موضوع: تتمّه تنبیهات در فقهالحدیث
/ تنبیه دوم / فقهالحدیث روایت
خلاصه بحثمطلب
اول از مطالب فقهالحدیثی روایت که در مورد مفهوم رفع بود
بیان شد و با دو جواب از سیدناالاستاد حلّ شد.
تنیبه دوم: نسبت رفع به این امور نهگانهگرچه
در صدر حدیث، رفع با یک نسبت کلامی به «تسعه» مرتبط است اما با
دقّت و تحلیل، دو نوع نسبت وجود دارد؛
یک: رفع ظاهری است در فقره «ما
لایعلمون» چون قبلاً گذشت که رفع در آن رفع ظاهری است به این
معنا که حکم واقعی ثابت است چراکه به دو قرینه معنا ندارد که واقعاً
رفع شود؛
قرینه اول: «لایعلم» متعلّقی
میخواهد که علم و جهل به آن تعلّق بگیرد.پس حکمی باید
مفروض باشد.
قرینه دوم: اشتراک عالم وجاهل
نسبت به همه احکام بود، بنابراین حکم واقعی باید موجود باشد و
مراد از رفع، رفع ظاهری است یعنی شارع در فرض شک به حکم،
احتیاط را واجب ندانسته است و به همین جهت مرحوم شیخ
معنای رفع را رفع وجوب احتیاط دانستهاند، البته عرض شد این سخن
خلاف ظاهر است هرچند لازمهاش رفع احتیاط است که در مباحث قبلی گذشت،
خلاصه اینکه مراد از رفع در این فقره، رفعد ظاهری میباشد
البته اعم از اینکه شبهه حکمیه باشد یا موضوعیه.
دو: رفع واقعی است در سائر فقرات
دیگر حدیث
بر
این تفاوت، ثمرهای مترتب است و آن اینکه اگر شخص
چیزی را از روی جهل ترک کرد مثلا سوره را در صلاه ترک کرد «رفع
ما لا یعلمون» شامل میشود ولی چنانچه بعد از آن روایتی
به وی رسید که دلالت میکرد بر وجوب سوره، اینجا
باید دوباره بخواند چون در تکلیف واقعی، سوره در نماز واجب است و
او الآن عالم است نه جاهل تا مرفوع باشد، الّا اینکه در خصوص صلاه گفته شده:
صلاه اعاده ندارد به مقتضای قاعدهی «لا تعاد الصلاه...» یعنی
حال که بدون سوره نماز خواندی، اشکال ندارد، البته این دلیل،
دلیل ثانوی است نه دلیل اولی.
اما
اگر به دلیل اضطرار چیزی را ترک کرد مثلا اگر کمردرد بود و الان
خوب شده است آیا اعاده نماز لازم است؟
علی
القاعده در اینجا چون «رفع واقعی» است نیازی به
دلیل خاص ندارد به این دلیل که رفع نسبت به اضطرار «رفع
واقعی» است یعنی شارع در صورت اضطرار، آن جزء مضطرعلیه را
بر تو واجب نکرده است پس زمانی که شارع آن را واقعاً بر تو واجب نکرده پس
نیازی به اعاده یا قضاء نیست.
فرق
بین «رفع واقعی» و «رفع ظاهری» در همین است که در «رفع
ظاهری» علی القاعده لازم است که اعاده بشود و اما در «رفع واقعی»
علی القاعده، اعاده لازم نیست.
مراد
از رفع واقعی، رفع در عالم تشریع است نه در عالم خارج چون رفع در عالم
خارج آنست که اضطرار شخص، رفع بشود در حالیکه اضطرار رفع خارجی ندارد،
پس معنای «رفع واقعی» این است که، جزء اضطراری در عالم
تشریع کأنلمیکن حساب شود پس رفع این امور هشتگانه غیر
از «ما لا یعلمون»، رفعش واقعی است به این معنا که در عالم
تشریع وجوب و تحققی ندارند یعنی همین عبادت ناقص، نزد
شارع صحیح است.
