99/10/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و امارات/ ظن/ وقوع تعبد به ظن/ جواب ادله تحریف
تحریف القرآن
جواب حضرت امام به برخی ادله تحریف
در انتهای بحث ظواهر کتاب صاحب کفایه متعرض بحث تحریف قرآن شده است. تحریف اگر محتمل باشد، بر حجیت ظواهر موجود اثر گذار شده و ای بسا موجب تغییر معنا گردد. مرحوم امام در کتاب شریف انوار الهدایه متعرض این قول شده و تحریف را رد کرده است.[1]
ممکن است گفته شود: منشأ قول به تحریف، تفسیر علی بن ابراهیم قمی است. پاسخ این است که روایات این کتاب در مقام بیان تفسیرات و تأویلات و اظهر المصادیقند؛ نه اینکه نزول قرآن به صورت دیگری بوده. مضافاً خود این تفسیر هم مغشوش است؛ زیرا بعض روایات آن از خود علی ابن ابراهیم نقل شده است. این نشان میدهد که کتاب مخلوط او نبوده و از دیگریست؛ هرچند این موارد قابل تشخیص و تفکیک است. کما اینکه بعضی این کار را کرده و روایات کتاب را دو دسته نمودهاند؛ یک دست روایات خود علی ابن ابراهیم و دیگری روایاتی که از علی ابن ابراهیم نقل شده است.
یکی دیگر از منشأهای قول به تحریف است، کتاب "فصل الخطاب" محدث نوری در اثبات تحریف قرآن است. مرحوم امام فرموده: این کتاب از بابت خوش باوری محدث نوری است. همچنین ایشان در کتبش قصههایی را در نقل کرده که وقوعشان بسیار بعید است. اعتماد به این داستانها از بابت همین روحیه خوش باوری و سریع القطع بودن ایشان است. از همین بابت این کتاب ایشان قابل التفات نیست.
منشأ دیگر این قول، روایاتی هستند که در خصوص آیات ولایت نازل شدهاند؛ مانند آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»[2] که میگویند: «فی علیٍّ» داشته. همچنین آیه شریفه «وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ»[3] که گفته شده: «فی علیٍّ» از آن حذف شده است. علی ما ببالی یادم میآید که سیوطی در الدر المنصور به عبد الله بن مسعود نسبت داده که در قرائتش میگفته «فی علیٍّ». عبد الله بن مسعود از قرّاء بزرگ است.[4]
حضرت امام فرموده: اما در مورد آیه اول، نسبت به وجود «فی علیٍّ» در عبارت آیه، مبعِّدی وجود دارد. وقتی حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آخر عمر مبارکشان فرمود: «ایتونی دواة و قلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی ابدا» آن کس که مانع شد، گفت: حسبنا کتاب الله. وجه منع او از این باب بود که حضرت قصد داشت به ولایت امیر المومنین تصریح کند. اگر این تصریح در کتاب الله وجود داشت، او نمیگفت حسبنا کتاب الله. پس خاطرش جمع بوده که تصریحی در کتاب الله نیامده. این استشهاد حضرت امام است و حرف درستی هم هست.
مروری بر مبعِّدات تحریف
روایات مستفیضه هم داریم که گاهی برخی، مطابق روایات تحریف، قرآن را جور دیگری میخواندند. ائمه علیهم السلام مانع می شدند و امر میکردند که «اقرئوا کما یقرأ الناس»[5]
یکی دیگر از مبعِّدات تحریف، خود حدیث ثقلین است که پیامبر اکرم مکرر میفرمودند. با نقلها و اضافات مختلف وارد شده که «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». پیامبر اگر میدانسته که بعد از او قرآن تحریف میشود، با ضرس قاطع مردم را به کتاب الله ارجاع نمیداد.
مرحوم آسید نعمت الله جزایری با اینکه مایل به تحریف قرآن بود، در اواخر عمر و هنگام تفسیر بعضی از آیات مثل «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[6] و آیه شریفه «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ؛ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»[7] تحریف قرآن را رد کردند. تحریف نوعی باطل است و در قرآن تصریح شده که هر باطلی از قرآن به دور است و این اخبار از جانب خداوند است.
لذا احتمال تحریف، احتمالی ساقط است.
تمایل صاحب کفایه به تحریف
مرحوم آخوند در کفایه -متاسفانه- میل به تحریف نموده است. اما نه در حد تحریف قابل توجه، بلکه در حد اسقاط کلمهای –مانند «فی علیٍّ»- یا تصحیف؛ یعنی تغییر و جابجایی حروف. پس اجماع داریم که در قرآن زیادهای وارد نشده. اما تغییری در حرکات، محل تردید صاحب کفایه است.
