99/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مطلق و مقید
انصرافگاهی اطلاق برای طبیعتی منعقد میشود که بعد میبینیم آن طبیعت به فرد یا قِسم خاصی انصراف دارد. در این صورت حجیت تنها منحصر در همان قِسم است. بنابراین انصراف مضر به اطلاق است.
انصراف لفظیآخوند در کفایه[1] میفرماید: گاهی لفظی در یک طبیعت اطلاق پیدا میکند، اما حصه خاصهای از آن طبیعت متبادر از لفظ میشود؛ «لظهوره فيه». گاهی ظهور و تبادر در فرد خاص از بابت انس ذهن است؛ «أو كونه متيقنا منه». اگر فردی خاص، متیقن از طبیعتی باشد، آن طبیعت خودبهخود در قدر متیقن حجیت پیدا میکند؛ چراکه قدر متیقن مانند قرینهای کلیست که طبیعت را در خود منحصر میکند. وقتی ندانیم که مراد متکلم اطلاق بوده یا قدر متیقن، اطلاق مشکوک میشود؛ زیرا قدر متیقن ما یصلح للقرینیه است.
میفرماید: بنابر آنچه گفته شد، انصرافها از لحاظ شدت و ضعف متفاوتند. انصراف شدید آن است که موجب تبادر و ظهور شود. انصراف خفیف هم به مقدار قدر متیقن است. قسم دیگری هم داریم و آن استعمال لفظ بدون قرینه ایست که معمولا با قرینه استعمال میشد. در این مورد هر چند استعمال بدون قرینه آمده، اما کثرت استعمال با قرینه موجب انصراف از معنای اطلاقی است؛ کما اینکه در مجاز مشهور هم همینطور است. «دابه» به معنای «ما یدُبّ علی الارض» و مطلق حیوان است. اما آنقدر با قرینه در فرس استعمال شده که ما به محض شنیدن لفظ دابه به فرس منصرف میشویم؛ هرچند که واضع آن را برای مطلق حیوان وضع کرده باشد. این نکته در مانحنفیه هم جاریست.
«بل يكون بدوياً زائلاً بالتأمل ، كما إنّه منها ما يوجب الاشتراك أو النقل» گاهی نیز مجاز آنقدر تکرار میشود که به منقول مبدل میشود؛ ابن مالک میگوید:
و منه منقول كفضل و أسدو ذو ارتجال كعاد و أدد
منقول آن است که در اثر کثرت استعمال مجازی، وضع ثانوی تعیّنی پیدا کند و استعمالش در معنای دوم احتیاجی به قرینه نداشته باشد؛ بلکه به عکس، استعمالش در معنای اول نیاز به قرینه دارد؛ مثلا «حسن» که وضع شده برای معنای نیکی. اما وقتی استعمال میشود در عَلَم استعمال میشود؛ نه معنای وصفی.
علی ای حال در مجاز مشهور تبادر داریم و همچنین تبادر در منقول به صورت بالاتری وجود دارد. اینها همه مراتب مختلفی دارند که بحث انصراف در آنها جاری و مطرح است.
اگر لفظ به مرحله نقل رسید، باید به معنای دوم حمل شود. مجاز مشهور هم باید بر معنای دوم حمل گردد؛ زیرا اینها موجب تبادر ذهنند. درست است که اصل معنای اولی طبیعت بوده، اما با انصراف به حصه خاصه، دیگر طبیعتی در کار نیست تا اطلاق عمل بیاید.
انصراف عرفیاما گاهی نه منقول است و نه مجاز مشهور؛ مثلا میفرماید: «لا تصل فی ما لا یوکل لحمه» اگر موی گربه به لباس انسان باشد، نمازش باطل است. این حکم آیا شامل موی انسان هم میشود؟ انسان هم حرام گوشت است. آیا میگوییم که موی انسان هم مبطل نماز است؟ قطعاً نه؛ زیرا «ما لا یوکل لحمه» از انسان انصراف دارد. منشا این انصراف هم عرف است؛ زیرا عرف از «ما لا یوکل لحمه»، حیوان را میفهمد؛ نه انسان. منشأ این انصراف عرفی قابلیت اکل است. «ما لا یوکل لحمه» یعنی قابلیت اکل را دارد، اما شارع مانع آن شده است. اما لحم انسان، اساساً این قابلیت را ندارد.
انصرافات بدویگاهی انصراف بدویست و با تاملی زائل میشود؛ مثلا ممکن است منشا انصراف کثرت وجود باشد. چنین انصرافی اعتبار ندارد؛ مثلا اگر در اهواز کسی بگوید: یک لیوان آب بیاور، کلام او منصرف به آب کارون است. این در حالیست که عنوان آب ظهوری در کارون ندارد. حتی در اهواز هم چنین ظهوری نیست. بلکه آب به طبیعت خود منطبق میشود. لذا کثرت وجود موجب انصراف نمیشود. این انصرافها بدوی و فاقد اعتبارند.
تقسیم محقق نائینی در انصرافمحقق نائینی هم برای انصراف تقسیمی دارد و سه صورت برای آن بیان نمودهاست.
میفرماید: صورت اول آن است که ناشی از کثرت وجود باشد و با تامل زائل شود.
صورت دوم مربوط به تشکیک در ماهیت است؛ یعنی ماهیت مرتبه قوی و ضعیف دارد و قوت ماهیت باعث انصراف به سمت قوی میشود؛ مثلاً اگر گفته شود: نوری در اتاق بیاورید، کلام منصرف به شمع نمیشود و شمع ملحوظ نیست؛ زیرا این مرتبه ضعیف است. این کلام منصرف به نور لامپ که فرد قویتر است، میشود. خود محقق نائینی انصراف «ما لا یوکل لحمه» را از این بابت میداند؛ زیرا انسان از بابت حیوانیت و بالتبع قابلیت اکل لحم، از حیوانات ضعیفتر است. انسان در انسانیت و جنبه عقلانی و ملکوتی قویست. اما از جنبه حیوانیت ضعیفتر و مغلوب جنبه عقلانیت است. لذا مثالشان هم درست است.
مثال دیرگر آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» است.[2] در این آیه مراد از «فَمَا فَوْقَهَا» ما فوق در صغر است؛ یعنی کوچکتر، یعنی بعوضه و کوچکتر و ضعیفتر از بعوضه. پس فوقیت به معنای بزرگی نیست؛ زیرا مثال در ضعف است و فوقیت در ضعف همان کوچکیست؛ مانند «ویروس کرونا». میگویند: اگر مجموع ویروسهای کرونا در دنیا سر هم، یک گرم نمیشود. اما لشکری است از جانب خداوند که دامن خود استکبار را گرفته. «وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ»
صورت سوم انصرافیست که ناشی از دو امر بالا باشد؛ یعنی غلبه وجود یا تشکیک در ماهیت منشا آن گردد، اما به مرتبه یقین نرسد. بلکه آنقدر باشد که تنها ما در صدق عنوان شک کنیم. اگر شک در دل ما ایجاد شد، هرچند انصراف نیست، اما موجب سقوط اطلاق کلام میشود؛ زیرا کلام محفوف به ما یصلح للقرینیه است و همین مقدار برای دست کشیدن از اطلاق کافیست.