موضوع: ادامه وجوه منع كبروي از حجيت ظاهر قرآن
تتمة:
لازم به تجديد نظري است از جلسه قبل، كه بحث تفسيري بود و در مقام جواب از وجود آيات متشابه در قرآن بوديم، و آن اينست كه در جواب آن سوال بايد بگوييم، ما دو دسته آيات در قرآن داريم، دسته اول: آياتي مثل"
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً
"
[1]
و مثل "
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً "
[2]
ميباشد.
مردم نسبت به اين آيات برخي ايمان آورده و اهل بهشت ميشوند، و برخي هم كافر شده و مستحق عذاب دوزخ ميشوند در حاليكه هدف هدايت بود ولي اين مردم هستند كه دسته اي مومن، و دسته اي كافر شدند، و البته اين امر، به صورت يك مطلب عام در دعوت تمام انبياء عليهم السلام، از آدم ابو البشر تا خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله وجود داشته، بلكه هر مطلبي كه بيان شود، گروهي موافق و گروهي مخالف آن خواهند بود بدون اينكه جبري در كار باشد.
نسبت به آيات متشابه هم همينطور است، مومنين هرچند آنهايي كه آن آيات را نمیفهمند، به آنها ايمان آورده و از طرف خداوند ميدانند، و اما كساني كه قلوبشان داراي زيغ است در همانها توقف كرده، دچار انحراف ميشوند و اين هم به سوء اختيار خود آنهاست، بدون اينكه اشكالي متوجه كلام الله باشد.
ان قلت: وجه اينكه تمام آيات محكم بيان نشده چيست؟ تا اينكه برخي با تاويل آنها دچار انحراف نشوند.
قلت: در اينجا دسته دومي از آيات است كه امر به تدبر در قرآن ميكند نظير آيه شريفه "
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها "
[3]
، در جواب اين سوال بايد گفت: دو صورت در اينجا وجود دارد يكي اينكه مردم به حال خودشان رها شوند در نتيجه باب هدايت و ارسال رسل و انزال كتب بسته شود كه در اين صورت نه تنها مشكل بیشتر ميشود، بلكه با لطف خداوند متعال سازگار نيست.
حال كه بايد بگويد، البته از باب لطف، نه اينكه ما، تعيين تكليف براي خدا كرده باشيم؛ انبياء را مبعوث ميكند و قرآن را ميفرستد و امر به تدبر در قرآن ميكند به اين معنا كه آيات متشابه آن را به محكمات برگردانيم و آنها را در كنار هم ببينيم و معنا كنيم، نه اينكه در متشابهات توقف شود و بدون تدبر بگوييم"
الرحمن علي العرش استوي "
[4]
دلالت بر جسميت ميكند، بدون اينكه آياتي مثل"
ليس كمثله شيئ "
[5]
را ملاحضه كنيم و با آن غوغا به راه بياندازيم.
آيات كريمهاي چون"
الرحمن علم القرآن "
[6]
و"
و يعلمهم الكتاب و الحكمة "
[7]
، خدا و پيامبر را معلم معرفي ميكند، لذا بر متعلم است كه به سخن معلم گوش فرا دهد و در آن تامل نمايد، پس وجه اينكه متشابهات در كنار محكمات آمده اينست كه ما در آيات الهي تدبر كنيم، همانطور كه در قرآن به آن امر فرموده است، لذا هر يك را بايد با ملاحضه ديگري معنا كنيم.
اين جوابي است كه از آن سوال به نظر ميرسد و با توجه به آنچه بيان شد، براي شبهه موردي نميماند.
ادامه بحث اصولي:
سخن در وجوهي بود كه اخباري براي منع اعتبار ظواهر قرآن بيان كردند كه رسيده بوديم به دو وجه منع كبروي كه وجه اول؛ وجود متشابهات در قرآن بود كه گفتيم خود قرآن براي آن راه حل قرار داده است به اينكه با تامل و ارجاع آن به محكمات ميتوان آن را معنا كرد.
وجه دوم: منع از تفسير به راي
رواياتي بسياري داريم بر نهي از تفسير قرآن به راي، مثل حديث معروف"
من فسر القرآن برايه فليتبوء مقعده من النار " و حديث شريف"
مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ كَفَرَ"
[8]
.
جواب:
تفسير را معنا كردن به كشف القناع يعني برداشتن پوشش از چيزي كه داراي پرده است و اين نسبت به كلامي صدق ميكند كه در او ابهام و اجمال باشد نه مثل ظواهر كه معنايشان روشن است.
ثانيا: اگر تفسير باشد، اخذ به ظاهر معناي آيات است نه تمسك به يك احتمال با اتكال بر راي و نظر شخصي .
ثالثا: علاوه بر اينها، احتمالي كه در معناي اين روايات ميرود اينست كه، شخص مستقلا به كتاب الله عمل كند بدون مراجعه به پيامبر و ائمه عليهم السلام، همانطور كه از برخي ديگر از روايات استفاده ميشود.
[1]
. سوره اسراء، آيه 82.
[2]
. سوره اسراء، آيه 9.
[3]
. سوره محمد، آيه 24.
[4]
. سوره طه، آيه 5.
[5]
. سوره شوري، آيه 11.
[6]
. سوره الرحمن، آيه 2.
[7]
. سوره جمعه، آيه 2.
[8]
. وسائل الشيعه، حر عاملي، ج27، باب5، ابواب صفات القاضي، ح45و 47 و...