99/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید
حمل مطلق بر مقیّدمطلق بر دو قسم است و هر قسم خود اقسامی دارد. مطلق یا بدلیست و یا شمولی. مراد از شمولی و بدلی هم عموم مطلق است؛ اگر قابل انطباق بر کثیرین باشد، اما فرد واحدی از آن کفایت کند بدلیست. لذا در بدلی هرچند یک فرد کافیست؛ اما این فرد قابل انطباق بر کثیرین است؛ مثلا در «اعتق رقبه» کلام اطلاق دارد و قابل صدق بر همه رقبه هاست. اما مطلوب مولا با عتق یک فرد محقق میشود. اطلاق شمولی هم نسبت به همه افراد شمول دارد و تفاوتش با بدلی در این است که اینجا امتثال در همه افراد است؛ مثلا در آیه شریفه «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ»،[1] خداوند همه بیوع را امضا کرده و آیه نسبته به همه افراد شمول دارد.
اقسام مطلق بدلیمطلق بدلی یک بار مطلق و مقیّد در ایجاب و سلب متنافیین و متخالفینند و یک بار متوافقین؛ مثلا وقتی در دلیل مطلق آمده «اعتق رقبه»، اگر دلیل مقیِّد «لا تعتق الرقبه الکافره» باشد، این دو متخالفین خواهند بود. اما اگر مقید «اعتق رقبه مومنه» باشد متوافقین هستند.
حکم صورت متخالفینزمانی که دو دلیل متخالفین هستند -مثلا در «اعتق رقبه» و «لا تعتق الرقبه الکافره»- تردیدی در حمل مطلق بر مقیّد نیست. واضح است که دلیل مقیّد مقدم شده و نشان میدهد که مراد از «اعتق رقبه» تنها رقبه مومنه است.
اساس اطلاق عدم البیان است و عرف در اینجا مقیِّد را صالح للبیانیّه میداند. وقتی بعد از «اعتق رقبه»، دلیل «لا تعتق رقبه کافره» به صورت متصل بیاید، مانع انعقاد اطلاق از همان ابتدا میشود. اما اگر بیان متصلی مبنی بر تقیید نیامد، ولی مقیدی به صورت منفصل آمد و گفت: «لا تعتق رقبه کافره»، این دلیل دوم صالح للبیانیّه است؛ یعنی دلیل مطلق ظهور در اطلاق پیدا میکند، اما حجیّتش منحصر در رقبه مومنه خواهد شد؛ زیرا با وجود صالح للبیانیّه، حجیّت مطلق شکسته میشود.
وجه تقدیم دلیل مقیّد بر دلیل مطلقان قلتَ: دلیل اول ظهور دراطلاق دارد و همانطور که «لا تعتق الرقبه الکافره» بیان است، خود «اعتق رقبه» هم بیان میشود. شما گفتید: دلیل مقیِّد مقدم شده و باید دست از اطلاق کشید. میپرسیم، چرا به واسطه اطلاق دلیل، مقیّد را حمل بر کراهت نکنیم؟
قلتُ: اساس ان قلت غلط است؛ زیرا علما فرمودهاند: ظهور قرینه عند العرف همیشه حاکم بر ظهور ذیالقرینه است. اگر دو کلمه با دو ظهور مخالف داشتیم که یکی قرینه بود و دیگری ذی القرینه، ظهور قرینه حاکم بر ظهور ذی القرینه میشود؛ مثلاً وقتی میگوید: «رایتُ اسدا یرمی» اسد ظهور در حیوان مفترس دارد و یرمی ظهور در رمی تیر. ظهور یرمی که قرینه است حاکم میشود و از ظهور اسد صرف نظر میکنیم. در ما نحن فیه نیز مسئله همینطور است. «لا تعتق رقبه کافره» مدلولش اخص است و قرینه محسوب میشود. «اعتق رقبه» نیز ذی القرینه است. لذا ظهور «لا تعتق رقبه کافره» حاکم بر ظهور «اعتق رقبه» میشود.
باز میگوییم: اگر قرینه متصل باشد، ظهور اطلاق را از بین میبرد و اگر منفصل باشد حجیت آن را زائل میکند.
