درس خارج اصول آیت الله خلخالی

89/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بررسي روايات وارد شده در قصد معصيت

بحث ما در رواياتي بود كه مرحوم شيخ ره در قصد معصيت بيان فرموده است؛ در جلسه قبل برخي از روايات قسم اول را بررسي كرديم و اكنون بقيه آنها را بررسي مي كنيم :

بررسي بقيه روايات قسم اول

و في العلل عن أبي جعفر عليه السلام أنه كان يقول نية المؤمن أفضل من عمله و ذلك لأنه لا ينوي من الخير ما لا يدركه و نية الكافر شر من عمله و ذلك لأنه ينوي من الشر ما لا يدركه

مي فرمايد : نيت مومن افضل از عملش است چون نيت مي كند چيزي را كه به او نمي رسد و شوق دارد كه آن كار انجام شود اما كافر به عكس اوست؛ از جهت انطباق روايت بر مانحن فيه مشكلي نيست چون بر معصيت عنوان شر اطلاق مي شود و لكن بحثي كه مطرح مي شود اين است كه آيا افضليت ياد شده به جهت عصيان است يا به جهت اصالت نيت (يعني به جهت اينكه نيت در هر شخصي اصل است)؛ زيرا محل استشهاد ما به اين روايت زماني تمام و صحيح است كه بگوييم روايت اشديت را به لحاظ حرمت مطرح مي كند نه به لحاظ اصالت نيت و لكن چون هر دو احتمال مطرح است استدلال ناتمام است.

و عن الصّادقين عليه السلام قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله نية المؤمن أبلغ من عمله و كذلك الفاجر

در اين روايت نيز احتمال ابلغيت به لحاظ اصالت نيت وجود دارد.

و عن النبي صلى اللَّه عليه و آله إذا التقى المسلمان بسيفهما علي غير سنة (اين عبارت در بعضي نسخ نيست و لكن بهتر است كه باشد تا جنگهايي را كه بر طبق سنت انجام گرفته مثل جنگ اميرالمومنين عليه السلام با معاويه را شامل نشود) فالقاتل و المقتول في النار قيل يا رسول اللَّه هذا القاتل فما بال المقتول قال لأنه أراد قتل صاحبه

دلالت اين روايت خوب است چون مي گويد مقتول به خاطر اراده و نيتش عقاب مي شود.

و عن الكافي عن ابن بزيع عن الصادق عليه السلام أنه قال ملعون من ترأس ملعون من همّ بها ملعون من حدث بها نفسه

جمله «من حدث بها نفسه» در مقابل عزم و اراده و نيت است و سنخش با آنها فرق مي كند .

و روى في الكافي من أسر سريرة رآها إن خيرا فخير و إن شرا فشر

دلالت اين روايت هم تمام است زيرا سريره اگر چنانچه معصيت باشد مورد عقاب قرار مي گيرد.

نتيجه : اگر چه در بعض روايات اين دسته مناقشه شد و لكن جمع بين آنها در اثبات اصل مدعا كافي است.

قسم دوم : رواياتي كه دلالت بر عفو نسبت به قصد معصيت مي كند.

شيخنا الاعظم ره مي فرمايد اين روايات دو دلالت دارند: 1ـ دلالت مطابقي بر عفو؛ 2ـ دلالت التزامي بر كتاب معصيت؛ چون عفو در جائي صدق مي كند كه گناهي باشد و الا عفو معنا ندارد.

كقول الصادقين فيما رواه في الكافي إن آدم قال يا رب سلطت عليّ الشّيطان و أجريته مني مجرى الدّم فاجعل لي شيئا فقال تعالى يا آدم جعلت لك إن من همّ بسيئة من ذريّتك لم يكتب عليه فإن عملها كتبت بسيئة و من همّ منهم بحسنة فإن لم يعملها كتب له حسنة و إن هو عملها كتب له عشرة

نا گفته نماند كه كل روايات عفو در مورد همّ است؛ لذا بايد ببينيم «همّ» به چه معناست؟ آيا به معناي حركت خفيف به سمت عمل است يا همان قصد و نيت مي باشد؟ به هر حال در همه اين روايات مي فرمايد: كسي كه همّ بكند گناهي را انجام دهد بر او نوشته نمي شود.

و عن فضيل بن عثمان المرادي سمع أبا عبد اللَّه يقول قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله في حديث إلى أن قال و يهمّ بالسيئة إن يعملها فإن لم يعملها لم يكتب عليه شي‏ء و إن هو عملها أجّل سبع ساعات

و عن توحيد الصدوق عن الصادق عليه السلام قال من همّ بحسنة فلم يعملها كتب له حسنة فإن عملها كتب له عشرا و يضاعف اللَّه لمن يشاء إلى سبعمائة و من همّ بسيّئة فلم يعملها لم يكتب عليه حتى يعملها فإن لم يعملها كتب له حسنة و إن عملها أجل تسع ساعات فإن تاب و ندم عليها لم يكتب و إن لم يتب و لم يندم عليها كتب سيئة واحدة

و عن الصادق عليه السلام إذا همّ العبد بالسيئة لم يكتب عليها و إذا همّ بحسنة كتب له

و عن الصدوق عن أحدهما أن اللَّه جعل لآدم في ذريته أن من همّ بسيئة لم يكتب عليها

و عن الصادق عليه السلام أن المؤمن يهم بالسيئة إن يعملها فلا يكتب عليه

نا گفته نماند كه اغلب اين روايات در مقدمه عبادات در باب ششم و هفتم از وسائل ذكر شده است.