مثلا در قرآن کریم آمده «سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ»[8] اصلا ال یاسین به چه معناست؟ احتمالاً جمع الیاس باشد. اما جمع الیاس اصلا معنا ندارد؛ زیرا ما تنها یک الیاس داریم. معلوم میشود مراد «آلِ یاسین» است. «یاسین» وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که مخاطب قرار میگیرد «يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ». لذا میفرماید: هر دو را بخوانید، هم «سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ » و هم « سَلَامٌ عَلَى آلِ يَاسِينَ». اما اینها تحریف نیستند؛ بلکه اختلاف در نحوه قرائت است.
شرح دعوای صغروی و کبروی صاحب کفایه در تحریف قرآن
در بحث تحریف قرآن و حجیت ظواهر آن بعد از تحریف، یک بحث صغروی هست و یک بحث کبروی. بحث صغروی در وقوع و عدم وقوع تحریف است وبحث کبروی این است که در صورت تحقق، آیا تحریف مانع از حجیت ظواهر میشود یا نه؟!
صاحب کفایه در مورد صغری میفرماید: «ودعوى العلم الإِجمالي بوقوع التحريف فيه بنحو : امّا بإسقاط ، أو تصحيف ، وأنّ كانت غير بعيدة ، كما يشهد به بعضٍ الأخبار ويساعده الاعتبار». یعنی احتمال بدهیم که علم اجمالی به وقوع تحریف در قرآن داریم و این احتمال بعید نیست.
اما در مورد کبری میفرماید: «إلاّ إنّه لا يمنع عن حجية ظواهره» وقوع تحریف مانعی از جواز اخذ به ظواهر کتاب و حجیت آن نیست. «لعدم العلم بوقوع خلل فيها بذلك أصلاً» زیرا علم نداریم که تحریف به صورتی است که خللی به ظواهر وارد نماید. «ولو سلّم ، فلا علم بوقوعه في آيات الأحكام». اگر هم خللی به ظواهر وارد کند نیز اشکالی ندارد؛ چون ما فقط با آیات الاحکام کار داریم. اولاً؛ علم نداریم که خللی به ظواهر آیات الاحکام وارد شده باشد و ثانیاً اصلاً آیات الاحکام در معرض تحریف نبودهاند؛ زیرا تحریف آن برای محرّفین فایدهای نداشته که مثلا آیه شریفه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» را تحریف کنند. آیاتی که احتمال تحریف در آنها هست، فقط در مورد ولایت یا موارد مشابه آن هستند.
یک موردی که عثمان در صدد تحریف آن بود که با مخالفت اباذر روبرو شد و ظاهراً اباذر را هم به خاطر آن کتک زدند در رابطه با آیه شریفه «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»[9] است. عثمان میگفت: «واو» از ابتدای آیه حذف و خوانده شود «َالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ». هدفش این بود که با حذف «واو» این آیه را عطف بیان یا بدل برای آیات قبل که در مورد اهل کتاب است قرار دهد. جناب ابوذر با این کار مخالفت کرد و گفت: این خلاف ما انزل الله است و «واو» حتما باید باشد. در این صورت به لحاظ معنایی هم جمله مستقل میشود و دیگر انحصار در اهل کتاب ندارد. بعد از درگیری زیاد بالاخره ابوذر مانع از حذف «واو» شد. «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» این آیه مانعی برای سیره عثمان بود و میخواست این مانع را با حذف «واو» از سر راه بردارد. «يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ»
خلاصه منظور این است که محل ابتلای ما آیات الاحکام است که در معرض تحریف نبودهاند.
تعارض معنایی در قرائات
بحث اختلاف قرائات نیز گاهی تاثیر در معنا دارد. مثال آن آیه شریفه «وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ»[10] است که در یک قرائت بدون تشدید است «حَتَّىَ يَطْهُرْنَ» و در قرائت دیگر با تشدید «حَتَّىَ يَطَّهَّرْنَ» آمده. اینها دو معنا دارند. اگر بدون تشدید باشد، مراد انقطاع حیض است و با انقطاء حیض مقاربت جایز میشود. اما اگر با تشدید خواندیم از مصدر تطهُّر است و این طهارت بعد از غسل حاصل میشود. در این صورت بین انقطاء حیض و غسل، مقاربت جایز نیست.
