موضوع: بررسی قرائن اختصاص در
روایات/ بررسی روایات إصالةالحلّ
خلاصه بحثسخن
در قرائنی بود که روایات را مختص به شبهات موضوعیه میکرد
که عرض شد سه قسم قرینه وجود دارد، دو قسم آن را گفتیم.
قسم سوم: قرینه مختصه در غیر موثقهاین
قرینه در روایت عبدالله بن سنان میباشد که مرحوم
نائینی از آن تعبیر به صحیحه میکنند؛
قال
علیه السلام: «
كل شيء فيه حلال و حرام فهو لك حلال
ابداً، حتى تعرف الحرام منه بعينه فتدعه».
[1] در
این روایت سه امر است که قرینه میشود که مورد آن، شبهات
موضوعیه است؛
یک: عبارت «
بعینه»،
که در روایت دیگر هم وجود دارد.
دو: تقسیم مشکوک به حلال و حرام، این
تقسیم مخصوص شبهات موضوعیه میباشد چون در شبهات حکمیه دو
احتمال وجود دارد نه دو قسم.
سه: تعبیر به «
حتّی تعرف الحرام...» که الف ولام عهد
ذکری میباشد یعنی همان مشکوکی که حکم به
حلیتش شد، بعد از تبیّن حرمت، حرام است، پس این عبارت میرساند
که موضوع بین حلال و حرام اشتباه شده، و بعد کشف شده که مثلا همان مشکوک،
حرام میباشد نه چیز دیگر.
اما روایت عبدالله بن سلیمانفال
علیه السلام:
سَأُخْبِرُكَ عَنِ
الْجُبُنِّ وَ غَيْرِهِ- كُلُّ مَا كَانَ فِيهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَكَ
حَلَالٌ- حَتَّى تَعْرِفَ الْحَرَامَ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ.
[2]در
این روایت هم مثل روایت قبلی، همان سه قرینه،
یعنی کلمهی «بعینه» و «تقسیم» و «الفولام عهد»
وجود دارد، نتیجه این قرائن، این است که، دو روایت مذکور،
مخصوص شبهات موضوعیه است نه حکمیه فلایمکن الاستدلال بهما.
بقی الامراندو
مطلب در اینجا مورد بحث واقع شده است؛
مطلب اول: در قالب توهمی یان
شده است که میگوید: این روایات با همین
عناوینشان بر شبهه حکمیه هم منطبق است به این بیان؛
هر
نوع از اشیاء فرض شود دارای سه قسم است، مثلاً حیوان یک
قسم حلال دارد که گوسفند باشد و یک قسم حرام دارد که خوک باشد ویک قسم
مشکوک دارد که مثلاً الاغ باشد در این موارد که شبهه حمکیه است به
مقتضای روایات باید حکم به حلیت نمود همچنین در
دیگر انواع که مثال طیر هم قبلا گفته شد پس در شمول شبهات حکمیه
محذوری نیست فتشمل الروایات الشبهات الحکمیه أیضاً.
جواب توهممراد
روایت اینست که منشاء شک در شیئ مشکوک، انقسام به حلیت و
حرمت است نه اینکه خود مشکوک مستقلاً دارای احتمال حلیت و حرمت
باشد و چون در مثال شما شک، ناشی از تردید در خود آن شیئ است نه
به خاطر اینکه آن شیئ دو قسم (حلال و حرام) داشته باشد، پس ادخال آن
در مضمون روایت، خلاف ظاهر روایت خواهد بود.
قال
رحمه الله:
هذا التوهم فاسد، لأن الظاهر من قوله عليه السلام فيه حلال و حرام، أنّ
منشأ الشك في الحلية و الحرمة هو نفس انقسام الشيء إلى الحلال و الحرام، و هذا لا
ينطبق على الشبهة الحكمية فان الشك في حلية بعض أنواع الطير - في مفروض المثال - ليس
ناشئا من انقسام الطير إلى الحلال و الحرام، بل هذا النوع مشكوك فيه من حيث الحلية
و الحرمة، و لو على تقدير حرمة جميع بقية الأنواع أو حليتها. و هذا بخلاف الشبهة الموضوعية،
فان الشك في حلية مائع موجود في الخارج ناشئ من انقسام المائع إلى الحلال و الحرام،
إذ لو كان المائع بجميع اقسامه حلالا أو بجميع اقسامه حراما لما شككنا في هذا المائع
الموجود في الخارج من حيث الحلية و الحرمة.
[3] مطلب دوم: سخن مرحوم نائینی[4]
ایشان
برای اثبات شمول روایات به یک بیان فلسفی میپردازند
به این صورت که؛
شیئ
مساوق با وجود است و وجود، مساوق است با تشخّص، یعنی یک وجود دو
تا نمیشود، و شیئ متشخّص نمیتواند محل دو وصف متضاد قرار
بگیرد، یک انسان نمیتواند هم سیاه باشد هم سفید و
در مورد بحث ما شیئ واحد نمیتواند هم حلال باشد و هم حرام.
پس
مراد از شیئ در حدیث، موجود خارجی است و چون موجود خارجی
قابل انقسام نیست کماقلنا، پس مراد از آن تقسیم، تردید
شیئ است نسبت به حلیت و حرمت، بنابراین نکته، حدیث شامل
شبهات حکمیه هم میگردد زیرا این دو احتمال در شبهات
حکمیه میآید، تنها فرق اینست که در شبهات موضوعیه،
منشاء شک، اشتباه در امور خارجی است ولی در شبهات حکمیه،
ناشی از عدمالعلم به حکم نوع آن شیئ میباشد.
قال
سیدناالاستاذ فی مصباح الاصول:
ثم ان المحقق
النائيني (ره) ذكر أن الشيئية تساوق الوجود، فظاهر لفظ الشيء هو الموجود الخارجي،
و حيث ان الموجود الخارجي لا يمكن انقسامه إلى الحلال و الحرام، فلا محالة يكون المراد
من التقسيم الترديد، فيكون المراد من قوله عليه السلام فيه حلال و حرام هو احتمال الحلية
و الحرمة، فيشمل الشبهة الحكمية أيضا، لأن احتمال الحلية و الحرمة في الموجود الخارجي
- كما يمكن ان يكون ناشئا من عدم العلم بأن هذا الشيء من القسم الحلال أو من القسم
الحرام، فتكون الشبهة موضوعية - كذلك يمكن أن يكون ناشئا من عدم العلم بحكم نوع هذا
الشيء، فتكون الشبهة حكمية.
[5]دقت: در شبهات حکمیه سخن از نوع است
نه فرد به همین خاطر در عبارت هم تعبیر به نوع شده است،دقت شود.
اشکال سیدناالاستاداولاً؛اولین
پایهی
سخن ایشان که فرمودند: الشیئ مساوق الوجود، درست نیست بلکه
شیئ مفهومی اعم است که یصدق علی الواجب (تعالی
شأنه) و الممکنات و الممتنعات کما یقال: هذا شیئٌ معدومٌ أو محالٌ.
و فيه (أولا) - ان لفظ الشيء موضوع للمفهوم المبهم العام لا للموجود الخارجي،
و لذا يستعمل في المعدومات، بل في المستحيلات، فيقال هذا شيء معدوم أو لم يوجد، و
هذا شيء مستحيل أو محال.
[6] اشکال
دوم خواهد آمد.