قسم سوم : رواياتي كه مي فرمايد اگر چنانچه شما نسبت به معصيتي كه ديگري انجام داده راضي شويد در خط او هستيد و مورد عقاب قرار مي گيريد .

كقول أمير المؤمنين عليه السلام إن الراضي بفعل قوم كالداخل معهم فيه و على الداخل إثمان إثم الرضا و إثم الدخول

و روي أن من رضي بفعل فقد لزمه و إن لم يفعله

و يكرر في الزيارات المأثورة عنهم عليهم السلام قولهم لعن اللَّه أمة سمعت بذلك فرضيت به

تقريب استدلال : استدلال به اين روايات به اين است كه بگوييم زماني كه رضاي به معصيت ديگري عقاب دارد پس قصد و رضاي شخص نسبت به معصيت خودش به طريق اولي مورد عقاب خواهد بود .

البته در اينجا شبهه اي ممكن است در نظر بيايد به اين صورت كه رضايت به كار حرام ديگري، شايد از باب اينكه خلاف نهي از منكر است مورد عقاب قرار گرفته است يعني اين رضايت، به شخص، عنوان تارك نهي از منكر مي دهد و لذا معاقب است .

و قد ورد في تفسير قوله تعالى فلم قتلتموهم إن كنتم صادقين....

تقريب استدلال : افرادي خدمت پيامبر رسيدند و ايمان نياوردند و گفتند ما ايمان نمي آوريم مگر آنكه معجزاتي براي ما بياوري و لذا ما در انبياء سابق نيز ايمان نمي آورديم تا معجزه اي انجام بدهند؛ حضرت در جواب آنها فرمودند «فلم قتلتموهم» يعني با اينكه آنها به شما معجزه نشان دادند چرا آنها را كشتيد؟

همانگونه كه ملاحظه مي كنيد پيامبر اكرم به افراد ياد شده نسبت قتل مي دهد با اينكه آنها در زمان پيامبران گذشته نبوده و آنها را به قتل نرساندند از اينجا معلوم مي شود كه اين نسبت پيامبر به آنها براساس رضايت آنها به قتل بوده است .

قسم چهارم : رواياتي كه دلالت مي كنند بر اينكه بعضي از افعال مقدمهي گناه، مورد عقاب اند .

لعن رسول اللّه (ص) الخمر و غارسها (يعني كسي كه بكارد خمر را كه مراد انگور است) و معتصرها (يعني كسي كه انگور را بفشارد) و بائعها و مشتريها و ساقيها و آكل ثمنها و شاربها و حاملها و المحمولة و المحمولة إليه .

تقريب استدلال : مشخص است كه اعمال ياد شده در اين روايت في حد نفسه و بدون نيت خمر، حرام نمي باشند و آنچه باعث حرمت آنها شده نيت حرام است .

پس مراد روايت به دلالت التزامي اين است كه مورد لعن، نيت خمر بوده و همان است كه عقاب دارد.

شيخنا الاعظم ره مي فرمايد اين روايات را من به چند صورت جمع كردم؛ يك جمعي هم استاد ره از باب انقلاب نسبت مطرح مي كند كه ان شاء الله بعداً اين جمعها را بررسي مي كنيم؛ ولكن مرحوم شيخ ره مي فرمايد يك مشكل عقلي در اينجا هست كه بايد آن را حلّ كرد و من با اينكه استقصاء كردم و كل ادله باب را ديدم نتوانستم آن را حل كنم؛ بعد عبارت عجيبي دارد، مي گويد ممكن است من چيزي بگويم كه طلبه ها قبول نكنند و لكن چون دليل با من است و بزرگاني مرا تأييد كرده اند حرفم را مي زنم .

و ما ذكرنا و إن كان بعيدا عن أنظار طلبة أهل العصر إلا أنه بعد موافقته لما ذهب إليه الأكابر من أرباب التحقيق و العدل و لما نجده من أنفسنا لا بأس به

بعد يك جاي ديگر مي گويد من حرفهايي زدم كه خودم هم نمي توانم تحليلش كنم و لكن چون برهان با من است بايد حرفم را بزنم .

و على الأول فبعد ما عرفت من أنه خلاف ما يصل إليه فهمنا القاصر لا وجه للعقاب على القصد...