درس خارج اصول آیت الله خلخالی

95/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:خاتمه / اصول عمليه

کلام ما در فروعی است که محل ابتلا و بحث علما می باشد.

1و2 مکلف در هنگام انجام نماز درحالیکه جاهل به حکم مسأله است نمازجهررابه صورت اخفاتونمازاخفات را به جهر بخواند .

3و4 مکلف درهنگام انجام نمازقصردرحالیکه جاهل به حکم مسأله است نماز را بصورت تمام بخواند البته بنا بر یک قولی که مرحوم نایینی در فواید الاصول که قول ثابتی نیست ولی صورتعکس ان اتفاقی است

5 ملکف در سفر روزه واجب را اتیان می کنددرحالیکه جاهل به حکم مسأله است.

در تمام موارد فوق عمل مکلف به اتفاق علما صحیح است.

ومحل بحث بین علما در این استکه امر اخفاتی در اینجا است و من ان را امتثال می کنم و امر جهری هم روایات می گوید درست است این هم امر دارد پس هم امر به اخفات تعلق گرفته و هم به جهر زیرا در واقع شارع فرموده که نماز ظهر را به صورت اخفات بخوان و از طرفی مکلف بخاطر جاهل بودن به مسأله نماز ظهر را به صورت جهر خوانده است ونماز او را صحیح دانستند در این صورت این مکلف را مستحق عقاب میدانند بخاطر ترک واجب اول زیرا فرض بر این است انچه را که اخفات بوده این مکلف نیاورده است پس او جهر را خوانده است.

جواب مرحوم اخوند بر این اشکال و جواب سید الخویی بر اخوند و جواب کاشف الغطاء بر این اشکال وایراد نایینی بر کاشف الغطاءوایرادسیدالخویی بر نایینی در دفاع از کاشف الغطاء بیان شد.

اما ابتدا مسأله استحقاق عقاب را بررسی می کنیم که چگونه شخصی که اطاعت می کند موجب استحقاق عقاب هم باشد.؟

سید الخویی در جواب می فرماید.

اولا:این کلام ریشه و اساسی ندارد زیرا مسأله استحقاق عقاب مسأله ای عقلی است مثل اجتماع نقیضین و ضدین است و مربوط به شارع بماانه شارع نیست تا در ان تصرف کند

ثانیا:بر فرض که قبول کنیم که شارع هم می تواند در مسایل عقلی نظر بدهد می گوییم دلیل و مستندی که برای استحقاق عقاب مطرح است شهرت می باشد و مسأله عقاب وعدم عقاب عقلی است و در مسایل عقلی به شهرت اعتماد و استناد نمی کنند علاوه بر اینکه خود شهرت حجت نیست حتی در مسایل شرعی گرچه که اگر شهرت باشد موجب احتیاط در عمل می شود که ما در محل خودش ان را بحث کرده ایم و اما اجماع که دلیل ومستند بعضی می باشد محقق نیست زیرا اجماع امر تعبدی است وشارع اجماع علما را باید امضاء کند زیرا قول علما تنها بدون امضا شارع قولشان برای کسی حجیت ندارد یا امام داخل اجماع کنندگان باشد که معروف به اجماع دخولی می باشد تا اجماع معتبر باشد ودر بحث استحقاق عقاب نه اجماع امضایی است ونه اجماع دخولی زیرا در کتابهای علما مطرح نشده پس اینچنین اجماعی قابل اثبات نیست.

مرحوم سیدالخویی در جواب از ترتب میفرماید:[1]

ما ترتب را در خصوص ما نحن فیه که امر مترتب بر امر دیگر می شود نمی توانیم قبول کنیم ( ترتب به این معنی بود که شارع می گوید به عنوان مثال که ازاله از مسجد را انجام بده و اگر نمی خواهی انجام بدهی برو نماز بخوان یعنی مکلف مخیر است بین این دو تکلیف نه اینکه هیچ تکیفی بر عهده تو نیست و تو راحت و بدون تکلیف هستی ) زیرا بر مکلفی که در مسافرت نمازش را تمام خوانده نمازهای پنج گانه واجب او تبدیل به هشت نماز خواهد شد به این بیان که سه نماز ظهر و نماز عصر و نماز عشاء دارای بدل می باشند که بدل انها نماز قصر یعنی نماز دو رکعتی می باشد پس پنج نماز واجب شبانه روز وسه بدل می شود هشت وهمچنینمکلفی که درهنگام انجام نمازقصردرحالیکه جاهل به حکم مسأله است نماز را بصورت تمام بخواند وهمچینبصورت عکس که در این صورت بر این مکلف هفت نماز واجب باشد که بر خلاف روایات زیادی است که می فرمایند بر هر مکف پنج نماز در شبانه روز واجب می باشد.

و لازمه قبول ترتب تعدد عقاب است بخاطر ترک واجب اصلی که بیان ان در جلسات قبل گذشت.

توضیح بیشتر

به عنوان مثال چنانچه جاهل به وجوب قصر نماز خود را به صورت قصر انجام بدهد و قصد قربت بکند در صورتی که جهل او بر طرف شد

یا حکم می کنیم که نماز او صحیح است و اعاده بر او واجب نیست.

و یا حکم می کنیم که عمل او فاسد است اعاده بر او واجب است. -

اما در فرض اول به ناچار باید حکم کنیم و ملتزم بشویم که حکم واقعی جاهل قاصر عبارت از تخییر بین قصر و تمام و مکلف جاهل اگر نماز تمام بخواند نمازش تعبداًبخاطر نص خاص صحیح استواگر مکلف جاهل نماز قصر بخواند تکلیف واقعیش قصر است بخاطر اطلاقات ادله وجوب قصر بر مسافر پس هر دو نماز صحیح است و معنای صحت هر دو نماز این است که تکلیف مکلف جاهل به وجوب قصر تخییر است ونماز او تخییری شد ونیازی به توجیه به ترتب نمی باشد

اما در فرض دوم به ناچار باید حکم کنیم وملتزم بشویم که مکلف جاهل به وجوب قصر تکلیف او نماز تمام به وجوب تعیینی است نه تخییری در این صورت چگونه ملتزم به استحقاق عقاب بر ترک نماز قصر می شویم؟ و همچنین در مسأله جهرواخفات پس نیازی به اعاده نیست

توضیح با مثال

اگر دو نفر را فرض کنیم که هر دو جاهل مقصر هستند و یکی از ان دو نماز صبح را با جهر خوانده و دیگری نماز صبح را با اخفات خوانده است در این صورت حکم می کنیم که نماز دومی صحیح می باشد بخاطر نص خاص اگر چه که نماز او مخالف با واقع می باشد در این هنگام اگر ما حکم کنیم که نماز اوّلی باطل است با اینکه نماز او مطابق با واقع است کاری قبیحی است زیرا حکم دادیم به بطلان کاری که مطابق امر مولی است و صحیح بودن کاری که مخالف امر مولی است.


[1] مصباح الاصول، سيد ابوالقاسم خويي، ج2، ص507.