درس خارج فقه استاد سید احمد خاتمی

1400/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه کاربردی/ روش های فقه کاربردی/ اختیارات و ولایت مطلقه فقیه/ اختیارات حکومتی ولی فقیه/اختیارات ولی فقیه در امور شخصی

 

اختیارات ولی فقیه در امور شخصی افراد

براساس پذیرش مبنای ولایت مطلقه فقیه در امور حکومتی تردیدی در اختیار داشتن ولی فقیه نیست. آیا در امور شخصی ولی فقیه ولایت دارد یا ولایت ندارد؟

امور شخصی مانند اینکه شخص چه لباسی بپوشد یا جه لباسی نپوشد، چه مسکنی داشته باشد و یا چه مرکبی را برگزیند و کچا مسافرت کند از امور شخصی افراد هستند در این امور شخصی تصمیم گیردنده خود شخص است. البته فارغ از حلال و حرام است یعنی با فرض حلال بودن مسکن و دیگر امور شخصی است. مثلا ماشین و مرکب باید حلال باشد اما اینکه تولید داخل یا خارج و یا ارزان قیمت و یا گران قیمت باشد سلقیه شخصی است. آیا ولی فقیه در حوزه سلیقه شخصی اختیار ورود دارد یا این اختیار را ندارد؟

از قدیم مساله اختیار ولی فقیه در امور شخصی مورد بحث بوده است. کسانی که قائل به ولایت مطلقه فقیه نبودند به صراحت می گویند ولی فقیه نمی تواند در امور شخصی دخالت کند؛ اما کسانی که قائل به ولایت مطلقه فقیه هستند سخن این است آیا پیامبر در امور شخصی افراد دخالت می کردند یا دخالت نمی کردند؟ اگر پیامبر و امام علی علیه السلام درامور شخصی دخالت می کردند بر اساس مبنای ولایت مطلقه فقیه می تواند گفت ولی فقیه می تواند در امور شخصی دخالت کند. از امام راحل نقل شده در مجلس درس می فرمودند ولی فقیه می تواند در امور شخصی دخالت کند.مثلا ولی می تواند ولی فقیه بگوید عبا یا قبای خود را به دیگری بدهید.

دو مورد در سیره پیامبر -یک مورد استناد به قرآن دارد و یک مورد استناد به روایت دارد، - در امور شخصی داخالت کرد

مورد اول: ازواج زینب بنت جحش با زید بن حارثه

زید بن حارثه شهید موته است، پیامبر در جنگ موته تعیین کردند؛ که عبارت از زید بن حارثه و جعفر بن ابی طالب و عبد الله بن رواحه هستند و فرمودند هر کدام شهید شود فرماندهی را دیگری به عهده بگیرد. زید بن حارثه اولین شهید موته بود. پیامبر خیلی زید بن حارثه را دوست داشت و او هم خیلی پیامبر را دوست داشت. زید برده در خانه پیامبر بود پدر زید فهمید که برده خانه پیامبر است خواست او را از خانه پیامبر ببرد. پیامبر فرمود اختیار با خود زید است زید ماندن در خانه پیامبر را انتخاب کرد و فرزند خوانده پیامبر شد. زینب بن جحش دختر عمه پیامبر بود زن با جود و سخاوتی بود پیامبر فرمود اولین زنی که در قیامت به من ملحق می شود اطولکنّ یداً، زنان پیامبر دست های خود را اندازه می گرفتند دست کدام بلندتر است بعد از آنکه زینب از دنیا رفت معنای کلام پیامبر را فهمیدند؛ زنی که جود سخاوت دارد. در سال بیست هجرت از دنیا رفت. عمر از بیت المال سهمیه ای برای گذاشت همه آن به فقرا بخشید و گفت امید وارم دیگر زنده نباشم تا سهیمه را نگیرم خداوند دعای او را مستجاب کرد. بنابراین زینب و زید هر دو از مومنین با ایمان بودند روزها را روزه بود و شب ها شب زنده دار بود و یکی از همسران پیامبر می گفت تنها همسری که می توان روی آن حساب کرد زینب بنت حجش است.

