درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1402/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت مطلقه

جلسه شصت و سوم فقه 23 بهمن 1402

امام علی: قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.

چشم روشنی اهل تقوا در چیزی است که زوال ناپذیر است( به بهشت خداوند چشم دارند) زهد و بی اعتنایی اش نسبت به چیزی است که بقاء و دوامی در آن نیست، علم را با حلم می آمیزد و گفتار را با کردارش .

شعار نمی دهد و به دین عمل می کند. اهل تقوی این چنین هستند و اگر کسی متقین را می خواهد بشناسد از این راه هاست.

وارد بحث ولایت مطلقه فقیه می شویم و این مباحثی که مطرح شد مدخل این بحث بود.

عبارت شیخ: و بالجملة، فلا يهمّنا التعرّض لذلك، إنّما المهمّ التعرّض لحكم ولاية الفقيه بأحد الوجهين المتقدّمين…

مهم این است که ولایت فقیه را مستقلا و یا آنکه مستجازاً این بحث را مطرح کنیم.

اما الولایة علی الوجه الاول؛:که فقیه مستقل در تصرف باشد؛ هیچ اجازه ای لازم نداشته باشد که از کسی بگیرد، آنچنان که معصوم لازم نیست که اجازه بگیرد.

یک. اصلا در این مباحث ولایت تکوینی مطرح نیست، آن قدرت الهی که معصوم دارد چون بالقطع و الیقین آن ولایت برای خود معصومین است. (ما از این ولایت صحبت نمی کنیم و سخن از این ولایت جایش در علم کلام است نه در علم فقه، آنچه که اینجا بحث می کنیم این است که معصومین علاوه بر اختصاصاتی که داشتند ، حکومت بر مردم هم داشتند. این شأن به فقها منتقل می شود یا نمی شود؟)

دو. اگر کسی قائل به ولایت مطلقه فقیه شد این دو معنا دارد:

معنای اول (معنای غلط) که فقیه هر کاری دلش خواست انجام می دهد.

امام معتقد است ولایت مطلقه فقیه برای ایستادن این دیکتاتوری است نه اینکه خودش دیکتاتوری کند. این چیزی که دشمن در اذهان جا انداختند همین غلط است که ولی فقیه هر کاری که خواست می تواند انجام دهد و این یعنی استبداد و معنای ولایت مطلقه فقیه نیست.

معنای دوم : این معنا را مرحوم نراقی در عوائد بیان کرده و بعد از ایشان هم مرحوم امام؛ عوائد ص 536 چاپ بوستان کتاب: احدهما کل ما للنبی و الائمه و الامام الذین هم سلاطین الانام و حصون الاسلام فیه الولایه و کان لهم فللفقیه ایضا ذلک. الا ما اخرجه الدلیل من اجماعٍ.

همه اختیارات حکومتی که پیامبر و ائمه دارند این اختیارات منتقل به فقیه شده، معصوم اجازه جهاد ابتدایی را دارد . نصوص (طبق ادعای کسانی) می گوید فقیه اجازه اذن جهاد ابتدایی را ندارد، بله و میگوییم فقیه همه آنچه را که معصوم اذن دارد، دارد مگر این موارد مثل جهاد ابتدایی، این اسمش ولایت مطلقه فقیه است ، شأن حکومتی پیامبر و ائمه منتقل به فقیه می شود

امام خمینی در چند جای کتاب البیع دارد یکی اش در ص 664 ج2 کتاب البیع که می شود ج16 موسوعه ص 164:

فللفقيه العادل جميع ما للرسول و الأئمّة (عليهم السّلام) ممّا يرجع إلى الحكومة و السياسة(تدبیر)، و لا يعقل الفرق(امام که حاکم بود حدود را اجرا می کرد، فقیه هم می تواند حدود را اجرا کند، امام معصوم که دستش باز بود خمس از مردم می گرفت، اگر به مردم می گفت زکات را بیارید نزد من باید مردم بپذیرند، فقیه هم همین اختیارات را دارد )؛ لأنّ الوالي أيّ شخصٍ كان هو المجري لأحكام الشريعة و المقيم للحدود الإلهية و الآخذ للخراج و سائر الضرائب و المتصرّف فيها بما هو صلاح المسلمين، فالنبي (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) يضرب الزاني مائة جلدة و الإمام (عليه السّلام) كذلك، و الفقيه كذلك، و يأخذون الصدقات بمنوال واحد، و مع اقتضاء المصالح يأمرون الناس بالأوامر التي للوالي، و يجب إطاعتهم.

پس موضوعی که ما در پی آن هستیم و میخواهیم اثبات کنیم این است که آیا فقیه چنین اختیار دارد یا ندارد.

شیخ در اینجا می گوید ندارد اما در کتاب قضا و زکات پذیرفته که دارد. و ما هم ادله را می خوانیم و نقد می کنیم.

امام خمینی براساس عوائد پیش رفته و مرحوم نراقی 19 دلیل از روایات بر ولایت مطلقه فقیه ذکر می کند که اینها بیان می شود.

اولین دلیلش حدیث العلما ورثة الانبیاء است:

وارث چه نقشی دارد؟ همان را که مورّث داشته تحویل می گیرد. مورّث که انبیاء هستند حق حکومت بر مردم را داشتند (یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ …) پس داوود و سلیمان ، یوسف … حاکم بودند ، همین ها را هم علما دارند، مقصود از علما یعنی فقها نه کسی که منبر می رود.

اولین روایت: اصول کافی ج 1 باب ثواب العالم و المتعلم ص 34 ح 1:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ(چند محمدبن الحسن داریم که از مشایخ کلینی هستند، یکی محمدبن الحسن الطائی که روایتی در کافی ندارد. محمدبن حسن طاطری که فقط یک روایت کلینی از او نقل کرده، محمدبن الحسن صفّار که روایات زیادی از او نقل شده، کان وجها فی اصحابنا القمیین، ثقه عظیم القدر… ) وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ(چند علی بن محمد هستند که کلینی از آنها نقل کرده، یکی علی بن محمد کلینی رازی است و معروف به علّان که دایی و استاد کلینی است. یکی علی بن محمد ابی القاسم ماجیلویه، ثقه و … علی بن محمد بن سلیمان، از مشایخ کلینی در کافی نقل نکرده. هر کدام از اینها باشد روایت معتبر است) عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ(هر کدام از آنها از سهل نقل کردند که می شود دو سند) وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ بِهِ‌ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ‌ وَ إِنَّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.