درس خارج فقه استاد سید احمد خاتمی

1400/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه کاربردی/ روش های فقه کاربردی/ اختیارات و ولایت مطلقه فقیه/ اختیارات حکومتی ولی فقیه/لزوم مشورت برای ولی فقیه

 

تقریبا پنج مورد درتایخ ثبت شده پیامبر مشورت کرده است «ان للرسول الاعظم مشاورات حسب ما وقفنا علیها»

یکی در جنگ بدر بود، پیامبر در صدد دیدن حمایت مسلمانان بود که چقدر امادگی حمایت کنند مقداد گفت نمی گوییم ﴿اذهب انت و ربک فانا هاهنا قاعدون﴾ بلکه می گوییم ﴿اذا انت و ربک انا معک مقاتلون﴾؛ پیامبر منتظر وفا داری انصار بود سعد بن معاذ از انصار گفت انا اجیبک عن الانصار کانک یا رسول الله تریدنا، سعد گفت فامض با نبی الله فوالذی بعثک بالحق لو استعرضت هذا البحر فخضته لخضناه معک ما بقی منا رجل فسل من شئت و اقطع من شئت.

دیگری در جنگ احد بود، پیامبر فرمود کفار قریش آمده اند و به مسلمانان فرمود« فان رایتم رایتم ان تقیموا بالمدینه و تدعوهم حیث نزلوا، و کان رسول الله یکره الخروج فقال رجال من المسلمین یا رسول الله اخرج بنا الی اعدائنا لا یرونا انا جنبنّا عنهم وزعفنا، پیامبر دفاع دروش شهری را می پسندید ولی مسلمانان دفاع برون شهری را می پسندیدند تا سرانجام پیامبر لباس رزم پوشیدند فقال فتیان احداث- جوانانی که جنگ بدر را درک نکرده بودند- وطلبوا من رسول الله الخروج الی عدوهم و رغبوا فی الشهادة و احبوا لقاء العدو اخرج بنا الی عدونا

سوم در غزوه احزاب لما وقف رسول الله علی ان قریشا قد وصلوا مع حلفائهم الی مشارف المدینه- مدینه را محاصره کردند- امر بحفر الخندق و اشار به سلمان الفارسی و کان اول مشهد شهده مع رسول الله و هو یومئذ حر

چهارم، در غزوه خندق نیز مشورت کردند

پنجم، غزوه طائف

منبع مشورت های پیامبر مفاهیم القرآن جلد 2 صفحه 394

چرا پیامبر مشورت می کردند با اینکه عقل کل بود و نیازی به مشورت نداشت

مرحوم طبرسی در مجمع البیان پنج وجه ذکر می کنند.

مجمع البيان في تفسير القرآن ج‌2 869 [1]

اختلفوا في فائدة مشاورته إياهم مع استغنائه‌ بالوحي‌ عن تعرف صواب الرأي من العباد على أقوال

(أحدها) أن ذلك على وجه التطييب لنفوسهم و التآلف لهم و الرفع من أقدارهم ليبين أنهم ممن يوثق بأقوالهم و يرجع إلى آرائهم عن قتادة و الربيع و ابن إسحاق. بگوید به آنها اعتماد دارد، جان قشانی آنها در جنگ می خواهد و این با اعتماد به آنها است

(و ثانيها) أن ذلك لتقتدي به أمته في المشاورة و لم يروها نقيصة كما مدحوا بأن ﴿أَمْرُهُمْ شُورى‌ بَيْنَهُمْ﴾ عن سفيان بن عيينة. پیامبر می خواست رایزنی را ترویج کند با سیره خود می فرماید من که پیامبر هستم با شما مشورت می کنم

(و ثالثها) أن ذلك ليمتحنهم بالمشاورة ليتميز الناصح من الغاش؛ اجلال اصحاب و اقتدار؛ چهارم برای شناخت افکار برخی افراد است یعنی دروغ گویی عده ای را بشناسد

(و خامسها) أن ذلك في أمور الدنيا و مكائد الحرب و لقاء العدو و في مثل ذلك يجوز أن يستعين بآرائهم؛ این نظر شیعه نیست که مطلبی از پیامبر مخفی بوده که با مشورت پیامبر را آگاه کنند.

مبنای آن عنایت خداوند به پیامبر است در نتیجه با این حساب طفل در گهواره سخن می گوید ﴿قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا﴾

بنابرین بهترین تحلیل مشورت های پیامبر جا افتادن مشورت کردن و تکریم اصحاب است.

پیامبر می دانست جنگ احد عاقبت خوشی ندارد در جنگ بدر هفتاد نفر از مشرکین را کشتند ولی در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان شهید شدند و مدینه تماما گریه بود یک خانم از جنگ احد می آمد و دو بار شتر داشت و از بار او خون می چکید از او سئوال کرد از جنگ احد چه خبر زن گفت خبر خوش جنگ احد پیامبر زنده است و گفت دو بار شتر یکی جنازه شوهر و دیگر جنازه پدر شهید او است. پیامبر در جنگ ها مواجه با دو چیز یکی پیروزی ظاهری و دیگری زنده مانده روحیه شهادت و رشادت مفسر می گوید پیامبر را خواب دیدم از پیامبر سئوال کردم اگر دوباره جنگ احد زخ بدهد کدام راه را انتخاب می کنید پیامبر فرمودند همان راه را دوباره انتخاب می کنم چون مصالح را باید باهم ببیند اما اگر مقطعی ببیند شهادت و آسیب ها است اما در نگاه کلی بخته شدن رزمندگان و اخرین جنگ نیست و آماده برای جنگ های بعدی شوند پس مصلحت انچه اتفاق افتاد بیشتر از مصلحت دفاع درون شهری است.

اگر پیامبر بر مشورت واجب بود و مشورت نمی کرد مرتکب گناه شده است؟ پاسخ پیامبر معصوم است و گناه مرتکب نمی شود. در تفاسیر اهل سنت مطرح است در تفسیر ابن عاشور جلد 3 ص 268 و اختلف العلماء فی مدلول قوله هل هو للوجوب او الندب و هل هو خاص بالرسول علیه الصلاة و السلام او عام له و لولاة امور الامة کله مذهب المالکیه الی الوجوب و العموم و عن للشافعی ان هذا الامر للاستحباب و لتقتدی به الامه و هو عام للرسول و غیره تطیبا لنفوس اصحابه و رفعا لاقدارهم و من السلف من ذهب الی اختصاص الوجوب بالنبی دلیل آن اقتدا به پیامبر است.

 


[1] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، الشيخ الطبرسي، ج2، ص869.