1400/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه کاربردی/ روش های فقه کاربردی/ اختیارات و ولایت مطلقه فقیه/ اختیارات حکومتی ولی فقیه/اختیارات ولی فقیه در امور شخصی
دخالت ولی فقیه در حوزه امور شخصی دیگران متفرع بر آن است آیا پیامبر اکرم این ولایت را داشته باشد تا جانشین این ولایت را نیز داشته باشد یاپیامبر این ولایت را نداشته است؟ چند بحث در اینجا مطرح می شود.
بک یحث- مُسلِط بر حوزه شخص هر فرد خود او است مگر در این حوزه دلیل داشته باشیم شخص دیگری ولایت دارد. آیه 6 سوره احزاب می فرماید ﴿النبی اولی بالمومنین من انفسهم﴾[1] و دو مورد در سیره پیامبر که در حوزه مساله شخصی یکی ازدواج دخالت کرده دخالت استحبابی نبود بلکه به شخص تکلیف کرده است باید بپذیرد شریک زندگی او باشد یکی داستان زینب بنت جحش و دیگری در داستان زلفا دختر زیاد بن لبید انصاری است. جلسه گذشته داستان زینب را گفتیم. «ابغض الحلال» طلاق است ولی گاه این در زندگی خوبان نیز اتفاق می افتد مانند زید که شهید جنگ موته است و زینب که زنی بسیار وارسته است. احتمال دارد قصه نگرفتن حقوق قابل تحلیل باشد یعنی حقوقی برای او تعیین شد تمام آن را برای فقرا خرج کرد و دعا کرد تا نوبت دوم دریافت حقوق از بیت المال زنده نباشد. آنچه در این عرصه مهم است که پیامبر به زینب دستور داد با زید ازدواج کند، معنای آن این است پیامبر می تواند در امور شخصی دخالت کند. غیر از این دو مورد در سیره پیامبر سراغ ندارم که پیامبر دخالت شود. بدون تردید دخالت پیامبر در این دو مورد به مصبختت قطعی اسلام است یکی اینکه فرزند خوانده حکم فرزند را ندارد یعنی پدر شوهر نمی تواند عروس خود را به تزویج در آورد ولی فرزند خوانده فرزند نیست لذا می تواند همسر فرزند خوانده را به تزویج خود در آورد. دخالت پیامبر در امور شخصی دیگران بخاطر اطلاق آیه « النبی اولی بالمومنین من انفسهم» است و اگر گفته شود داستان ازدواج زینب و زید شخصی بود لازمه این سخن مخصص بودن مورد است که این نزد اصولیون پذیرفته نیست.
دخالت ولی فقیه بدلخواه در امور شخصی دیگران
لکن نکته ای که هست آیا پیامبر به دلخواه می تواند چیزی را بر کسی تحمیل کند. در مورد پیامبر قرآن می فرماید ﴿و ما ینطق عن الهوی ان هو وحی یوحی﴾ ما ینطق یعنی ما یفعل است به عبارت دیگر مورد پیامبر راه ندارد که بدخواه عمل کند اما عمل بدلخواه در مورد ولی فقیه صادق است؟ یعنی ولی فقیه می تواند به دلخواه خود با اعمال ولایت در زندگی دیگران دخالت کند؟
پاسخ این نکته:
در تفسیر ولایت مطلقه فقیه پاسخ داده شد، گفتیم ولایت فقیه برای ایستادن در مقابل دیکتاوری است. استبداد و دیکتاوری خلاف عدالت است. اگر ولی فقیه بخواهد بدلخواه عمل کند خود بخود از ولایت منعزل است و نیازی به عزل ندارد؛ پس قطعا این قید را می زنیم ولایت مطلقه ولی فقیه در حوزه مسائل اجتماعی است، لکن گاه این در دخالت مقتضی دخالت در امور شخص افراد است پس دلبخواه نمی تواند در حوزه شخصی دیگران بدون مصلحت وارد بشود اما اگر مصلحتی داشته باشد به مقدار ضرورت می تواند دخالت کند و بیشتر از آن جایز نیست. به عبارت دیگر اصل عدم جواز دخالت در امور شخصی دیگران است و دخالت در امور شخصی دیگران نیازمند دلیل است به مقدار دلالت دلیل می تواند دخالت کند مثلا در دستان جویبر و زلفا پیامبر در اصل ازدواج دخالت کرد ولی در تعیین مهر و دیگر شروط مانند جهزیه و تهییه خانه برای زلفا دخالت نکردند بنابراین الضرورات تتقدر بقدرها، به مقدار ضرورت اجتماعی حق دخالت دارد مثلا شخصی در شهر و محله از اشرار است سبب اذیت و آزار دیگران است ولی فقیه می تواند دخالت کند به او بگوید حق زندگی در شهر را نداشته باشد با این تعیین محل سکونت از امور شخصی است مانند دخالت پیامبر در داستان سمرة بن جندب چون درخت خرما ملک شخصی او بود ولی پیامبر به انصاری فرمود فاقلعها و ارم بها وجه صاحبها، معنای سخن این است که در تعارض بین مصلحت فرد و جمع پیامبر مصلحت فرد را بر مصلحت فرد ترجیح دادند.
