درس خارج فقه استاد سید احمد خاتمی

1400/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خارج بیع/ معاطات/ تنبیه هفتم

اگر با یکی از ملزمات معاطات ملزم شود آیا معاطات بعد از ملزم شدن بیع است یا معاوضه مستقل است؟ شهید زیر عنوان الثامن در مسالک مطرح کرده اند.

ثمره آن واضح است، بیع دارای خصوصیاتی مانند خیار است ولی خیار از خصوصیات معامله مستقل نیست. شیخ انصاری چند بحث را مطرح می کنند.

بحث اول- بیع یا معاوضه مستقل بودن معاطات بر مبنای اباحه یا ملک متزلزل است؟

روشن است که بیع یا معاوضه مستقل بودن بر مبنای اباحه است چون اگر بر مبنای ملک متزلزل باشد تردیدی نیست ملک متزلزل بیع است و بعد از تصرف یا تلف یا امتزاج صورت بگیرد تبدیل به ملک لازم می شود، بنابراین اینکه شهید ثانی بیع یا معاوضه مستقل بودن معاطات را بر مبنای اباحه و ملک متزلزل مطرح نکرده محل اشکال است چون بر مبنای ملک متزلزل جایی برای این سخن نیست که معاطات بعد از لازم شدن بیع یا معاوضه مستقل است چون با قبلا بیع بود البته بیع جایز بود که با لزوم تبدیل به بیع لازم می شود.

كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)؛ ج‌3، ص: 103

و الظاهر أنّ هذا تفريع على القول بالإباحة في المعاطاة، و أمّا على‌ القول بكونها مفيدة للملك المتزلزل، فيلغى الكلام في كونها معاوضة مستقلّة أو بيعاً متزلزلًا قبل اللزوم، حتى يتبعه حكمها بعد اللزوم؛ إذ الظاهر أنّه عند القائلين بالملك المتزلزل بيع بلا إشكال في ذلك عندهم على ما تقدّم من المحقّق الثاني فإذا لزم صار بيعاً لازماً، فيلحقه أحكام البيع عدا ما استفيد من دليله ثبوته للبيع العقدي الذي مبناه على اللزوم لولا الخيار، و قد تقدّم أنّ الجواز هنا لا يراد به ثبوت الخيار.

توضیح عبارت« ، فيلحقه أحكام البيع عدا ما استفيد من دليله ثبوته للبيع العقدي الذي مبناه على اللزوم لولا الخيار، و قد تقدّم أنّ الجواز هنا لا يراد به ثبوت الخيار» به این بیان است؛ عوارضی که بیع لازم دارد نسبت به احکامی ثابت است که لزوم از آغاز شرط این حکم نیست و الا احکامی که بر این مبنی استوار است بیعی که لازم باشد این حکم را دارد نه بیعی که جایز بود و بعد از آن لازم شد؛ حکم خیار چنین است یعنی خیار برای بیعی از اول لازم بود و به صورت لازم منعقد شده اما بیعی که به صورت جایز منعقد شد و بعد از آن لازم شود حکم خیار ندارد. جواز در معاطات جواز حکمی است و جواز حقی نیست. جواز حکمی گره خورده به مالک است و ما ترکه المیت نیست لذا به ارث برده نمی شود اما جواز حقی به ارث برده می شود. شاخص جواز حکمی مانند جواز در هبه است و شاخص جواز حقی عبارت از خیار است بنابراین جواز در اینجا حکمی است و جواز حقی نیست و فرض این اسن جواز با ملزم دیگر نیست.

نکته: آیا متن عبارت شیخ انصاری از جهت نسخه و متن کدامیک از تعابیرصحیح است« فيلغى الكلام في كونها» یا « فلا ینیغی» یا«ینبغی»؟

فیلغی الکلام و فلا ینبغی درست است چون قبل ذالک بیع متزلزل بود الان این بیع لازم می شود لذا معنی ندارد معاوضه مستقله مطرح شود. معاوضه مستقله نیست بلکه بیع متزلزل بودن و با تلف و مانند آن از لزوم در آمده و بیع لازم شده است.

