99/03/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و امارات / قطع
مقدمهدو دسته روایت در این باب داشتیم؛ یک دسته دال بر این بود که نیت السیئه لا تکتب؛ یعنی خداوند بر عزم بر گناه معصیتی نمینویسد. اما دسته دیگر روایاتی بودند که دلالت بر معصیت بودن نیت گناه داشتند. باید این دو دسته را بررسی کرد و مناقشات آن را بیان نمود.
مناقشه در دلالت دسته اولروایت اول و دوم فرمودند: « عن أبي عبدالله عليهالسلام قال : إن الله يحشر الناس على نياتهم يوم القيامة»[1] و «عن أبي عبدالله عليهالسلام قال : قال رسول الله صلىاللهعليهوآله : نية المؤمن خيرمن عمله ، ونية الكافر شر من عمله ، وكل عامل يعمل على نيته»[2] این بدان معنا نیست که قصد کرده عملی را انجام دهد ولی انجام نداده است. بلکه روایت در مورد خود عقیده، کفر و شرک است. این که به منزله نیتند هستند؛ زیرا اعمالی قلبی هستند. نفس کفر و شرک در عین اعتقادی و قلبی بودن، حرام هستند. هیچ شک و شبههای در این نیست. «يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»[3] در این دو روایت میگوید: هم عمل کافر شر است و هم نیتش؛ اما اعتقاد کافر به مراتب بدتر از اعمالش است. اعتقاد به شرک بدتر از انواع گناهانیست که مرتکب میشود؛ زیرا راس همه محرمها کفر و شرک است. نفاق نیز همینطور است. «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا».[4] نفاق حالت دو رویی نفسانی و بالاترین مفسده و گناه است. اینها همه امور قلبیه هستند که از اعمال جوانحی محسوب میشوند. پس مقصود از نیت در این روایت، صرف قصد نیست.
اما حدیث بعد که فرمود: «قال أبو عبدالله عليهالسلام: إنما خلد أهل النار في النار ، لأن نياتهم كانت في الدنيا أن لو خلدوا فيها أن يعصوا الله أبدا ، وإنما خلد أهل الجنة في الجنة ، لأن نياتهم كانت في الدنيا أن لو بقوا فيها أن يطيعوا الله أبداً ، فبالنيّات خلد هؤلاء وهؤلاء ، ثم تلا قوله تعالى «قل كل يعمل على شكلته» قال : على نيته» [5] این روایت نیز هرچند دلالت بر مطلب دارد؛ اما با مشکل ضعف سندی مواجه و به شدت ضعیف السند است. یکی از بابت احمد بن یونس که مجهول است و دیگر از بابت قاسم بن محمد.
همچنین اگر حدیث «قال رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) : إذا التقى المسلمان بسيفهما على غير سنة فالقاتل والمقتول في النار قيل : يا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول ؟ قال : لأنّه أراد قتلاً»[6] نیز اگر درست معنا گردد، معلوم میشود که دلالتی بر مدعا ندارد؛ زیرا حدیث در مورد کسیست که اراده قتل نموده و اشتهار به سیف کرده؛ لذا محارب است. محاربه هم تجری نیست؛ خودش یک گناه است. پس عبارت «أراد قتلاً» علت عذاب نبوده؛ متمم است. پس علت اصلی همان محاربه شد و این روایت مخالفتی با مبنای ما ندارد.
در روایتی هم آمد که در شرب خمر ده طایفه ملعون هستند؛ «عن الصادق ، عن آبائه ( عليهم السلام ) ـ في حديث المناهي : ـ إن رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) نهى أن يشترى الخمر ، وأن يسقى الخمر ، وقال: لعن الله الخمر وغارسها وعاصرها وشاربها وساقيها وبايعها ومشتريها وآكل ثمنها وحاملها والمحمولة إليه»[7] شارب الخمر عاصی است. اما طوایف دیگر که معصیتی نکردند چرا عذاب شوند؟
در عذاب برای تعاون در شرب خمر، محل بحث این است که یک عده شرب خمر میکنند و عده دیگر تعاون بر آن دارند و عملشان منجر به شرب شده است. پس مورد روایت آنجا نیست که منجر به شرب خمر نشده؛ بلکه شرب خمر حاصل شده و طوایف دیگر هم به قصد درست کردن خمر، انگور کاشته، درو کرده و فلان و فلان نمودهاند. همه اینها تعاون بر اثم و عدوان محسوب شده که و معصیتی مستقله دارند.
مشابه این مطلب را در حدیث «الماشی فی النمیمه» داریم. نفس راه رفتن گناه ندارد؛ بلکه مقصود سعی در نمیمه است. وقوع النمیمه در این مشی مفروض قرار گرفته. شخص حرکت کرده و نمیمه را هم انجام داده است. اینها ربطی به تجری ندارند؛ زیرا وقوع معصیت مفروض است. نمیمه تنها معذِّب است. مشی هم به معنای اقدام بوده که خودش دلیل مستقلی برای عذاب است.
