1400/06/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه کاربردی/ مبانی فقه کاربردی/
برای ورود در بحث فقه کاربردی ابتدا باید برخی مبانی را مورد بحث قرار بدهیم. بدون تبین و روشن شدن این مبانی نمی توان ورود به آن داشت.
هدایت برنامه و رسالت اسلام
اینکه گفته می شود اسلام و دین پاسخ گویی همه عرصه های زندگی است برخی به این معنی می دانند که دین در عرصه های جزئی نیز دین باید پاسخ گو باشد این را افراطی گری گویند. از برخی صوفیه نقل شده میوه ای را نمی خوردند استدلال آنها این بود که نمی دانستند پیامبر از آن میوه خورده یا از آن میوه نخورده اند؟ یا مثلا در کیفیت خوردن، پیامبر فلان میوه را چگونه می خورده است؟ این افراطی گری است رسالت دین ریز زندگی را برای مردم بگوید بلکه رسالت هدایت است بلکه رسالت دین هدایت است مثلا مسواک کردن دندان یک زمان با چوب اراک بود و در زمان دیگر با مسواک های متعارف امروزی است. یا آیه قرآن می فرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» یعنی در برابر دشمنان توانمند و قوی بشوید. یک زمانی قدرت تجسم در شمشیر و مهارت در تیراندازی داشت و امروز تسجم قدرت در عرصه های مختلف نظامی مانند تانک و موشک است بنابراین رسالت دین هدایت در عرصه های کلی است.
در مقابل تفریط است نظر کسانی است که معتقداند دین در عرصه اداره زندگی برنامه ای ندارد، باید به عرف مراجعه کرد. رسالت دین را فقط در عرصه های معنوی آخرت است. این نگاه تفریطی لائیک و سکولاریزم سابقه دیرینه دارد. همه کسانی که از حضور دین دل خوشی از دین نداشتند این نظر را داشتند؛ در دوره قاجار سرهنگ آخدوف و کسان دیگر به این نظر تجاهر می کردند. در بین تحصیل کردها در مصر، علی عبدالرزاق مصری در کتاب الاسلام و اصول الحکم به صراحت می گوید حکومت و سیاست امری دنیوی و بدور از تعالیم شریعت هستند و دین فقط عهده دار امر معنوی است. می گوید: در قرآن از سوره فاتحه تا سوره ناس هیچ آیه ای درباره ضرورت خلافت به معنای دستگاه سیاسی خاص نمی توان یافت. خلاصه نظر عبدالرزاق، خلافت جزو اصول دین و از ارکان شریعت نیست و در اسلام سیاست از دیانت جداست از این رو ملت های مسلمان باید ارباب دین را از دخالت در دین باز دارند.
این نظریه در ایران توسط مهندس بازرگان پی گرفته شد، البته ایشان فراز و نشیب در عرصه دین داشته است. ابتدا معتقد به جدایی دین از سیاست و به آنچه علی عبد الرزاق به آن معتقد بود. در سال 1339 در سخنرانی خود از این نظریه خود عدول کرد و می گفت اسلام با سیاست عجین است، علما را توبیخ می کرد که چرا به محراب و مسجد چسبیده اند و کاری به سیاست ندارد در این خصوص کتاب اسلام مکتب مبارز و مولد از او به چاپ رسید. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مدت نه ماه که نخست وزیر دولت موقت بود از نظر خود بر می گردد- البته مهندس بازرگان به عنوان ایدئولک اسلامی که از عمق دین اطلاع نداشته باشد نبود بلکه با مطالعه کتاب های فارسی از دین آشنایی داشت، حشر و نشر او با آیت الله طالقانی در حد شاگردی نبود.