پیامبر به دستور خداوند به زینب بنت حجش همسر زید بشود اما زینب و برادر زینب بخاطر هم کفو بنودن زید بن را نپسندید می گفت از قریش هستم و او برده زاده است به اصطلاح نمی خوریم. آیه 36 سوره احزاب نازل شد

الأحزاب‌ ، الجزء 22، الصفحة: 423، الآية: 36

﴿وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِيناً﴾[1] ﴿وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً﴾[2]

هیج مومن و مومنی وقتی خداوند و پیامبر دستوری بدهند دیگر اختیار ندارد باید اطاعت کنند و اگر اطاعت نکنند در گمراهی خواهند بود. زینب این را فهمید به پیامبر عرض کرد امر پیامبر مطاع است و هرچه پیامبر دستور بدهد اطاعت می کند. دستور با این هدف که فرزند خوانده در حکم فرزند بود را بشکند. این آیه نازل شد و این کار فقط با زید که فرزند خوانده پیامبر بود امکان پذیر بود. فرزند خوانده پیامبر با دختر عموی پیامبر ازدواج کرد و گفت فرزند خوانده حکم پدر را ندارد. این سنت شکل گرفت ولی این ازدواج به طلاق منتهی شد پیامبر آن را سفارش به ادامه زندگی مشترک کردند.« امسک علیک زوجک و اتق الله» مورخین در این فراز آیه ﴿وتخفی فی نفسک ما الله مبدیه﴾ خیانت کردند گفتند مراد از این فراز پیامبر هوا خواه زینب شد چون زیبایی او را بعد از عروسی دید درحالی که پیامبر قبل از آن دختر عمه خود را ندیده بود. پیامبر طراحی خداوند را می دانست که اگر این ازدواج پا نگیرد پیامبر با زینب ازدواج کند تا این سنت را بشکند که زن زید عروس و محرم پیامبر نیست چون فرزند خوانده فرزند نیست. « فلما قضی زید منها وطرا زوجناکها» بعد از ازدواج با زید و طلاق و اتمام عده بعد ازدواج پیامبر در آوردیم تا مردم فرزند خوانده را فرزند ندانند.

ازدواج یکی از امور شخصی است یعنی اینکه زن با چه کسی بخواهد ازدواج بکند یا نکند حوزه شخصی است پیامبر ورود کردند و دستور به ازدواج کرد و این ازدواج ناکام ماند منتهی به طلاق شد. بعد از طلاق پیامبر با او ازدواج کرد تا دل شکستگی او را جبران کند چون با دستور پیامبر ازدواج کرد ولی این ازدواج متنهی به طلاق شد. البته پیامبر هر کاری می کند بر اساس مبنی است ﴿و ما ینطق عن الهوی ان هو وحی یوحی﴾. آیا می توان از این قطعه تاریخی که مستند آن قرآن است- و مستند آن تاریخ طبری و این اثیر و مروج الذهب نیست چه می توان آن را تقد کرد- اما قرآن را نمی توان نقد کرد؛ لسان آیه کلی و اطلاق دارد اما زینب فهمید مخاطب آیه است لذا امر پیامبر را اطاعت کرد. آیا از این داستان می تواند جواز دخالت پیامبر در امور شخصی را به صورت مطلق استفاده کرد.

 

اشکال- این مساله شخصی تنها نبود بلکه مساله اجتماعی هم هست و نیز در آیه شریفه اذا قضی الله و رسوله است یعنی خداوند دستور داده اند و دستور پیامبر نیست

پاسخ- اوامر پیامبر دو قسم است یکی اوامر ابلاغی است یعنی اوامری که خداوند امر کرده است و دیگری اوامر حکومتی که پیامبر صادر می کند مانند ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول﴾ و خداوند می توانست بگوید ﴿یا ایها الذین اطیعوا الله و الرسول﴾ ممکن بگوید امر خداوند در آیه شریفه امر حکومتی باشد در نتیجه امر پیامبر در طول امر خداوند خواهد بود. چون خداوند این امر را به پیامبر اجازه داده است و امر عرضی نیست. اما پاسخ وجه اول اینکه آیه شریفه اطلاق دارد ﴿و ما کان لمومن و لا مومنة﴾ گرچه مورد اختصاصی است ولی مورد مخصص نمی شود که در اشکال می گوید مورد مخصص می شود یعنی پیامبر حق دخالت در امور شخصی را دارد به شرط مصلحت اجتماعی، اما مسلم است که مورد مخصص نمی شود. بسیاری اصولیون می گویند معنی اینکه قدر متیقن در مقام تخاطب قرینه است همه شان نزولها را محدود به مورد کنیم مثلا در ﴿و ما کان لمومن و لا مومنة﴾ اختصاص به زینب و زید دارد پس معنی کلام اشکال این است پیامبر می تواند در مسائل شخصی دخالت کند به شرط مصلحت اجتماعی و در غیر این صورت جایز نیست در حالی که آیه شریفه اطلاق دارد. بنابراین نمی توان گفت دو امر شخصی داریم یکی هیچ مصلحت اجتماعی ندارد در این قسم پیامبر نمی تواند در آن دخالت و قسم امور شخص دیگر مصلحت اجتماعی دارد در این قسم پیامبر می تواند در این قسم دخالت کند این با اطلاق آیه نمی سازد مانند النبی اولی بالمومنین من انفسهم.

 


[1] احزاب/سوره33، آیه36.
[2] احزاب/سوره33، آیه37.