99/10/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و امارات/ ظن/ وقوع تعبد به ظن/ رد ادله اخباریین
جواب محقق خراسانی به استدلال ایشان
ادله اخباریین را بررسی کردیم. رسیدیم به ردود محقق خراسانی. میفرماید: «وكل هذه الدعاوي فاسدة»[1]
رد دلیل اول
در رد دلیل اول که امام فرمود: «وما ورثك الله من كتابه حرفاً»[2] «إنّما يعرف القرآن من خوطب به»[3] جواب میدهد که مراد از این روایت، عام مجموعیست؛ یعنی قرآن بما هو قرآن را کسی نمیفهمد، مگر من خوطب به؛ نه اینکه بعض آیات را هم هیچ کس نفهمد. فهم همه قرآن اعم از محکمات و متشابهات را کسی جز من خوطب به -یعنی اهل بیت علیهم السلام- نمیفهمد. این منافاتی با فهم بعض ظواهر قرآن توسط همه ندارد.
و فیه
اما جواب ایشان با ظواهر روایات سازگار نیست. در روایت آمده «و ما ورثك الله من كتابه حرفاً» یعنی علم یک حرف را هم نداری. نفرموده: مجموع علم کتاب را نداری؛ بلکه حتی یک حرفش را هم نمیفهمی. این بیان افاده عموم استغراقی دارد. لذا این جواب یقیناً با روایت سازگار نیست.
نهی ابو حنیفه و قتاده از قرآن از بابت استقلالشان است. وگرنه اشکالی در این نیست که کسی ظهوری از قرآن را بفهمد و بعد در روایات اهل بیت فحص کند و کلام ایشان را در نظر بگیرد و به آن ظهور عمل نماید؛ زیرا بسیاری اوقات در قرآن عمومی آمده که خاص آن اراده شده است؛، یا اطلاقی هست که تقیید آن در روایات آمده. لذا عمل به قرآن مشروط به عرضه به روایات است و اگر مخصص، مقید یا ناسخی نیامده باشد، عمل به ظهور قرآن اشکالی ندارد. اما اگر کسی بخواهد -مانند ابو حنیفه و قتاده- استقلالاً به قرآن عمل نماید، همین نهی باز شامل حال او میشود.
جمع بین روایات
پس روایات در صدد اسقاط کلی حجیت عمل به ظاهر الکتاب نبوده و تنها ناظر به همین موردی هستند که برای کشف قرائن و مخصصات و نواسخ به اهل بیت رجوع نمیشود.
سپس محقق خراسانی در ادامه میفرماید: «كيف؟» اگر بخواهیم بگوییم: "ظواهر مطلقاً کتاب حجیت ندارند" آن وقت با روایاتی که ما را ارجاع به کتاب الله داده اند چه کنیم؟ «وقد وقع في غير واحد من الروايات الإرجاع إلى الكتاب والاستدلال بغير واحد من آياته»
پس ما دو دسته روایت داریم؛ یک دسته از عمل به ظاهر قرآن نهی کردهاند و دسته دوم به ظاهر کتاب ارجاع دادهاند.
خلاصه اینکه برای جمع بین این دو دسته، میگوییم: ارجاع به قرآن اختصاص به بعد الفحص داشته و نهی از عمل به قرآن مخصوص قبل الفحص است. موید این جمع روایت عبد الاعلی مولی آل سام است که میفرماید «قلت لأبي عبدالله عليهالسلام : عثرت فانقطع ظفري ، فجعلت على إصبعي مرارة ، فكيف أصنع بالوضوء؟ قال : يعرف هذا وأشباهه من كتاب الله عزوجل. قال الله تعالى «ما جعل عليكم في الدين من حرج» امسح عليه»[4]
همچنین در باب تعارض، روایات مختلفی داریم. میفرماید: «خذ بما وافق الکتاب».[5] معلوم میشود ظاهر کتاب حجت است که در مقام ترجیح احد المتعارضین فرموده: به ظاهر کتاب اخذ کن.
همچنین است «المومنون عند شروطهم الا ما خالف کتاب الله».[6] اگر ظاهر قرآن حجت نباشد چگونه بفهمیم فلان شرط مخالف کتاب است یا نه!.
از اینها بالاتر حدیث ثقلین است؛ «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا». اگر ظاهر کتاب حجت نبود تمسک به آن ممکن نبود. باید میفرمود: ما ان تمسکتم بالعتره. این حدیث بین الفریقین متواتر است.
بنابراین شکی در این نیست که ظواهر قرآن حجتند اما بعد الفحص و الیأس از قرائنی که در روایات آمده؛ مثلا امری در قرآن دیدیم. امر هم که ظهور در وجوب دارد. اما اگر در روایات قرینه بر دلالت بر استحباب یافتیم، باید آن امر را حمل بر استحباب نماییم. اما اگر قرینه مخالف نداشت، ظاهر امر حمل بر وجوب میشود.
