درس خارج اصول استاد جزایری

99/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق و مقید

جواب محقق نائینی به مقدمه ثالثه

بیان شد که محقق خراسانی[1] مقدمه‌ای به مقدمات حکمت افزود و گفت: لازم است که در مقام تخاطب است قدر متیقنی نباشد.

محقق نائینی ایراد گرفته و می‌گوید: وظیفه مولا بیان کامل است. لذا صرف وجود یک متیقن و فهم حکم توسط سائل، کفایت نمی‌کند؛ زیرا او از حکم را با استعانت از متیقن فهمیده؛ نه از بیان مولا؛ حال آن‌که مولا وظیفه دارد، خود، حد و حدود حکم را بیان کند. وقتی سائل از عالم عادل پرسیده و مولا در جواب گفته: «اکرم العلماء»، سائل از باب قدر متیقن قطعاً فهمیده که اکرام عالم عادل کافی‌ست. اما این‌که محور وجوب اکرام، صرف عالم بودن است یا عدالت، این را نمی‌فهمد و این در حالی‌ست که گفتیم: وظیفه مولاست که مخاطب را متوجه نماید. ولی در فرض موجود مخاطب نمی‌فهمد که موضوع حکم عالم عادل است یا مطلق العالم. هرچند سائل پاسخ خود را می‌گیرد، اما ادامه مطلب را نمی‌فهمد. پس در این‌جا مولا به وظیفه خود اخلال کرده است و درنتیجه اکتفاء مولا به قدر متیقن کلام سائل غلط است.

مضاف بر این‌که اگر بنا باشد، مولا به قدر متیقن اکتفاء نماید، انحصاری به در مقام تخاطب بودن وجود نخواهد داشت و هر قدر متیقنی که در کار باشد، متیقن برای همه شده و سائل هم آن را می‌فهمد. پس مولا می‌تواند به هر قدر متیقنی اعتماد نماید. لکن صاحب کفایه چنین چیزی را اضافه نکرده‌است؛ زیرا اگر وجود قدر متیقن را مخل به اطلاق دانستیم، دیگر هیچ اطلاقی شکل نمی‌گیرد. هر مطلقی یک قدر متیقنی در کنار خود دارد و اگر وجود قدر متیقن در مقام بیان برای اعتماد مولا کافی باشد، فرقی بین قدر میقن در مقام تخاطب و غیر آن نیست. از همین جا معلوم می‌شود که اصل این مبنا غلط است.

لذا می‌گوییم: بر مولا لازم است که تمام الموضوع حکم خود را واضح بیان نماید و این‌که چه چیزی نزد مخاطب متیقن است، برای عدم بیان کافی نیست.

ایرادی دیگر بر محقق خراسانی

ایرادی دیگری هم که ما آن را وارد دانسته‌ایم عکس آن چیزی‌ست که صاحب کفایه بیان نموده‌؛ یعنی اگر سائل از عالم عادل پرسید و مولا در پاسخ گفت:«اکرم العالم»، سائل جواب خودش را که اکرام عالم عادل است میفهمد. اما این‌که ما بگوییم: جواب مولا منحصر در علمای عدول است نیز غلط خواهد بود. قضیه عکس این است؛ یعنی کلام مولا ظهور در عدم اراده قدر متیقن بالخصوص و اراده مطلق دارد. این چیزی‌ست که عرف می‌فهمد.

مقدمه ای دیگر از محقق نائینی؛«قابلیّه الطبیعه للانقسام»

محقق نائینی بعد از رد مقدمه ثالثه صاحب کفایه، مقدمه دیگری را با عنوان «قابلیّه الطبیعه للانقسام» اضافه کرده است. می‌فرماید: طبیعت باید نسب به آن قید قابلیت انقسام داشته باشد. اگر این قابلیت باشد، اطلاق منعقد می‌شود و در غیر این صورت اطلاقی به وجود نمی‌آید؛ مثلا وقتی مولا گفت: «اعتق رقبه» رقبه نسبت به مومنه و کافره اطلاق دارد؛ زیرا قابلیت انقسام به آن دو را دارد.