آیات دال بر رسالت دین در عرصه حکومت و اداره زندگی
این نظر با قرآن و با سیره پیامبر و امامان معصوم منطبق نیست، و مورد قبول فقهاء نیست. اما اینکه با قرآن دور نیست و هیچ کجای قرآن دعوت به حکومت نکرده است چنین نیست بلکه آیات زیر دال بر دعوت به حکومت است
آیه اول: خداوند می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً﴾ [1]
در دو آیه« کونوا قوامین بالقسط» آمده است. در سوره نساء و در سوره مائده امت دعوت می شوند قوام بالقسط باشند.
آیه دوم: خداوند می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[2]
بدون حکومت، قسط به معنای واقعی که عدالت اجتماعی است نمی توان بر قرار کرد. عدل یک معنای عام است و قسط عدالت خاص و عدالت اجتماعی است و عدالت اقتصادی بخشی از عدالت اجتماعی است. معنای قوام بالقسط این است که در پس حکومتی باشید که قسط را اجرا بکند لا اقل اطلاق آن این بخش را در بر می گیرد. یکی از اهداف انبیاء ساختن جامعه بر اساس قسط است
آیه سوم: خداوند می فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[3]
یکی از اهداف انیباء ساختن جامعه ابر اساس قسط است و خود مردم در پی قسط باشند اقامه قسط توسط مردم جز با تشکیل حکومت از ناحیه آنها ممکن نیست. اقامه محدود قسط مثلا در بین یک فامیل ممکن است اما این قسط همه جانبه نیست؛ بلکه قسط همه جانبه و فراگیر با تشکیل حکومت دینی است.
انبیائی به تصریح قرآن حاکم بودند، حکومت آنها هم مشروع بود، همه مردم باید از آنها تبعیت می کردند مانند حضرت یوسف و حضرت داود، و حضرت سلیمان. خداوند می فرماید: ﴿إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا قَالُوا وَ مَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴾[4]
و در رابطه با آل ابراهیم می فرماید ملک عظیم و حکومت عظیم دادیم.
﴿وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾[5]
آیه دال بر حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این آیه است.
﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾
پیامبر اکرم تحقیقا حکومت تشکیل داد، حکومتی که در آغاز حکومت پیامبر بسیط بود. یک: امور اداری مردم را به عهده داشت، دیوان داشت که به معنای اداره است. حذیفه مسئول ثبت نخیلات و باغ ها بود. دیگری مسئول سامان دهی امور شهرها بود. سه جلد کتاب التراتیب الادرایة او نظام الحکومة النبویة که به جزئیات حکومت پیامبر پرداخته است. دو: پیامبر نامه به شاهان و سران سیاسی آن زمان می نوشت در برخی از نامه ها« اسلم تسلم» نوشته شده یعنی اسلام بیاور تا حکومتت در امان باشد و در حکومت خود ابقاء بشوی. پیامبر چنین مقتدرانه نامه می نوشت. پیامبر معاهده را با سران قبایل امضاء می کرد وقتی وارد مدینه شد سه گروه یهود بنی النضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع که در مدینه بودند قرار داده زندگی مسالمت آمیز امضاء کرد. اما هر سه گروه پیمان شکنی کردند و پیامبر با انها درگیر شد این معاهدات کار فردی نیست تا حکومت و اقتدار نباشد پیمان نامه امضاء نمی شود. از امور بدیهی اینکه پیامبر جنگ داشت« لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة» پیامبر بیش از هشتاد جنگ داشت که نمی توان این تعداد جنگ را بدون تشکیل حکومت دید. پیامبر کارگذار برای جمع مالیات نصب می کرد علامه مجلسی در بحار ج22 فهرستی از کارگزاران و فرماندهان و سایر کادر های حکومتی که پیامبر نصب کرده را نقل کرده اند. امامان معصوم سلام الله علیهم اجمعین حاکم بودند. رهبر معظم انقلاب در کتاب انسان 250 سال در پی اثبات این مطلب است که امامان یک طرح برای حکومت داشتند طرحی که در هر مقطعی یک امام مجری آن طرح بودند امام حسن امام حسن علیه السلام می فرماید: سنفیة الابحار ماده«حسین»
إنّ اللّه تعالى ندبنا لسياسة الامّة،[6] خدای متعال ما را برای اداره امت فرا خوانده است.