«و قال امیر المومنین عليهالسلام : الراضي بفعل قوم كالداخل معهم فيه»[8] این مطلب هم با بحث تجری فرق دارد. تجری در مورد کسی است که قصد گناه داشته اما مرتکب گناه نشده است. اما این روایت در مورد کسیست که خوشش آمده و به یک فعل غلطی راضی باشد؛ مانند کسانی که به قتل امام حسین رضایت دادند؛ «لعن لله من قتلک و لعن الله من ظلمک و لعن الله من سمع بذلک فرضیت به». رضایت فی نفسه فعلی قلبی و بالاتر از نیت است. کسی که از وقوع این معصیت خوشش آمده و لذت برده. اینها افعال قلبی هستند که تکالیف خود را دارند. مضاف بر اینکه این رضایت لوازمی همچون ترک امر به معروف دارد که خود حرامند.
«وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».[9] شیخ چنین استدلال کرد که این آیه در مورد محاسبه یک فعل قلبی بوده و این محاسبه مقدمه مواخذه است. لکن ما در جواب میگوییم: لازم است ابتدا آیات قبلتر را بررسی کرد. با بررسی آیات پیش معلوم میشود که این آیه در مورد کتمان الشهاده است. میفرماید: کتمان چیزی که از آن اطلاع دارید حرام است. کتمان الشهاده خود یکی از محرمات بوده و حرمت آن ربطی به تجری ندارد.
آیه دیگر در مورد اهل کتاب بود. ایشان در زمان رسول خدا میگفتند: پیامبران قبلی خوب بودند و معجزاتی داشتند. خداوند از آنها میپرسد، با این حال چرا ایشان را کشتید؟ «الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىَ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ».[10] لکن قتل انبیاء کار اهل کتابِ عهد رسول الله نیست. آباء و اجداد آنها مرتکب قتل شده بودند. پس چطور قتل به اینها نسبت داده شده؟ در پاسخ میگویند: وجه انتساب قتل به ایشان، تایید کردن کار اجدادشان است. این نشان میدهد که نیت هم در عقاب دخیل است.
ما پاسخ میدهیم که اولاً این استعمال مجازیست و ثانیاً در آیه وعده عذاب و عقابی نیامده؛ بلکه تنها توبیخ است. اگر در آیه وعده عذاب وجود داشت، استدلال بر آیه موجه بود. ما هم توبیخ و ملامت متجری را قبول داریم. اما مدعا تعذیب اوست که آیه دلالتی بر آن ندارد.
آخرین استدلال شیخ به آیه «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[11] است. جواب ما این است که حب، فعل قلبیست و میتواند متعلق حرمت واقع شود. نفس دوست داشتن و شوق به رواج فساد میان همه مردم، حرام بوده و متعلق این حرمت هم «تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ» بوده و علت حرمت ملازمه آن با نفاق است.
بحث ما در تجری در مورد نیت تخلف است. مومن ممکن است گول بخورد یا دلش بخواهد در جایی معصیتی رخ بدهد؛ یا عادت کرده؛ یا اشتباه کند، اما هیچوقت راضی نمیشود که همه مردم مبتلا به فواحش باشند. ای بسا حتی از این حالت هم ناراحت باشد. «إِلَهِی لَمْ أَعْصِکَ حِینَ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِرُبُوبِیَّتِکَ جَاحِدٌ وَ لا بِأَمْرِکَ مُسْتَخِفٌّ وَ لا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَ لا لِوَعِیدِکَ مُتَهَاوِنٌ لَکِنْ خَطِیئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ غَلَبَنِی هَوَایَ وَ أَعَانَنِی عَلَیْهَا شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرْخَى عَلَیَّ» مانند معتادها که می دانند کارشان غلط است ناراحت هم هستند. اما نمیتوانند ترک کنند. حال مومن اینگونه است.
اما آیه در مورد کسیست که میخواهد همه مردم مبتلا به فواحش باشند. چنین حبی ملازم نفاق است.
نتیجهبعد از بررسی ادله معلوم شد که نظر صحیح همان چیزیست که اصحاب بر آن اجماع نمودهاند؛ یعنی نیۀ السیئه لا تکتب. اگر کسی قصد کرد تا معصیتی انجام دهد و بعد منصرف شد، صرف این نیت موجب عقاب نیست. ملا صدرا هم در شواهد الربوبیه تفسیری عرفانی برای این مطلب ارائه کرده و میگوید: علت اینکه ابواب جهنم هفت درب و ابواب بهشت هشت درب شمرده شده، همین قضیه «نیۀ الحسنۀ تُکتَب» و « نیۀ السیئۀ لا تُکتَب» است. دربهای بهشت و جهنم به عدد اعضا و جوارج انسان هفت درب است. اما در مورد بهشت، یک درب اضافه وجود دارد و آن همین عمل قلبی نیت بوده که از دربهای بهشت لحاظ شده است.