درس خارج فقه استاد سید احمد خاتمی

1400/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خارج بیع/ معاطات/ تنبیه هشتم

آیا در ماده العقد صراحت لفظ معتبر است؟ به تبع آن انشاء عقد با لفظ کنایی و مجازی جایز نباشد. تعبیر کنایی به این معنی است که لازم را بگوید و اراده ملزوم را بکند مانند زید کثیر الرماد و مجازی استعمال لفظ فی غیر ما وضع له بقرینة است. بنابراین عقد با لفظ کنایی و مجازی واقع نمی شود

شیخ انصاری در نقد آن می فرماید: لفظ با غیر صریح واقع می شود

كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)؛ ج‌3، ص: 120

و الذي يظهر من النصوص المتفرّقة في أبواب العقود اللازمة و الفتاوي المتعرّضة لصيغها في البيع بقولٍ مطلق و في بعض أنواعه و في غير البيع من العقود اللازمة، هو: الاكتفاء بكلّ لفظٍ له ظهور عرفيّ معتدّ به في المعنى المقصود، فلا فرق بين قوله: بعت و ملّكت، و بين قوله: نقلت إلى ملكك، أو جعلته ملكاً لك بكذا، و هذا هو الذي قوّاه جماعة من متأخّري المتأخّرين.

لفظ دلالت مطابقی داشته باشد مانند لفظ بیعت و ملکت اما لفظ دلالت غیر مطابقی مانند استعمال کنایی داشته باشد مثلا بجای بعت، نقلت الی ملکک او جعلته ملکا لک، کسانی که صراحت را شرط می دانند با لفظ کنایی می گوید بیع واقع نمی شود در حالی بزرگان گفته اند واقع می شود.

شیخ انصاری در عبارت خود می فرماید از نصوص و فتاوای فقها ظاهر می شود؛ فقط فتاوای فقها را به تفصیل نقل می کند ولی از نصوص حتی یک روایت نقل نکرده است.

احتمالا شیخ انصاری فراموش کرده ابتدا نصوص را نقل بکند بعد از آن کلمات فقها را حمل بر نصوص کند لذا ابتدا نصوص را نقل می کنیم سپس کلمات شیخ انصاری را از کلمات علما می خوانیم.

طوایف روایت

طایفه اول-انشاء با لفظ امر

روایاتی که می گوید با لفظ امر می توان بیع را انشاء کرد در حالی که لفظ امر صریح در انشاء نیست بلکه لفظ«بعتُ» صریح در انشاء است. مثلا«خذها» بگوید

روایت عبدالرحمن بن ابی عبد الله

وسائل الشيعة؛ ج‌18، ص: 74

وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ السِّمْسَارِ- أَ يَشْتَرِي بِالْأَجْرِ‌ فَيُدْفَعُ إِلَيْهِ الْوَرِقُ- وَ يُشْتَرَطُ عَلَيْهِ أَنَّكَ تَأْتِي بِمَا نَشْتَرِي- فَمَا شِئْتُ أَخَذْتُهُ وَ مَا شِئْتُ تَرَكْتُهُ- فَيَذْهَبُ فَيَشْتَرِي ثُمَّ يَأْتِي بِالْمَتَاعِ- فَيَقُولُ خُذْ مَا رَضِيتَ وَ دَعْ مَا كَرِهْتَ قَالَ لَا بَأْسَ

سند روایت

«واو» در ابتدای سند به کلینی بر می گردد. اما مرحوم کلینی از حُمید بن زیاد اخذ حدیث کند عجیب است البته ثقه و واقفی است. و جه تعجب این است که مرحوم کلینی از واقفی نقل کند لکن این اختلاف سلیقه مانع نقل از ثقه نمی شود. حسن بن محمد بن سماعه، واقفی ثقة فقیه و کان یعاند فی الوقف. غیر واحد، آیا این تعبیر سبب مرسل شده روایت و آیا سبب بی اعتباری روایت می شود؟ سبب ارسال روایت می شود چون حدیث مرسل راوی، مروی عنه خود را مشخص نکند از یک نفر یا از غیر واحد باشد. اما سبب غیر معتبر شدن روایت نمی شود چون حسن بن محمد بن سماعه گرچه مذهب او واقفی است اما فقیه بوده است، فقیه روایت بدون چارچوبه را می شناسد که آن را نقل نکند. لذا اگر یک نفر نقل کند احتمال اشتباه وجود دارد اما نقل از غیر واحد موجب اطمینان می شود که این غیر واحد غیر معتبر نیستند لذا غیر واحد باعث نمی شود روایت مرسل غیر معتبر باشد. پس غیر واحد گویای این است که همه آنها منحرف نبوده اند مانند عدة من اصحابنا که حداقل یک ثقه بین آنها است. ابان بن عثمان، از اصحاب اجماع است، مستنسخ کان من القادسیه را من الناووسیه نوشته است این سبب شده روای معتبر از اعتبار ساقط شود بدین سبب علامه به فرزند خود فخر المحقق می فرماید روایتی که تنها ابان بن عثمان آن را نقل کند اعتنا نکند. عبد الرحمن بن ابی عبدالله، خَطَن فضیل بن یسار است؛ خطن داماد و زوجن البت است. ابان داماد فضیل بن یسار است. روایت معتبره است

دلالت روایت

سمسمار در روایت به معنای دلال است سمسر یعنی دلال است. در نقل کفای همزه استفهام ندارد ولی نقل وسایل با همزه استفهام است« أیشتری». سئوال روای این است کسی شغل او دلالی است، معنای دلال در واسطه در خرید خانه نیست بلکه شامل کسی که واسطه در خرید کتاب می شود و بابت خرید آن اجرت دریافت می کند می شود. شخصی به دلال پول می دهد«ورق» الدراهم المضروبه است یعنی طلا و نقره؛ به دلال می گوید پول را بگیرد و کالایی که می خرد را اگر بپسنند قبول می کند و اگر نپسندد آن را قبول نمی کند. وَ يُشْتَرَطُ عَلَيْهِ أَنَّكَ تَأْتِي بِمَا نَشْتَرِي- فَمَا شِئْتُ أَخَذْتُهُ وَ مَا شِئْتُ تَرَكْتُهُ. دلال کالا را می خرد به شخصی که در خواست کرده می دهد می گوید اگر پسندیدی ببرد و اگر نپسدنیدی نبر. امام علیه السلام می فرماید لاباس. این نکته قابل توجه است لاباس در کلام امام علیه السلام آنچه گفته شده بیع ما لایملک نیست بلکه فقط گفتگو است و بیع با« خُذْ مَا رَضِيتَ وَ دَعْ مَا كَرِهْتَ» واقع شده است«خذ» امر است در حالی که بیع باید با صیغه ماضی باشد. اشکال استدلال این است که لفظ خذ صریح نیست، بلکه کنایه است اگر لزوم را مطرح کنیم، مجاز است یعنی استعمال لفظ در غیر ما وضع له است بعنی خذ در بیع استعمال شده است بنابراین خذ با اینکه صریح نیست امام علیه السلام آن را جایز دانسته است