حکم صورت متوافقینبا توضیحی که بیان شد، وضعیت متوافقین هم روشن میشود؛ یعنی ابتدا گفته: «اعتق رقبه»، سپس بیان داشته که «اعتق رقبه مومنه». ظهور دلیل دوم در تعین وجوب در رقبه مومن است. حال آنکه دلیل اول ظهور در اطلاق داشت. در برخورد این دو دلیل، مقیِّد هم در ظهور و هم در حجیت مقدم میشود؛ زیرا قرینه محسوب شده و بر ذی القرینه حاکم است.
پس از یک طرف دلیل «اعتق رقبه» ظهور در اطلاق دارد و از سوی دیگر «اعتق رقبه مومنه» ظهور در این دارد که رقبه مقید به قید ایمان شده و مطلق رقبه کفایت نمیکند.
حالا آیا میتوانیم دلیل دوم را حمل بر استحباب افضل الافراد کرده و بگوییم: «اعتق رقبه مومنه» دلالت بر افضلیت عتق مومن نسبت به مطلق العتق دارد.
درجواب میگوییم: این حمل امکان ندارد. دلیل نیز همان است که گفته شد؛ زیرا همیشه ظهور و حجیت قرینه، حاکم بر ظهور و حجیت ذی القرینه هستند.
بیان صاحب کفایه از وجه حمل مطلق بر مقیدصاحب کفایه[2] به نحو دیگری مطلب را توضیح داده و فرموده: دلیل حمل مطلق بر مقیّد این است که ظهور مقیِّد در تعیینیّت اقوی از ظهور مطلق در اطلاق است. ظهور مطلق در اطلاق مرتبه ضعیفه اطلاق است. اما ظهور «اعتق رقبه مومنه» در وجوب تعیینی اقواست و چون ما باید به اقوی الظهورین عمل کنیم، تقدم با دلیل مقیِّد است.
و فیهما در جواب میگوییم: خیر چنین نبوده و بیان ما اصح است. شما خودتان در باب اوامر اقرار و اعتراف کردید که ظهور امر در وجوب تعیینی به مقدمات حکمت و یک نحوه ظهور اطلاقی است. ظهور مطلق و ظهور مقید هر دو اطلاقی و به مقدمات حکمت هستند و اقوی بودن یکی از دیگری وجهی ندارد.
اما اگر بیان ما را بپذیرید، اگر هر دو هم اطلاقی باشند، باز دلیل مقید مقدم میشود؛ زیرا عرف دلیل مقید را قرینه میبیند و ظهور قرینه همیشه حاکم بر ظهور ذیالقرینه است.
اقسام اطلاق شمولیدر اطلاق شمولی -مانند «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ»[3] - هم اقسام یک بار مخالف در سلب و ایجاب و یک بار موافقند.
حکم صورت متخالفیندر صورت اول -یعنی متخالفین- یک «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ» داریم و یک «نهی النبی عن بیع الغرر». در این مورد باز تردید و خلافی در حمل مطلق بر مقیّد نیست؛ زیرا ظهور و حجیت اطلاق متوقف بر عدم البیان بوده و دلیل دوم بیان محسوب میشود. اگر دو دلیل متصل بودند، اصلا اطلاقی منعقد نمیشود. اما در فرض انفصال، اطلاق منعقد شده، ولی حجیتش مختص مقیّد میشود.
حکم صورت متوافقیناما در فرض متوافقین -مثل «وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ» و «احل الله البیع العربی»- مشهور این است که مطلق بر مقیّد حمل نشود؛ زیرا مولا دلش خواسته در یکجا همه افراد بیع را بگوید و در جای دیگر بعضشان را. این دو بیان منافاتی با هم ندارند. مثال دیگر این است که در یکجا بگوید: سگ نجس است و در جای دیگر بگوید: سگ صلوقی نجس است. این دو با هم منافاتی ندارند؛ زیرا سگ تازی و صلوقی هم از انواع سگ هستند. لذا در چنین جایی -به دلیل عدم تنافی- مطلق بر مقیّد حمل نمیشود. لذا باید به هر دو دلیل ملتزم شد.
پس مشهور این است که اگر اطلاق شمولی باشد و دو دلیل متوافقین باشند، مطلق بر مقید حمل نمیشود.