اما آن‌جا که قابل انقسام نیست، کار مشکل می‌شود؛ مانند قضیه اطلاق حکم نسبت به عالم و جاهلِ به حکم. مولا حکمی می‌کند و مثلاً می‌گوید: «الصلاه واجبه» آیا می‌توانیم بگوییم: چون اطلاق دارد، هم شامل عالم و هم شامل جاهل به حکم می‌شود و در نتیجه نماز هم بر عالمین واجب است هم بر جاهلین؟

محقق نائینی می‌گوید: این اطلاق درست نیست؛ زیرا زمانی که مولا گفت: «الصلاه واجبه»، امکان تقسیم مکلف به عالم و جاهل نبود؛ زیرا در دلیل آن حکم قابلیت انقسام و قابلیت ذکر نبود. بدون قابلیت ذکر هم اطلاق منعقد نمی‌شود؛ زیرا اطلاق در جایی‌ست که مولا قادر به بیان قید باشد و آن را بیان ننماید. در مثال مذکور نیز وقتی حکمی نیست عالم و جاهلی هم وجود ندارد تا بتوان قید را بیان نمود یا مطلق گذاشت. خلاصه این‌که وقتی امکان بیان قید نیست، اطلاقی هم شکل نمی‌گیرد.

این مطلب محقق نائینی که همه آن پذیرفته‌اند در دو جا ثمره دارد؛ یکی در علم و جهل به حکم و دیگری در قضیه تقیید به قصد قربت. بنابراین از اطلاق دلیل نمی‌توان دخالت قصد قربت در حکم را فهمید. در توضیح این ثمره می‌گوییم: قصد قربت به معنای اتیان بداعی امتثال الامر است. این هم خود قیدی‌ست. پس در زمانی که هنوز امری نیست، امتثال بداعی الامر هم معقول نخواهد بود. لذا در این‌جا نیز قابلیت انقسام وجود ندارد. نمی‌توان گفت: متعلق حکم -مانند نماز و روزه- چون اطلاق دارد، نسبت به قصد امتثال امر و عدم آن هم شمول دارد؛ زیرا در زمانی که امری وجود نداشت، انقسام هم ممکن نبود و لذا مولا هم امکان بیان آن را نداشت. وقتی مولا قادر به بیان نباشد، عدم البیان او هم کاشف از اطلاق نخواهد بود.

کسی هم در این‌ موارد قائل به اطلاق نیست. البته محقق نائینی سعی کرده با بیان متمم جعل، مسئله را حل نماید. این مطلب در بحث تعبدی و توصلی بحث می‌شود.

تنبیه

از جمله مقدمات حکمت احراز در مقام بیان بودن مولاست. ممکن است مولا از یک جهت در مقام بیان باشد و از جهت دیگری نباشد. از هر جهت که او در مقام بیان باشد، می‌توان به اطلاق تمسک کرد و آن جهتی که مقام بیان ندارد، اطلاقی هم نخواهد داشت.

مثلا در آیه شریفه فرموده: «يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ فَكُلُواْ مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ»[2] می‌فرماید: هر چیزی که کلب معلّم برای شما صید کرد برای شما حلال است. حکم این است که اگر رسیدی و زنده بود، باید آن را ذبح کنی و اگر مرده بود حلال است. اما می‌دانیم که سگ نجس است و دهانش به این صید برخود کرده. لذا این سوال مطرح می‌شود که آیا می‌توان بل به اطلاق آیه تمسک کرده و بگویم: «فَكُلُواْ»؟؛ یعنی بخورید و تطهیر هم نمی خواهد. قطعاً چنین استفاده‌ای از اطلاق ممکن نیست؛ زیرا اساساً آیه از این جهت در مقام بیان نبود. پس آیه شریفه از جهت تطهیر اطلاقی ندارد که بتوان به آن تمسک نمود. در این‌جا باید به عمومات دیگر رجوع کرده و بر اساس آن صید را تطهیر نماییم.


[1] کفایه الاصول، الآخوند محمد کاظم الخراسانی، ص247.
[2] مائده/سوره5، آیه4.