موضوع: سنخ نجاست ملاقی/ تنبیه
دوازدهم: ملاقی شبهه محصوره/ تنبیهات دوران بین محذورین/
اصل احتیاط
خلاصه بحثسخن
در حکم ملاقی بعض اطراف شبهه محصوره است که آیا محکوم به طهارت است
یا محکوم به حکم اطراف (نجاست) میباشد؟
گفته
شد محل کلام، جائی است که شیئ با یکی از طرفین علم
اجمالی، ملاقات نماید نه هر دو طرف چراکه در این فرض
یقیناً با نجاست، ملاقات کرده است و همچنین اگر دو شیئ،
هر کدام با یکی از طرفین، ملاقات کند، از محل کلام، خارج است
چون علم اجمالی جدید، حاصل میشود.
عرض
شد اگر شرائط تنجیز علم اجمالی، تمام باشد مثل اینکه موضوع آن،
محقق شود حکم آن هم (نجاست) بار میشود ولی چنانچه شرائط، تمام نباشد
محکوم به طهارت خواهد بود پس تمامیت موضوع، یک اصل کلی است که
اگر محرز نشود، حکم هم ثابت نمیشود.
بعد
از تفصیل سخن در فرع ثمره به اصل بحث (ملاقی شبهه) که در ضمن دو مطلب،
مطرح میشود، پرداخته میشود.
مطلب اول: آیا ملاقی شبهه،
محکوم به نجاست است؟
مطلب دوم: بنابر نجاست ملاقی نجس،
نجاست آن از چه سنخی خواهد بود؟ آیا عین نجاست
ملاقیٰ را دارد یا نجاست جدیدی است؟
مطلب اولعلی
القاعده ملاقی احدالطرفین شبهه محصوره، محکوم به نجاست نیست مگر
ادلهی دیگری بر آن دلالت نماید چون موضوع نجاست
ملاقی، نجاست ملاقیٰ، است و در اینجا گرچه ملاقات، محرز
است اما نجاست آن، محرز نیست گرچه محتمل باشد، البته ادلهی
تعبّدیهای هست که بعداً خواهد آمد.
مطلب دوم: سنخ نجاست ملاقیبنابر
قبول نجاست ملاقی، و سرایت نجاست از ملاقیٰ به
ملاقی، باید دید سنخ نجاست آن، مثل نجاست ملاقیٰ
است یا خیر؟
بحث
در این مطلب، طی سه مسئله بررسی میگردد؛
مسئله اول: ملاقات و علم به آن، بعد از علم
اجمالی به نجاست احدالطرفین باشد.
مسئله دوم: ملاقات و علم به آن، قبل از علم
اجمالی به نجاست احدالطرفین باشد.
مسئله سوم: علم اجمالی بعد از ملاقات
و قبل از علم به ملاقات باشد.
مسئله اولبعد
از اینکه علم اجمالی به نجاست احدهما داریم دست ما با
یکی از طرفین ملاقات نماید؛
در
اینجا آیا نجاست دست ما، عین نجاست همان ظرف را دارد یا
محکوم به حکم او نیست؟ مثلاً اگر ملاقیٰ، به خاطر
لیسیدن سگ باشد که اثرش، تعفیر اوست تا پاک شود، آیا
ملاقی هم برای پاک شدن باید تعفیر (خاکمالی) شود
یا سنخ نجاست آن فرق میکند.
میفرمایند:
دلیلی بر چنین نجاستی نسبت به ملاقی (دست)
نداریم و لزوم تعفیر و... برای ظرفی است که با ولوغ سگ
نجس شده باشد نه برای ملاقی آن ظرف، که واسطهای تا عین
نجاست دارد باشد چراکه سرایتی از ولوغ به دست ما، در اینجا وجود
ندارد.
به
عبارت دیگر امر به تطهیر ملاقی نجس، تعبّدی است و
هیچ دلالتی بر اینکه همان نجاست از ملاقی عین نجس
به ملاقی ملاقیٰ، سرایت کند، وجود ندارد، پس نجاست
ملاقی، غیر از نجاست ملاقیٰ، خواهد بود یعنی
نجاست جدیدی است.
