقه است.
حضرت زهرا با ادبیات دیگری مطرح کردند، که این را پیامبر در زمان حیاتش به ما بخشید وقتی دیدند قبول نمی کنند از باب ارث وارد شد، آنها هم بینه خواستند حضرت هم امیرالمومنین علی را آورد و حسنین و ام ایمن را که پیامبر وعده بهشت به او داده بود آوردند، این را رد کردند ، گفتند علی و حسنین ذی نفع هستند و ام ایمن هم یک نفر است و نپذیرفتند.
فلما غَصِبَ ابی بکر الخلافه انتزعها، فجاعتها فاطمه …تا رسید به اینجا که ابوبکر مکتوب نوشت که این فدک برای فاطمه است.
در تاریخ آمده که فدک که دست حضرت زهرا بود بعد غصب شد، عمربن عبدالعزیز به بنی فاطمه داد و یزید بن عبد الملک،صفاح داد منصور گرفت بعد ، مهدی پس داد و هادی گرفت، مامون پس داد …
سوال: ابوبکر می دانست حق با فاطمه هست یا نه؟
بله قطعا می دانست چون نوشت که فدک برای فاطمه است و عمر این سند را پاره کرد.
ابن ابی الحدید نکته ای دارد در ج16 ص 284: می گوید از استادم علی بن فارغی پرسیدم: آیا فاطمه راستگو بوده یا نه؟ گفت بله، صادق بود، گفتم پس چرا ابوبکر فدک را به او نداد؟ استاد لبخندی زد و نکته ای زیبا گفت: اگر فدک را بخاطر ادعای فاطمه می دادند چون او صادق بود فردا می بایست وقتی می آمد و خلافت را برای علی درخواست می کرد خلافت را باید به علی برمیگرداندن. چون او راستگو بود.
این نشان میدهد که قصه فدک قصه یک روستا نبوده بلکه قرار بود علی را از حقش دور نگه دارند.
کتاب الزهرا و خطبته الفدک قضیه توریث را خوب بحث کردند( شرح خطبه فدکیه از شیخ محمدتقی شریعتمداری )
ان قلت: با این روایت صحیحه چه می کنید؟ 4 سند دارد که حداقل یک سندش قطعا درست بود.
قلت: در این عرصه علامه مجلسی بهتر از همه تفسیر کرده است، (مرآة العقول ج1 ص103)
عمدة ما يتمتعون به في دنياهم ، ولذا علله بقوله : إن الأنبياء لم يورثوا درهما ولا دينارا ، أي لم يكن عمدة ما يحصلون في دنياهم وينتفع الناس به منهم في حياتهم لم يورثوا درهما ولا دينارا وإنما أورثوا أحاديث من أحاديثهم فمن أخذ بشيء منها فقد أخذ حظا وافرا فانظروا علمكم هذا عمن تأخذونه فإن فينا أهل البيت في كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين.
عمده آن چیزی را که انبیاء گذاشتند دینار و درهم نبود، آنچه که انبیاء گذاشتند و دنیا را متحول کردند علم و رهنمودهایشان بود.
انبیاء دو سبقه و دو حیث داشتند: یک. مُلکی بودند، بشر بودند مثل انسان های دیگر، زمینی بودند. دو. ملکوتی بودند؛ در این روایت سبقه ملکوتی انبیاء مورد بحث قرار گرفته و سبقه ملکوتی انبیاء علم آنهاست که وارث این علم علما هستند، اما سبقه جسمانی شان مانند انبیاء دیگر ارث می گذارند و آیات زیادی داریم از جمله و ورثَ سلیمان داوود.
این و ورث در سبقه جسمانی .
اینکه معصوم می فرماید العلما ورثة الانبیاء، در این فرمایش موروث لهم چیست؟
آنچه موروث لهم و مهم است رهنمودهاست و در این حیث کسی جز علما از این رهنمودها بهره نمی برد.
در خانه اهل بیت بروید، شرق و غرب عالم بروید علم نافع درب این خانه است، پاسدار دین اهل بیت علیهم السلام هستند و از آنها بگیرید.
پس این روایت در صدد نفی ارث درهم و دینار نیستند بلکه در صدد آن هستند که بگویند ارث پیامبر آنی که بسیار مهم است و امت باید بگیرند علم و رهنمود آنهاست.
اگر می گذاشتند که عالمان (قله آنها علی بود) می گرفت اوضاع فرق می کرد. حضرت در نهج البلاغه فرمود لو ثبتت قدمای لغیّرتُ کثیراً من الامور… خطبه سه.
اگر زیر پایم سفت می شد و شیطنت نمی شد خیلی از چیزها را عوض می کردم. در همین 5 سال حکومت حضرت فرمود: فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالاَْمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ، وَمَرَقَتْ أُخْرَى، وَفَسَقَ [و قَسَطَ ]آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: (تِلْكَ الدَّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُهَاِللَّذِينَ لاَ يُريدُونَ عُلُوّاً في الاَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)، بَلَى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَوَعَوْهَا، وَلكِنَّهُمْ حَلِيَتَ الدُّنْيَا في أَعْيُنِهمْ، وَرَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا!
اینها گویا این آیه را نشنیدند که آخرت برای کسانی هست که برای خدا کار کنند، اینها این آیه را هم شنیده بودند، حق را هم می فهمیدند… ولی دنیا در نظرشان زیبا بود…
با امیرالمومنین کسی بجز پیامبر قابل مقایسه نیست، اما آنها می خواستند سری بشوند در سرها و دنیا برایشان زینت داشت.
پس این روایت هم که می گوید انبیاء درهم و دینار نمی گذارند، خود روایت داد می زند که سرمایه انبیاء رهنمود های آنهاست و از این سرمایه بهره بگیرید و قصه میراث جسمانی هم سرجای خودش هست.