اما بین این دو قرائت کدام را باید اخذ بکنیم؟
یک جواب این است که همه قرائات متواترند و پیامبر قران را به همه اینها خوانده است. لکن این جواب قابل قبول نیست و دلیلی هم ندارد؛ زیرا این قرائات مختلفه در سالهای بعد از پیامبر پیش آمده و ظاهر در این است که این هفت قرائت یا ده قرائت یا چهارده قرائت، بر اساس اجتهاد به وجود آمده است.
استاد قرائت بشمر پنج و دو پیر بو عمرو و عَلَا و نافع و ابن کثیر
پس حمزه و ابن عامر و عاصم را از جنس كسایی شمر و هفت بگیر
این هفت قرائت مشهورهاند و قرائت ما بر اساس قرائت عاصم است. حالا آیا این قرائات مختلف تواتر از رسول خدا دارند و با وحی به زمین آمده اند؟ خیر، دلیلی ندارد.
حجیت قرائات مشهوره در غیر مورد تعارض در حکم شرعی
دلیل ما بر جواز قرائت به هر کدام از قرائات مشهوره، ادله «اقرئوا کما یقرأ الناس»[11] است که صدق بر روایات مشهوره میکند. قرائات مشهوره به یک نقل هفت قرائتند. غیر این قرائات، نقل دیگری سه نفر را اضافه میکند و مجموعاً ده قرائت میشود. نقل دیگری هم چهار قاری دیگر را اضافه میکند که حاصل چهارده قرائت است. غیر از این چهارده قرائت، قرائات شاذهای هم وجود دارد که مشهوره نیستند.
حال در ما نحن فیه اگر دو قرائت دو اثر عملی مختلف در حکم شرعی داشته باشد، دیگر نمیتوان گفت: عمل به هر کدام کافیست؛ زیرا ادله «اقرئوا کما یقرأ الناس» فقط قرائت را میگیرد، نه آثار عملیه را. لذا دو قرائت تعارض و تساقط میکنند. ادله ترجیح هم جاری نمیشود؛ چون ادله ترجیح در مورد ترجیح در خبرین متعارضین است؛ نه در مورد قرائات. لذا در مثل عبارت «حَتَّىَ يَطَّهَّرْنَ» و «حَتَّىَ يَطْهُرْنَ» مقتضای قاعده اولیه در تعارض امارات، تعارض و تساقط است. خلاصه اینکه نمیتوان به این دو قرائت تمسک کرد.
تمسک به سیاق آیات
جواز تمسک به سیاق آیات -در همه موارد- قدری محل تامل است؛ زیرا احتمال زیادی دارد که آیات جابهجا شده باشند.
از جمله شواهد بر این مطلب آیه شریفه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[12] است. این آیه شریفه هیچ ربطی به آیات قبل و بعد خود ندارد. آیات قبلی در مورد زوجات النبی صلی الله علیه و آله هستند. اما در مورد این آیه روایات بسیار بین الفریقین داریم که ربطی به زوجات النبی ندارد. حتی در مورد جناب ام سلمه سلام الله علیها داریم که حضرت به او فرمودند: «انک علی خیر» لکن مشمول این آیه نیستی. حال آیه شریفه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا»[13] نیز همین است.
البته این بحث احتمالیست؛ زیرا در خود آیات آمده که «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ».[14] وجود مبارک پیامبر اکرم هم قرآن را جمع کرد. اما محتمل هم هست که در زمان عثمان تغییراتی در چینش آیات بهوجود آمده باشد. لذا احتمال تغییر در سیاق به ذهن می رسد لکن این صرف یک احتمالی است آن هم در یک سری موارد محدود و معدود، زیرا صور قصار یکجا نازل شده اند اما صور طوال کم کم نازل می شده اند در مورد مباحث مختلف، لذا سیاق آیات در اکثر موارد قابل فهم و تطبیق است.
عجیب هم این است که با ملاحظه تسلسل آیات، میبینید همه آیات به هم مربوطند، اما در وسط این آیات مرتبط -مثلا- «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» آمده که مانند جمله معترضه است. لذا سیاق قرآن در مواردی که وحدت سیاق محرز نشود، قابل تمسک نیست؛ زیرا احتمال دارد که سیاق از رسول الله نباشد.
این مسئله بسیارمهم است. آیه شریفه «أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»[15] نیز اینچنین است. در این آیه شریفه «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» نیز مانند جمله معترضه و مبتدئه است. در عین حال که مجزوم است، اما نمیتواند جواب شرط «فَافْسَحُوا» و «فَانشُزُوا» باشد؛ زیرا خود اینها جواب دارند. باید شرط یا چیز دیگری در تقدیر باشد؛ یا توجیهی برایش پیدا شود. در هر صورت این موارد به نظر ابتدائی سیاق واحدی ندارند.