98/12/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عام و خاص
خطابات شفاهیه
نمونه خطابات شفاهیه «یا ایها الذین آمنوا» و «یا ایها الناس» هستند.
در ادامه این مطلب به بررسی این مطلب خواهیم پرداخت که آیا این خطابات اختصاص به موجودین دارند یا شامل معدومین هم میشوند؟ به بیان دیگر آیا تکلیفی که شارع جعل نموده مختص حاضرین مجلس خطاب است یا معدومین را هم در برمیگیرد؟
خطاب قطعا متوجه حاضرین است. بحث در امکان مخاطب قرار دادن غایبین است. آیا امکان دارد معدومین هم مورد خطاب قرار گیرند؟ این دو بحث عقلی است.
به لحاظ لفظی هم باید دید که ظهور «یا ایها الذین آمنوا» در چیست؟ آیا ظهور در خصوص موجودین و حاضرین دارد یا اعم است و همه را شامل میشود؟
در نتیجه برای طرح بحث سه کیفیت وجود دارد.
امکان جعل تکلیفگفتیم: جعل تکلیف برای غایبین مشکلی ندارد، اما امکان جعل تکلیف برای معدومین چطور؟ آیا امکان دارد؟ می فرماید «لا ریب فی عدم الصحه» چیزی که وجود ندارد چطور تکلیفش بکنند؟ لکن در انتها تفصیلی می دهند و می فرماید ما یک تکلیف انشائی داریم و یک تکلیف فعلی؛ تکلیف فعلی که بعث و زجر آن فعلی است و وقتی متوجه مکلّف شد انبعاث و انزجار فعلی در او به وجود می آید جعلش برای معدومین غیر معقول است، اما انشاء التکلیف چطور؟ یعنی در مرحله قانون گذاری یک تکلیفی برای همه انشاء بشود که فعلا هم مقتضی بعث و زجذ فعلی نیست، این نوع تکلیف یک دستور العملی است که هم برای موجودین کاربرد دارد و هم برای مکلفینی که بعدا به وجود می آیند، انشاء خفیف المئونه است و اشکالی ندارد قانونی جعل بشود که خطاب به آیندگان هم بشود.
«فالحكيم تبارك وتعالى نيشىء على وفق الحكمة والمصلحة ، طلب شيء قانوناً من الموجود والمعدوم حين الخطاب ، ليصير فعلّياً بعد ما وجد الشرائط وفقد الموانع بلا حاجة إلى إنشاءً آخر» این جعل قانون اشکالی ندارد که محفوظ بماند هم مخاطبین از آن بهره ببرند و هم آیندگان بعد از آنی که مقتضی برایشان فراهم شد و مکوانع رفع شد برایشان به فعلیت برسد، اما تکلیف فعلی چنین قابلیتی ندارد.[1]
امکان توجیه خطابمحقق خراسانی در تفصیل مطلب میفرماید: این خطاب یا حقیقی است و یا انشائی. در خطاب حقیقی یک نفر حقیقتاً دیگری را مورد توجه خطاب قرار میدهد. چنین خطابی مستلزم حضور مخاطب است. لذا امکان توجه به غایب و معدوم ندارد. اما خطاب دیگر انشائیست؛ یعنی متکلم مخاطب را موجود و حاضر فرض کرده و خطاب را انشاء میکند. این خطاب با صِرف انشاء هم امکان دارد؛ مثل اینکه متکلم، انسان معدومی را مخاطب قرار داده و بگوید: ای بوعلیسینا کجایی که یادت به خیر؛ شیخ طوسی کجایی که احوال درسی ما را ببینی یا عزادار مُرده خود را مخاطب قرار میدهد. ابو الحسن تهامی نیز پسری با کمالاتی داشت که فوت شد. ابو الحسن اشعاری در وصف او گفت که این اشعار را از زبان امام حسین علیه السلام در مصیبت حضرت علی اکبر میخوانند.