تشخیص مصلحت
تشخیص اینکه دخالت به مصلحت بوده به عهده ولی فقیه است چون فرض این است ولی فقیه عادل است و عدالت او پذیرفته پذیرفته شده است باید اقدامات او را حمل بر صحت کنیم و الا هرکس بخود اجازه تعیین مصلحت می دهد. بنابراین تعیین مصلحت به عهده ولی فقیه است همچنانکه در زمان پیامبر تعیین مصلحت به عهده پیامبر اکرم بود. بنابراین مورد داستان زینب و زید بود
مورد دوم: داستان ازدواج جویبر و لزفا
مصدر روایت در وسایل الشیعه ج20، ص: 67 و در بحار الانوار جلد 22 ص117 و در کتاب وافی جلد 21 ص 85 این روایت هشت صفحه است.
وسائل الشيعة؛ ج20، ص: 67
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ فِي حَدِيثٍ[2]
سند روایت
رجال سند ثقه اند و مالک بن عطیه از اصحاب امام صادق علیه السلام و ثقه است. ابوحمزه ثمالی، در زمان امام کاظم از دنیا رفت. ابو حمزه فی زمانه کسلمان فی زمانه انه خدم اربعة منا، ( امام باقر وامام صادق و امام کاظم علیهم السلام را درک کرده است)روایت صحیح السند است.
دلالت روایت
در این روایت نقطه قابل توجه است
الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 340
1- ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَرَجَ فِي غَزْوَةٍ لَهُ وَ مَعَهُ جُوَيْبِرٌ فَاسْتُشْهِدَ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَمَا كَانَ فِي الْأَنْصَارِ أَيِّمٌ أَنْفَقُ مِنْهَا بَعْدَ جُوَيْبِرٍ.[3] جویبر در یکی از غزوها همراه پیامبر بود در غزوه پیامبر شهید شد. زلفا به پدر خود گفت تسلیم امر پیامبر است بعد از شهادت جویبر خواستگارهای زیادی پیدا کرد و حاضر بودند مهریه زیاد به او بدهند این در حقیقت جبران خداوند بخاطر اطاعت از پیامبر در ازدواج با جویبر که قد کوتاه و فقیر بود
2- این روایت سند است برای دخالت پیامبر در امور شخصی است زلفا دستور استحبابی از کلام را نفهمید بکله دستور وجوبی را فهمید. زیاد بن لبید پدر گفت جویبر کفو دختر او نیست و فقط به کفو، دختر می دهد. پیامبر اکرم سخن زیاد را نپذیرفت.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج5، ص: 341
ثُمَّ انْطَلَقَ زِيَادٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّ جُوَيْبِراً أَتَانِي بِرِسَالَتِكَ وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لَكَ زَوِّجْ جُوَيْبِراً ابْنَتَكَ الذَّلْفَاءَ فَلَمْ أَلِنْ لَهُ بِالْقَوْلِ وَ رَأَيْتُ لِقَاءَكَ وَ نَحْنُ لَا نَتَزَوَّجُ إِلَّا أَكْفَاءَنَا مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا زِيَادُ- جُوَيْبِرٌ مُؤْمِنٌ وَ الْمُؤْمِنُ كُفْوٌ لِلْمُؤْمِنَةِ وَ الْمُسْلِمُ كُفْوٌ لِلْمُسْلِمَةِ فَزَوِّجْهُ يَا زِيَادُ وَ لَا تَرْغَبْ عَنْهُ قَالَ فَرَجَعَ زِيَادٌ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ دَخَلَ عَلَى ابْنَتِهِ فَقَالَ لَهَا مَا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ لَهُ إِنَّكَ إِنْ عَصَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص كَفَرْتَ فَزَوِّجْ جُوَيْبِراً فَخَرَجَ زِيَادٌ فَأَخَذَ بِيَدِ جُوَيْبِرٍ ثُمَّ أَخْرَجَهُ إِلَى قَوْمِهِ فَزَوَّجَهُ عَلَى سُنَّةِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ ص وَ ضَمِنَ صَدَاقَهُ [4]
این داستان گویای دخالت صریح پیامبر در مساله شخصی است که به مصلحت بوده است. و در روایت دیگر پیامبر از این دستور خواسته کفویت ناسیونالیستی و کفویت در مال و مانند اینها را از غیر معتبر کند، این کار پیامبر و به مصلحت بود. بنابراین پیامبر اکرم در حوزه مسائل شخصی آنجا که به مصلحت بود دخالت می کرد این اختیار را در زمان غیبت ولی فقیه دارد.