بنابراین آیات قرآن و سیره پیامبر و معصومین سلام الله علیهم دال بر حکومت هستند.
نظرفقهاء
در این عرصه دو جلد کتای بنام فقیهان امامی در عرصه های ولایت فقیه از قرن چهارم تا قرن سیزدهم. بیش از دو هزار بار فقها به نوعی مساله حکومت را مطرح کرده اند. در این دو قرن چهارده و پانزده نیز مطالب بسیار فراوانی درباره حکومت گفته اند. آنچه به نظر می رسد فقها حکومت را از دین جدا نمی دانستند ولی چون حکومت نداشتند و تصور حکومت داشتن را نمی کردند حکومت در امور حسبیه محدود کردند. صاحب جواهر در مورد اصل ولایت فقیه می فرماید: کسی که منکر اصل ولایت فقیه باشد ما ذاق من طعم الفقه شیئا و لا فهم من لحن کلامهم امرا.اما محدوده آن محل بحث و کلام است بنابراین آنچه در صدد آن هستیم از عبارت صاحب جواهر قابل استفاده است. صاحب جواهر می فرماید فقیهی که حکومت را در بافت دین نبیند لا اقل در حد امور حسبیه ما ذاق من طعم الفقه شیئا و لا فهم من لحن کلام امرا بنابراین نگاه فقیهان نگاه جدایی دین از سیاست(مدیریت جامعه) نیست. السلام علیکم یا ارکان العباد و ساسة العباد به معنای مدیریت جامعه است
کلید واژه ها
کلید واژه های که از قرن چهارم تا قرن سیزدهم فقها داشته اند عبارت از
1- واژه حاکم در حدود هزار و هشتصد عبارت در کلمات فقها ذکر شده است.
2- واژه امام، امام اصل، امام الملة، امام عادل حدود هشتصد مورد بکار رفته است.
3- واژه فقیه دویست و شصت و پنج مورد و واژه های مرادف آن مانند واژه های مجتهد، علماء، عارف به احکام، من الیه الحکم، من له اهلیة الحکم در کلمات فقها بکار رفته است
4- واژه سلطان صد و هفتاد با تعابیر مختلف مانند سلطان عادل، سلطان الجهاد، سلطان الاسلام مورد بکار رفته است.
5- واژه ناظر، الناظر العام، الناظر فی امر المسلمین، الناظر فی مصالح الامر و الناظر فی مصالح الدین بیشتر در کتب فقهی قدیمی حدود سی و یک بار بکار رفته است.
6- واژه نائب الغیبة را بیشتر صاحب جواهر بکار برده اند. از واژه هم خانواده النائب العام است. بیست و هفت مورد در کلمات فقها بکار رفته است.
7- واژه والی که گاهی با پسوند عدل بکار رفته است ده مورد کاربرد داشته است.
8- واژه امیر دو بار در کلمات فقها کاربرد داشته است.
نفس این واژه ها که حجم عظیمی از آنها گویای اینکه دین کاری به حکومت ندارد پذیرش آن برای فقها قابل تصور نبوده است، با توجه به این نکته که فقها باور نداشتند امر حکومت در دست آنها بیافتد و حکومت تشکیل بدهند ولی امام راحل آن را قابل باور و محقق کرد. بنابراین اگر مبنای اداره جامعه و حکومت توسط دین باور نشود نمی توان وارد بحث فقه کاربردی شد با پذیرش این مبنی و با توجه به زمان های مختلف و نیاز های مختلف چگونه فقه مدعی عهده دار اداره همه زندگی است؟ اینجا جای روش است که سه موضوع را مطرح کردیم یکی عمومات و اطلاقات و دیگری عناوین اولیه و ثانویه و سوم انفتاح باب اجتهاد است.