بحث دوم- نظر شیخ انصاری در خصوص معاطات با آمدن ملزم، بیع یا معاوضه مستقل می فرماید بنابر قول به ملک روشن است اما بنابر قول به اباحه، بیع عرفی که شارع آن را صحیح ندانسته مگر بعد از تلف هر دو یا یکی از آنها است، به عبارت دیگر شارع این بیع عرفی را بیع ندانسته مگر اینکه ملزم بیاید و بعد از آمدن ملزم شارع آن را بیع عرفی می داند و همه لوازم بیع عرفی بر آن مترتب می شود. لوازم بیع عرفی چنین که ثمن مال کسی می شود که مثمن از دست او رفته و مثمن مال کسی می شود که ثمن از دست او رفته است. اما احکام خیار ثابت نمی شود چون حکم بیعی که از اول لازم متعقد شده است. بنابراین نظر صریح شیخ انصاری بر مبنای اباحه، معاطات بیع عرفی است بعد از آمدن ملزم شارع آن را بیع می داند و احکامی که بر بیع لفظی مترتب می کنید بر این بیع عرفی نیز مترتب کنید مگر خیار که حکم بیعی که از اول لازم متعقد شده است.

كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)؛ ج‌3، ص: 104

و كيف كان، فالأقوى أنّها على القول بالإباحة بيع عرفيّ لم يصحّحه الشارع و لم يمضه إلّا بعد تلف إحدى العينين أو ما في حكمه، و بعد التلف يترتّب عليه أحكام البيع عدا ما اختصّ دليله بالبيع الواقع صحيحاً من أوّل الأمر.

شیخ انصاری از شهید اول نقل می کند و یک مقوله ای را ذکر می کند که عبارت از اباحه لازمه است. به عبارت دیگر قبل از تلف بیع متزلزل است شارع مقدس بعد از تلف با ملزم بیع لازم می داند با اینکه مبنی اباحه است ولی عبارتی از شهید اول نقل می کند که معاطات بعد از تلف اباحه لازمه می شود

كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)؛ ج‌3، ص: 104

و المحكيّ عن حواشي الشهيد: أنّ المعاطاة معاوضة مستقلّة جائزة‌ أو لازمة. و الظاهر أنّه أراد التفريع على مذهبه من الإباحة و كونها معاوضة قبل اللزوم، من جهة كون كلٍّ من العينين مباحاً عوضاً عن الأُخرى، لكن لزوم هذه المعاوضة لا يقتضي حدوث الملك كما لا يخفى، فلا بدّ أن يقول بالإباحة اللازمة، فافهم.

اینکه شیخ انصاری را نقل کرده اند بدین خاطر است که بگوید نظر شهید اول شبیه نظر او(شیخ انصاری) است. اگر شهید اول معاطات بیع لازم می شود همان نظر شیخ انصاری است اما اینکه معاطات بعد از ملزم اباحه لازمه می شود دو احتمال دارد. یک احتمال این است این تردید در اصل مساله است یعنی معاوضه مستقله لازم یا معاوضه مستقله جایز است که شیخ مفید معاوضه مستقله لازم است. از این احتمال و معنای عبارت شهید تردید استفاده می شود یعنی معاطاة معاوضة مستقلة کما علیه الشیخ المفید او مستقلة؛ احتمال دیگر چنین عبارت شهید را معنی بکینم و بر اساس احتمال اول عبارت را معنی نکنیم. بگویم بعد از آمدن ملزم معاطات معاوضة مستلقة است.

عبارت شهید اول را حمل بر تردید یا حمل بر تنویع بکنیم؟ باید حمل بر تنویع کنیم یعنی معاطات قبل از تلف و اخوات آن معاوضه مستقله جایز بود و بعد از تلف معاوضه مستقله لازم است.

نظریه معاوضه جایزه از زمان محقق ثانی که در قرن دهم می زیسته مطرح شده است اما از زمان شهید اول که در قرن هفتم و هشتم بوده مطرح نبوده است.

وجه«فافهم»: ملک یا متزلزل یا لازم است اما اباحه فقط اباحه است و آن را لازم دانستن صحیح نیست. به نظر می رسد وجه فافهم از دیگر وجوه این است.

ارزیابی شیخ انصاری از عبارت شهید اول درست است یعنی اگر اباحه باشد با آمدن ملزم معاطات تغییر ماهیت می دهد یعنی با آمدن ملزم از اباحه تبدیل به بیع لازم می شود.

تنبیه هشتم:

در معاطات چنین تصور می شد قبض و اقباض شده است اما اگر قبض و اقباض نشده و صیغه بیع را غلط تلفظ می کند آیا غلط گفتن صیغه بعت را بهت و اشتریت را اشترط تلفظ می کند آیا عبارت غلط معامله را معامله معاطاتی می کند یا نمی کند؟