موضوع: اعتبار ظنّ در اصول اعتقادات/
تتمّه فصول نهایی حجّیت مطلق ظن/ تتمّه نتیجه مقدمات
انسداد
خلاصه بحثبحث
منتهی شد به فصولی که مرحوم صاحب کفایه در ذیل مبحث
حجیت مطلق ظن مطرح نمودند که از میان آن شش فصل، رسیدیم
به فصل پنجم.
فصل پنجم: طبق نتیجه دلیل انسداد
در اعتبار ظن، فرقی بین حصول ظن به حکم، از امارهای دالّ بر آن
حکم و یا از امارهی دالّ بر الفاظ آیه یا روایت،
نیست.
بیان ذلک: گاهی امارهای
به طور مستقیم بر ثبوت حکم شرعی دلالت میکند و گاهی
اماره بر معنای لفظی در آیه و روایت، قائم میشود و
آن را روشن میکند تا حکم شرعی از آن، استنباط گردد، به هر حال
نتیجه مقدمات انسداد نسبت به هر دو ظن، اعتبار میدهد.
اماره
(ظنّ) دالّ بر الفاظ آیه یا روایت، مثل قول لغوی که
ظنّی است که دلیل اعتبار مطلق ظن، آن را هم شامل میشود، چون آن
هم در طریق اثبات حکم شرعی قرار دارد و بدون قول لغوی نمیتوان
به حکم رسید، مثلاً در آیه شریفه وضوء ﴿
...فلم تجدوا ماءً فتیممّوا صعیداً طیّباً﴾
[1]
برای روشن شدن معنای صعید، باید به لغت رجوع کرد، اگر باب
علم به لغات منفتح بود و علم به معنا حاصل شد به اینکه مراد از صعید
مطلق وجه الارض است یا خصوص تراب، فبها، مطلب روشن است، ولی اگر باب
علم به لغت منسد باشد، در اینجا دلیل انسداد میآید و به
کمک آن، ظنّ حاصل از قول لغوی معتبر میشود تا حکم شرعی به
اثبات برسد.
قال
فی الکفایه:
فصل: لا فرق في نتيجة دليل الانسداد بين الظن بالحكم من أمارة عليه و بين
الظن به من أمارة متعلقة بألفاظ الآية أو الرواية كقول اللغوي فيما يورث الظن بمراد
الشارع من لفظه و هو واضح و لا يخفى أن اعتبار ما يورثه لا محيص عنه فيما إذا كان مما
ينسد فيه باب العلم فقول أهل اللغة حجة فيما يورث الظن بالحكم مع الانسداد و لو انفتح
باب العلم باللغة في غير المورد. نعم لا يكاد يترتب عليه أثر آخر من تعيين المراد في
وصية أو إقرار أو غيرهما من الموضوعات الخارجية إلا فيما يثبت فيه حجية مطلق الظن بالخصوص
أو ذاك المخصوص.[2]
اما
قول لغوی در غیر احکام شرعی، مثل اینکه شخصی،
وصیت کرده است که مقداری از مالش را به دیگری بدهند
یا در وقفنامهای بنویسد که قسمتی از مالم را وقف کردهام
...، آیا قول لغوی در معنای لفظ «مقدار و قسمت» اعتبار دارد و
متّبع است؟ ایشان میفرمایند این از مورد بحث خارج است و
شامل آن نمیشود.
به
هر حال همهی این بحثها متفرع بر حجیت ظن است که قبلاً ردّش
گذشت و نیازی به طرح این مباحث نیست.
فصل ششم: به کمک مقدمات انسداد، با
حجیت ظن، اصل حکم شرعی، ثابت میشود اما امتثال حکم، با ظن حاصل
نمیشود، یعنی مثلاً شخصی، شک در امتثال نماز جمعه
پیدا کند، ظن وی، کفایت نکرده و باید ذمّهی مشغول
خود را، با عمل یقینی، فارغ نماید، لأنّ الاشتغال
الیقینی، وإن ثبت بدلیل الانسداد، یقتضی
الفراغ الیقینی.
