99/03/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجج و امارات / قطع / تجری
تجرینظر صاحب کفایه و شیخ در باب تجری در تقابل با یکدیگر است. صاحب کفایه[1] میفرماید: «الأمر الثاني: قد عرفت إنّه لا شبهة في أن القطع يوجب استحقاق العقوبة على المخالفة، والمثوبة على الموافقة في صورة الإصابة». عمل کسی مطابق قطع انجام میشود، اگر موافق واقع باشد، موجب ثواب است. اما اگر مخالف قطع عمل کند، هرچند مصیب به واقع هم باشد، مستحق عقوبت است. پس در صورت اصابت مسلم و بدیهیست که عمده بحث هم در مورد مخالفت است.
اما در صورت عدم اصابت چطور؟ یعنی اگر با قطع خود مخالفت کرد و در واقع هم حکم الزامی وجود نداشت و مکلف توهم الزام نموده بود، تجری به خلاف صورت اصابه به واقع و معصیت نموده است. پس اگر مخالفت با حجت معتبره، مصیب به واقع هم باشد، تجری و معصیت است.
نظر شیخ در باب عدم استحقاق عقاب متجریاما شیخ[2] منکر استحقاق عقاب شده و میفرماید: استحقاق عقاب از آثار مخالفت الواقع است؛ یعنی چنانچه مخالفت امر و نهی مولا که واقعا وجود دارد با علم و عمد باشد، معصیت و مستحق عقاب است. اما فی الواقع اگر امر و نهیی نبود و مکلف توهم الزامی از طرف شارع داشت، استلزامی برای استحقاق عقاب وجود ندارد. درست است که چنین شخصی مستحق ملامت و سرزنش است، اما ملامت از بابت قبح فاعلی بوده که این را شیخ هم قبول دارد. لکن استحقاق عقابی در کار نیست؛ چون این امر از تبعات مخالفت المولی فی امره و نهیه است و الان که امر و نهیی در کار نیست، استحقاق عقاب هم موضوع ندارد.
استدلال آخوند بر استحقاق عقاب متجریاما آخوند میگوید: به شهادت الوجدان در اینجا استحقاق عقاب هست. «فهل يوجب استحقاقها في صورة عدم الإصابة على التجري بمخالفته ، واستحقاق المثوبة على الانقياد بموافقته ، أو لا يوجب شيئاً؟ الحق إنّه يوجبه شهادة الوجدان بصحة مؤاخذته ، وذمه على تجريه ، وهتكه لحرمة مولاه». البته محشین ایراد گرفتهاند که باید گفته شود: "هتکه لحرمه مولا" یا "و هتک حرمه مولاه".
«وخروجه عن رسوم عبوديته، وكونه بصدد الطغيان، وعزمه على العصيان» عقلا در مورد کسی که چنین رفتاری داشته، عقاب را لازم میدانند و میگویند: او استحقاق عقاب دارد. «وصحة مثوبته، ومدحه على قيامه بما هو قضية عبوديته، من العزم على موافقته والبناء على إطاعته»؛ همچنین وقتی کسی به امر قطع پیدا کرد و به خاطر قطع به آن عمل کرد، مستحق ثواب است؛ حتی وقتی بفهد که قطعش خطئی بوده. این ثواب برای انقیاد است. انقیاد در مقابل اطاعت و تجری که در مقابل معصیت است. امری نبوده تا اطاعت صدق کند. اما عبد در صدد اطاعت بوده که این را انقیاد میگویند.
«وأنّ قلنا بإنّه لا يستحق مؤاخذة أو مثوبة ، ما لم يعزم»؛ البته صرف قطع و سوء سریره استحقاق عقاب ندارد. اما وقتی یقین کرد که مولا این عمل را حرام کرده و بر انجام آن عزم نمود، همینکه عزم از او سر زد، مستحق عقاب میشود. اما وقتی عزم عمل نداشته باشد، استحقاق عقابی هم نیست؛ یعنی شخصی قطع کرد که این لیوان خمر است و سوء سریره هم داشت و نیت خوردن هم نمود، ولی عزم به نوشیدن نکرد، عمل او موجب استحقاق عقاب نیست. پس خبث باطنی به تنهایی موجب استحقاق عقاب نمیشود، اما اگر همراه با عزم علی العصیان شد، مستحق عقاب است.