خلاصه
اینکه؛ فرق بین رفع در «ما لایعلمون» و رفع در غیر «ما لا
یعلمون» همان چیزی بود که بیان شد، یعنی در
«رفع ظاهری» اعاده لازم است اما در «رفع واقعی» اعاده لازم
نیست.
[1] تنبیه سوم: شمول حدیث از حیث حکمحدیث
رفع هم شامل احکام وضعی میشود و هم شامل احکام تکلیفی
میشود مثلا در مورد افطار در ماه رمضان که حرام است این حکم،
یک حکم تکلیفی است و اما حکم وضعی آن، وجوب پرداخت کفاره
است یعنی اگر عمداً در ماه رمضان افطار کرد دو حکم در اینجا
ثابت میشود؛
یک: کار حرام انجام داده است (حکم
تکلیفی)
دو: کفاره واجب شده است (حکم وضعی)
حال
چناچه اضطراری در اینجا آمد یعنی مضطر به افطار شد
یا اکراه شد به آن و روزه اش را افطار کرد، اینجا هم حکم
تکلیفی بر داشته میشود یعنی حرمت بر داشته میشود
هم حکم وضعی، یعنی کفاره هم ندارد.
نتیجه
اینکه حدیث شریف رفع، هم شامل احکام تکلیفیه میشود
و آنها را برمیدارد هم شامل احکام وضعیه شده و آنها را رفع میکند.
[2] نکته مهمّه: عدم سرایت رفع حکم نسبت به یک فرد به سائر
افراداگر
در محرمات اکراه به یک فردی محقق شود، تنها نسبت به همان فرد حکم رفع
شده است اما نسبت به سائر افراد بر حکم حرمت باقی است همچنین در
واجبات اگر نسبت به ترک یک فرد مجبور باشیم، حکم وجوب تنها از همان
فرد رفع میگردد اما نسبت به باقی افراد وجوب باقی است، مثلا
تهدید شود که در مسجد نماز نخواند باید در مکان دیگر نماز را
بخواند.
هم
در محرمات و هم در واجبات، حکم روی کلی میرود، اما در محرمات
چون متعلق ترک است همه افراد باید ترک شوند چه نسبت به برخی افراد
اضطرار باشد یا نباشد، اما در واجبات، چون امتثال طبیعت به تحقق
یک فرد است اگر هم فردی مورد اضطرار یا... قرار بگیرد،
میتوان با فرد دیگر امتثال نمود.
تنبیه پنجم: اضطرار نسبت به جزء یا شرط واجب در وقتشخصی
نسبت به جزء عبادتی مضطر شود مثلا در وقت دچار کمردرد یا پادردی
بشود که نتواند با حالت قیام نماز بخواند، و نماز را نشسته خواند اما در
خارج وقت خوب شد، آیا قضاء بر وی واجب است یا حتّی در آخر
وقت خوب بشود اعاده لازم است؟ البته بحث بنابر قواعد اولیه میباشد.
قدیقال: اعاده و قضاء واجب
است چون، امر روی کلی آمده که تمام اجزاء را فرا میگیرد
و این امر به تعداد آنها تجزیه میشود و هر جزئی
امری ضمنی پیدا میکند، حال اگر یک جزء ساقط شد
باقی اجزاء امر دارند و باید امتثال شوند و در فرض رفع عذر و تمکّن از
اتیان باید نماز را با تمام اجزاء و شرائطش امتثال نماید.
اشکالهمهی
آن اجزاء یک مرکب را تشکیل میدهند و مرکّب هم وجوبش با سقوط
یک جزء آن هم ساقط میشود، بنابراین در فرض بحث وجوبی
نیست مگر دلیل دیگری مثل « الصلاة لاتسقط بحالٍ» بیاید
و وجوب ثانوی را ثابت کند.
[3]