خاتمة: فیها أمرانالأمر الاول: إعتبار الظنّ فی الأصول الإعتقادیةمرحوم
استاد تبعاً للشیخ و الاخوند، در خاتمه، دو بحث مفید را مورد بررسی
قرار میدهند، بحث اول اینست که؛
آیا
همانطور که انسداد باب علم در احکام، موجب اعتبار ظنّ میشود، انسداد در باب
اعتقادات، به ظنّ اعتبار میبخشد یا خیر؟
قال
سیدناالاستاذ:
الأمر الأول: ان الظن الخاصّ الثابتة
حجيته بالأدلة الخاصة، و الظن المطلق الثابتة حجيته بدليل الانسداد - على تقدير تمامية
المقدمات - هل تختص حجيتهما بالفروع أو تعم الأصول الاعتقادية أيضاً؟ و تفصيل الكلام
في المقام ان الظن إما ان يتعلق بالاحكام الفرعية، و إما ان يتعلق بالأصول الاعتقادية،
و إما ان يتعلق بغيرهما كالأمور التكوينية و التأريخية.اما الظن المتعلق بالاحكام الفرعية، فهو حجة سواء كان من الظن الخاصّ أو
من الظن المطلق، اما الظن الخاصّ فواضح. و اما الظن المطلق، فلان المفروض تمامية مقدمات
الانسداد. و اما الظن المتعلق بالأصول الاعتقادية، فلا ينبغي الشك في عدم جواز الاكتفاء
بالظن فيما يجب معرفته عقلا، كمعرفة الباري جل شأنه، أو شرعاً كمعرفة المعاد الجسماني،
إذ لا يصدق عليه المعرفة، و لا يكون تحصيله خروجا من ظلمة الجهل إلى نور العلم.
[3]تفصیل
بحث اینکه؛ متعلق ظنّ، گاهی احکام فرعیه است و گاهی
متعلّق، اصول اعتقادیه میباشد و گاهی، وقایع
تاریخی؛
اما
نسبت به فروع، نزاعی نیست که دارای اعتبار است، یا به
نحوظن خاص یا به نحو مطلق؛ اما در اصول اعتقادی، نسبت به ظن در مسائل
اعتقادی میفرمایند: بدون شک در اصول اعتقادات، نمیشود
به ظنّ، اکتفاء کرد چون آنچه در آنها معتبر است، حصول معرفت است و آن معرفت از طریق
ظن حاصل نمیشود.
مثلا
در مورد توحید، اعتقاد به باری تعالی، برای همه حاصل
میشود و جزء مجانین و صبیان، جاهل قاصری نیست
چراکه هر عاقلی، وجود خود را انکار نکرده و اینکه خودش، خودش را خلق
نکرده است، قبول دارد، پس باور دارد که ذات دیگری او را خلق نموده است
همانطور که در آیه قرآن، به این برهان اشاره میکند، قال الله
تعالی: ﴿
ام خلقوا من غیر شیئٍ
أم هم الخالقون﴾
[4]،
یعنی محال است حادثی بدون علّت ایجاد شود یا خودش،
علّت خودش باشد، و در آیه دیگر میفرماید: ﴿
ولئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ الله﴾
[5]
و در ایهی دیگر برهانی بر توحید إقامه میکند
مثل آیه ﴿
لو کان فیهما الآلهة الّا
الله لفسدتا﴾
[6]. خلاصه
نسبت به توحید هیچ عاقل باشعوری، جاهل قاصر نیست اما
تکلیف مجانین و صبیان به این مطلب، چون تکلیف به
غیر مقدور است، مکلف نیستند.
اما
نسبت به بعض اعتقادات، مثل نبوّت خاصة یا امامت و یا معاد
جسمانی، جاهل قاصر وجود دارد، مثل اینکه شخصی نتواند تصور
درستی از نبوت خاصه یا امامت یا معاد جسمانی داشته باشد، که
چنین شخصی جاهل قاصر خواهد بود مثل برخی از بیسوادها
یا بعض زنان از اهل ادیان.
قال
رحمه الله:
و بالجملة الجاهل القاصر بالنسبة إلى وجود الصانع
و توحيده جل ذكره نادر أو غير موجود. نعم الجاهل القاصر بالنسبة إلى النبوة الخاصة
و الإمامة و المعاد الجسماني في غاية الكثرة، فان كثيراً من نسوان اليهود و النصارى
قاصرات عن تحصيل مقدمات التصديق و الجزم بالنبوة الخاصة، و كذا نسوان المخالفين بالنسبة
إلى الإمامة، و كذا بعض من الرّجال بالنسبة إلى المعاد الجسماني.
[7]