مضاف بر همه اینها خود قرآن میفرماید: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ».[7] خود قرآن میگوید: فهم قرآن آسان است و آیا کسی هست که به واسطه قرآن هوشیار و بصیر گردد؟ آیه شریفه میفرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا».[8] اگر ظواهر قرآن حجت نباشد، تدبر در آن چه اثری دارد؟
رد دلیل دوم
اما دلیل دوم که گفتند: "محتوای قرآن مضامین عالیه دارد" نیز منافاتی با ظهور ندارد. هر کتاب علمی، محتوای سنگینی دارد و این محتوا منافاتی با ظواهر قابل فهم و تمسک آن ندارد؛ بله فهم این کتب نیازمند استاد است. اما وجود این مشکلات مانع از فهم مطالب آسان آن نمیشود.
رد دلیل سوم
در دلیل سوم گفتند: "ظواهر هم از متشابهات هستند". این کلام بسیار حرف زوری است؛ زیرا متشابه یعنی مجمل، چیزی که انسان معنایش را نمیفهمد و انسان را در شبهه می اندازد. این مربوط به مجملات است و ربطی به ظواهر ندارد.
رد دلیل چهارم
اما دلیل چهارم که در مورد علم اجمالی به طرو اراده خلاف ظاهر در روایات مختلف است، این علم اجمالی را قبول داریم. این دلیل موجب میشود که نتوان بدون فحص به ظواهر قرآن رجوع کرد. اما بعد از فحص، وقتی به مقداری از قرائن و مخصصات و مقیداتی پیدا میکنیم، با ظفر به آنها علم اجمالی منحل میشود؛ زیرا مقداری که پیدا میکنیم که به اندازه معلوم بالاجمال است. شرط انحلال همین است که مقداری که یافت میشود، در حد معلوم بالاجمال باشد؛ مثلا اگر معلوم بالاجمال شما پانصد عدد باشد معلوم بالتفصیلی که پیدا میشود هم باید به همین مقدار باشد. اگر کمتر باشد، علم اجمالی منحل نمیشود. در ما نحن فیه هم به مقداری که ظفر مییابیم، انصافا به مقدار معلوم بالاجمال است و لذا علم اجمالی منحل میشود.
رد دلیل پنجم
در دلیل پنجم گفتند: «من فسر القرآن برایه فليتبوأ مقعده من النار».[9] تطبیق این روایت بر رجوع یه ظواهر نادرست است؛ زیرا تفسیر به معنای کشف القناء است. قناء پوششی است که مانع دیده شدن صورت میشود. باید قناء را کنار زد تا بتوان صورت را دید. پس باید قنائی باشد و برداشته باشد تا تفسیر صدق کند. حال آنکه ظواهر قنائی نداشته و معنایشان ظاهر است. پس کشف القناء هم صدق نمیکند. لذا نمیشود ظواهر را تفسیر دانست. اگر معنایی پوشیده باشد و محتاج این باشد که با استدلال معلوم گردد، تفسیر صادق است. اما رجوع به ظواهر تفسیر محسوب نمیشود. لذا این روایات هیچ ارتباطی به این حدیث شریف ندارد.
عنوان تفسیر به رأی در صورتی صادق است که ظاهر بر خلاف ظاهر حمل شود یا اینکه مطلبی کاملا مجمل و چند احتمال در آن مساوی باشد و بخواهید یک احتمال را ترجیح دهید. در این موارد اگر روایتی در تفسیر باشد، باید به آن عمل شود و الا تفسیر به رأی است. در روایت آمده «إنّما هلك الناس في المتشابه ، لإنّهم لم يقفوا على معناه ، ولم يعرفوا حقيقته ، فوضعوا له تأويلا من عند أنفسهم بآرائهم واستغنوا بذلك عن مسألة الأوصياء فيعرفونهم».[10] بعضی با عقل ناقص خود تکلفاتی نموده و معنایی برای آن دست و پا کردهاند. ایشان به اهل بیت علیهم السلام رجوع نکرده و با عقول خود ادعای استقلال در برابر عترت طاهره دارند. خب این ربطی به حجیت ظهورات ندارد.
لذا محقق خراسانی میفرماید «هذا مع إنّه لا محيص عن حمل هذه الروايات الناهية عن التفسير به على ذلك» اگر این روایات را حمل بر غیر ظواهر ننماییم، پس آیات و روایات ارجاع به قرآن را چه کنیم؟ «يُعرَف هذا وأشباهه من كتاب الله عزوجل»؛ یعنی چرا خودت به کتاب الله رجوع نکردی؟ «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ» همچنین «خذ بما وافق الکتاب» و «المومنون عند شروطهم الا ما خالف کتاب الله». لذا روایات تفسیر، بر مجملات و متشابهات حمل میشود و ادله رجوع به قرآن بر ظواهر.