درس خارج اصول آیت الله خلخالی
89/02/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : بررسي استحقاق عقاب بر قصد معصيت
عرض شد قصد معصيت را به دو معنا ميتوان مطرح کرد: 1. اراده که فعلي از افعال قلب است 2. اعتقاد به حسن معصيت که صفت قائم به نفس است، بحثي مطرح شد مبني بر اينکه آيا اراده بالجبر است يا بالاختيار؟ عرض شد بر فرض اگر حدوث آن بالجبر باشد اما بقاء آن بالاختيار است زيرا انسان با تأمل در عواقب سوء آن فعل ميتواند از اراده يا اعتقادش برگردد.
جواب ديگري نيز ميتوان داد و آن اينکه بگوئيم حدوث اراده هم اختياري است زيرا انسان ميتواند بالاختيار ايمان به خدا بياورد و آن ايمان مانع شود از اعتقاد و يا اراده معصيت؛ به تعبير ديگر شخص ميتواند براي خودش جعل مانع بکند و لذا ميگوئيم همان گونه که رفع اعتقاد و اراده به دست اوست، دفع آن دو نيز در اختيار وي ميباشد دليل ما بر اين مطلب قرآن کريم است که بهتر است مطالب را از آيات قرآن استفاده کنيم و ببينيم خداوند در باب اراده بشر چه فرموده است.
خداي متعال در خطاب به پيامبر6 ميفرمايد « فأقم وجهک للدين حنيفاً » ميفرمايد: من ذات بشر را بر فطرت توحيد خلق کردم و همه انسانها در آن شريکند. بنابراين ذاتي انسان خبث سريرت يا حسن سريرت نيست بلکه ذاتي انسان هماني است که انسان بر آن خلق شده يعني فطرت توحيد.
در آخر ميفرمايد ولکن اکثر الناس لا يعلمون يعني اين فطرت را به همه داديم ولکن آنها آگاه نيستند و غافلند؛ لا يعلمون اَي«بما اعطيناهم» يعني به آنچه به او عطا کرديم(يعني فطرت توحيد) آگاه نيستند؛ و لذا خداي متعال دو چيز ديگر را براي بيدار کردن فطرت داده است: 1. عقل 2. انبياء در آيه شريفه« هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» ميفرمايد هدف از بعثت انبياء بيدار کردن امت است در اينجا تعبير به«اميين» کرده است يعني بيسوادها؛ همان کساني که در آن آيه از آنها تعبير به«لا يعلمون» شد.
در آيه ديگر هم ميفرمايد « لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ »؛ اين آيه پس از استفاده آنها از ارشادات پيامبران است و لذا مسأله امتنان و تعبير«مؤمنين» مطرح شده است.
اما عقل: آياتي از قبيل افلا يعقلون، افلا يتفکرون و ... بر به کارگيري عقل در جهت بيدار کردن فطرت تأکيد دارند.
نتيجه آنکه قرآن کريم ميفرمايد فطرت ذاتي همه انسانها توحيد است و دو چيز براي بيدار کردن آن ميباشد 1. عقل 2. انبياء. و لذا اولين قول پيامبر اين بود که«قولوا لا اله الا الله تفلحوا » چرا اين جمله اولين کلام پيامبر بود؟ براي اين است که آن فطرت توحيدي بيدار شود.
بنابراين حدوث کفر و حدوث قصد معصيت بالاختيار است الا اينکه در اينجا مطلب ديگري نيز مطرح ميشود و آن اينکه خداوند متعال همانگونه که در نفس ما فطرت توحيدي قرار داده، قواي نفساني هم به ما داده است به صريح قرآن شيطان را هم بر اغواء اختيار داده است و در حقيقت ما گرفتار جنگي ميان قواي نفس و فطرت توحيدي هستيم در اين جنگ، شخص عاقل بايد فکر کند و خود را از آن نجات دهد. لذا ميبينيم که مؤمنين هيچگاه به سمت کفر نميروند زيرا درون خود قوه دافعه دارند.
بر اين اساس، ترجيح يکي از دو طرف بر ديگري بالاختيار است و لذا کسي که کافر شده از باب الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار است به اين معنا که خود او دنبال تفکر و تعقل و پيروي از انبياء نرفت و در نتيجه به کفر گرفتار شد.
خلاصه مباحث در باب قصد معصيت
از مباحث پيش گفته روشن شد که در باب دفع شبهه عدم اختياري بودن قصد معصيت، ميتوان مطالبي را ذکر کرد:
قصد معصيت اعم از فعل نفس يا صفت قائم به نفس، حدوثاً و بقاءً امر اختياري است و تسلسل يا جبر در آن راه ندارد(همچنانکه صاحب کفايه يا مرحوم شيخ در بعضي کلماتش به آن قائل شده است) زيرا قيموميت نفس انسان به صورت مستمر باقي است لذا همان کافر خبيث ملحد اگر فکر کند و دقت کند ميتواند بر گردد و لکن دنبالش نميرود.
فطرت ايمان به خدا و حکم عقل به نظر و تأمل در مورد خلقت جهان و بعثت انبياء به داعي بيدار کردن فطرت توحيد و خداشناسي مانع از حدوث کفر و قصد معصيت خواهد شد.
از دست دادن فطرت به واسطه تغليب شهوت از باب الامتناع بالاختيار لاينافي الاختيار عقابا وان کان ينافيه خطاباً ميباشد.
استحقاق عقاب بر معصيت و بر قصد معصيت يکسان هست زيرا در هر دو هتک مولائي است که داراي حق الطاعه ميباشد. به عبارت ديگر ميگوييم در قصد معصيت همان ملاک استحقاق عقوبت بر معصيت(يعني هتک مولا) وجود دارد. و به همين جهت در تجري نيز قائل به استحقاق عقوبت ميشويم چه اينكه در آنجا در حقيقت به خاطر قصدش عقاب ميشود.
دلالت اخبار بر استحقاق عقاب بر قصد سوء طبق قاعده است و عفو خداوند هم لطف و تفضل او ميباشد و لذا جمع بين اخبار هم شده است.
اشکال تعدد عقاب که در اينجا مطرح شده صحيح نيست زيرا چه مانعي دارد که بگوئيم نيت معصيت داراي عقاب است مشروط به اينکه به دنبالش معصيت نيايد و اگر معصيت آمد، به ضرورت فقه و اعتقاد فقط يک عقاب بر خود معصيت ميشود.
شيخنا الاعظم ميفرمايد چرا قصد معصيت عقاب داشته باشد و ساير مقدمات خير؟ در جواب ميگوئيم اگر آنهاي ديگر بدون قصد معصيت باشد اشکالي ندارد مثل اينکه انگور بخرد و ... و اگر آنها با قصد معصيت باشد عقاب در حقيقت بر قصد معصيت خواهد بود زيرا هتک مولا به سبب قصد معصيت محقق ميشود.
اين تمام کلام بود در قسم دوم از اقسام سه گانه مقدمه حرام.