قال
رحمه الله:
فملخص الكلام فيها ان نجاسة الملاقى بالكسر على
فرض تحققها ليست توسعا في نجاسة الملاقى بالفتح، و لا تكون بمنزلة تقسيم النجس الواحد
إلى قسمين، حتى تكون نجاسة الملاقى بالكسر قسما من نجاسة الملاقى بالفتح، بل تكون نجاسة
أخرى حاصلة من نجاسة الملاقى بالفتح حصول المعلول من العلة، و لذا لا تجري على الملاقي
بالكسر أحكام الملاقى بالفتح، فانه لو ولغ الكلب في إناء فلا بد في تطهيره من التعفير،
و لكنه لو لاقى شيء آخر هذا الإناء من الثواب أو الإناء أو غيرهما، لا يجب في تطهيره
التعفير، و كذا يجب الغسل من البول مرتين دون الملاقي له، فلا يجب الغسل من الماء الملاقي
للبول الآمرة واحدة. فتحصل ان نجاسة الملاقى ليست عين نجاسة الملاقى بل غيرها، نظير الطهارة
الحاصلة من الماء الطاهر مثلا، فانه لو أصاب المطر ثوبا متنجسا فطهره، كانت طهارة الثوب
غير طهارة المطر لا محالة حاصلة من طهارة المطر حصول المعلول من العلةو (بالجملة) نجاسة الملاقى بالكسر على فرض تحققها نجاسة جديدة حادثة، و
المفروض وجود الشك في تحققها، و الأصل عدمه. فلا ينبغي الشك في عدم وجوب الاجتناب عن
الملاقى، لأن وجوب الاجتناب عن ملاقي النجس موضوعه مركب من امرين النجس و ملاقاته.
و العلم الإجمالي بنجاسة أحد المائعين ليس إلا علما بما هو جزء الموضوع، و الجزء الآخر
و هو الملاقاة مشكوك فيه، و لا يكون العلم منجزا له، فيرجع عند الشك فيه إلى أصالة
عدم ملاقاة النجس أو أصالة الطهارة.
[1] ادلّهی سرایت نجاست از ملاقیٰ به ملاقیبرای
اثبات سرایت عین نجاست ملاقیٰ به ملاقی، به دو وجه
استدلال شده است؛
وجه اولنجاست
ملاقیٰ، حقیقةً به ملاقی آن سرایت میکند و دلیل
آن، روایتی است که بیان میکنیم نظیر
اینکه آب مشتبهه یکی از طرفین را بین دو ظرف،
تقسیم کتیم که در این صورت، تنها اطراف شبهه و اجتناب، از دو تا
ظرف به سه مورد میرسد اما وجوب اجتناب از همه وجود دارد و فرقی
نمیکند، اما دلیل بر این سرایت حقیقی،
روایت جابر است که شخصی از امام باقر علیه السلام سوال میکند
از میته موشی که داخل ظرف (خم) روغن افتاده است، حضرت از خوردن روغنها
نهی میفرمایند، ولی آن مرد میگوید: خوردن
آن روغن نجس برای من آسانتر است از اینکه به خاطر یک
موشی، دست از طعامم بردارم.
حضرت
میفرمایند: تو با این سخنت، موش را کوچک نشماردی بلکه به
دینت، استخفاف نمودی چراکه خدا میته هر حیوانی
(کوچک یا بزرگ) را حرام نموده است.
تقریب استدلال نظر
آن مرد به خوردن روغن نجس بوده نه خوردن موش با روغنها، و حضرت فرمودند:
ملاقی نجس مثل خوردن خود میته (کوچک یا بزرگ) حرام است پس نجاست
ملاقی (روغن) عین همان نجاست ملاقیٰ (میته) است نه
اینکه سنخ نجاست، فرق داشته باشد.
قال
رحمه الله:
...و الدليل على كون تنجس الملاقي بنحو السراية
الحقيقية من نجاسة الملاقى هو الخبر المروي عن الشيخ بإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى
عن محمد بن عيسى اليقطيني عن النضر بن سويد عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر عليه
السلام قال أتاه رجل فقال وقعت فأرة في خابية فيها سمن أو زيت فما ترى في أكله؟قال فقال أبو جعفر عليه السلام: (لا تأكله، فقال له الرّجل الفأرة
أهون علي من ان اترك طعامي من أجلها، فقال عليه السلام إنك لم تستخف بالفأرة، و انما
استخففت بدينك، ان اللَّه حرم الميتة من كل شيء).[2]
تقريب الاستدلال ان السائل لم يرد بقوله الفأرة أهون علي (إلخ) أكل الفأرة
مع السمن أو الزيت، بل أراد أكل السمن أو الزيت الملاقي لها، فقول الإمام عليه السلام
- في مقام التعريض له ان اللَّه حرم الميتة من كل شيء - يدل على ان نجاسة الملاقي
للميتة هي عين نجاسة الميتة، و حرمته عين حرمتها، فأكل الملاقي للميتة ينافي الاجتناب
عنها. (و بعبارة أخرى) علل الإمام عليه السلام حرمة الملاقي بحرمة الميتة، فيدل على
اتحادهما.
[3]