ایشان برای تکمیل بحث، بیشتر توضیح میدهد و میگوید: «وبالجملة: ما دامت فيه صفة كامنة لا يستحق بها إلّا مدحاً أو ذماً ، وإنما يستحق الجزاء بالمثوبة أو العقوبة -مضافاً إلى أحدهما (مدح و ذم)- إذا صار بصدد الجري على طبقها والعمل على وفقها وجزم وعزم وذلك لعدم صحة مؤاخذته بمجرد سوء سريرته من دون ذلك»؛ به مجرد سو سریره کسی را عقاب نمیکنند؛ مگر اینکه همراه با فعلی باشد که منجر به ضمیمه سوء سریره به عزم علی المخالفه گردد. «كما يشهد به مراجعة الوجدان الحاكم بالاستقلال في مثل باب الإطاعة والعصيان ، وما يستتبعان من استحقاق النيران أو الجنان»
پس طبق نظر ایشان به مجرد سوء سریره ملامت و مذمت هست اما عقاب نیست. استحقاق عقاب زمانی میآید که تجری با عزم یا فعلی ابراز شود. خوردن آب را به قصد شراب، بروز خبث باطنی با یک فعلی و یک عزم همراه فعلی بوده و این شخص مستحق عقاب میشود. وجدان هم حاکم بر این مطلب است.
مخالفت شیخ با استحقاق عقاب متجریشیخ در مقابل آخوند میگوید: هرچند در تجری وقتی آب را به قصد شراب خورده میشود، استحقاق مذمت و ملامت میآید، اما آیا کتک هم میخورد؟ آیا نوشیدن آب به تصور شراب، موجب عقاب است؟ خیر، زیرا موضوع العقاب، مخالفت امر و نهی مولاست و اینها امر و نهی نیستند تا محقق موضوع عقاب باشند.
سپس شیخ استدلالی[3] را ذکر کرده و میگوید: اگر گفته شود که متجری عقاب ندارد، عقاب منوط به امر غیر اختیاری خواهد بود که محال است؛ زیرا دو نفر همزمان در عین قطع با نهی مولا مخالفت میکنند؛ اما یکی مصیب به واقع است و خمر میخورد و دیگری اصابت نکرده و آب مینوشد. تفاوت این دو مکلف در اصابت به واقع بوده که از تحت اختیارشان خارج است. لکن اناطه عقاب بر امر خارج از اختیار ظلم است.
سپس جواب داده و میگوید: کسی که عقاب میشود، به خاطر مصادفت با معصیتی است که عمداً مرتکب شده. اما عدم عقاب دیگری به خاطر عدم المصادفه است. پس عدم العقاب به خاطر عدم اصابت است و عدم اصابت هم غیر اختیاریست. عدم العقاب به خاطر امر غیر اختیاری هم قبیح نیست. پس موضوع عقاب همان مخالفت بوده و عقاب منوط به امر غیر اختیاری نیست. اما عدم العقاب منوط به امر غیر اختیاری شده که استحالهای ندارد.
پس آنچه که بر امر غیر اختیاری معلق شد، عدم العقاب است؛ نه عقاب و این استحالهای ندارد. لذا استدلال مردود است. در نتیجه متجری فقط استحقاق مذمت دارد.
خلاصه و مدار دو نظرصاحب کفایه تمام الموضوع برای عقاب را «طغیان العبد علی المولی و خروجه عن رسوم العبودیه» میداند. همه اینها در متجری هست و لذا آخوند میگوید: متجری مستحق عقاب است. اما شیخ میگوید: این کافی نیست. موضوع عقاب، مخالفت امر مولا و نهی اوست. لذا اگر امر و نهیی نباشد، استحقاق عقابی هم در کار نیست.