یا کوکبا ما کان أقصر عمره و کذا یکون کواکب الاسحار
فإذا نطقتُ فانت اول منطقی و اذا سکت فانت فی مزماری
«یا کوکبا» خطاب است و مخاطب پسرش است که فوت شده. اما این خطاب انشاء شده و اشکالی هم ندارد. کسی نمیگوید این خطاب غلط است؛ زیرا چنین خطاب حقیقی نبوده و انشائیست. انشاء تمنّی که گاهی تمنّی و آرزوی قلبی و حقیقیست و گاهی تمنّی صِف انشاء نیز چنین است. از موارد انشاء تمنی آیه شریفه «يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» است.[2] ممکن است مورد تمنی واقعاً دردل متکلم نباشد ولی او آن را تمنی کند.
پس انشاء سهل المئونه است و انسان میتواند چیزهای زیادی را انشاء کند؛ حال آنکه در دلش هم نیست. در ما نحن فیه وقتی میفرماید «یا ایها الذین آمنوا» اگر خطاب حقیقی باشد، لازم است که همه مخاطبین حاضر باشند. اما باید توجه داشت که لازم نیست این خطاب حقیقی باشد. بلکه خطاب میتواند انشائی و اعم باشد؛ یعنی با فرض کردن مخاطب هم خطاب ممکان شده و صحیح باشد.
حکم صورت شک در خطاب حقیقی و انشائیدر محاورات عرفی هنگام شک در حقیقی یا انشائی بودن یک خطاب اصل این است که آن خطاب حقیقی باشد. اما در خطابات شرعی اصل در انشائی بودن است؛ زیرا این خطابات حاوی قرینه هستند. قرینه ما غرض خداوند در بیان تکلیف است؛ زیرا در بیان تکلیف تفاوتی میان حاضر و غیر حاضر وجود ندارد. تکلیف و امر مربوط به بندگان خدا تا روز قیامت است. لذا در خطابات شرع انصرافی به خطاب حقیقی وجود ندارد و همه خطابات انشائی هستند.
اشکال حاضر بودن همه خطابات الهیبعضی گفتهاند: ممکن نیست که خطاب حقیقی از غیر خداوند، متوجه به غیر حاضر باشد. اما خداوند تبارک و تعالی «انه بکل شیءٍ محیط» است. به همه عالم وجود احاطه دارد و زمان در موردشان مطرح نیست. تمام موجودات در عالم ملکوت در جمیع قرون و اعصار برای خداوند ثابتاتند و گذر زمان وجود ندارد. من البدو الی الختم همه بالفعل موجود و پیش خداوند حاضر هستند.. معدوم و موجود در نظر خداوند علیالسویّه است. لذا خطابی که از خداوند صادر میشود در هر صورت حقیقیست.
وجه توهم این است که غیر خداوند محکوم به زمان است، اما خداوند زمانی نیست. سرمدی است و سرمد بالاتر از ابد است. روح زمان دهر است و روح دهر سرمد که در آن هیچ سیر زمانی وجود ندارد. همه چیز ثابت است.
جواب محقق خراسانیآخوند این را به عنوان توهم بیان میکند. «وتوهمّ صحة التزام التعميم في خطاباته تعالى لغير الموجودين ، فضلاً عن الغائبين ، لإِحاطته بالموجود في الحال والموجود في الاستقبال ، فاسد»[3] ایشان میفرماید: فرق گذاشتن بین خطابی که صادر از خداوند است و خطاب صادر از غیر او فاسد است؛ زیرا در هر صورت یک موجود داریم و یک معدوم. در زمان پیامبر آیا غایبین و آیندگان از ایشان هم موجود بودهاند و هم معدوم؟ این اجتماع نقیضین است. پس چون موجود نبودند، حتما معدوم بودهاند. معدوم هم صلاحیت خطاب حقیقی ندارد.
البته این عدم صلاحیت خطاب از جانب معدوم است و نقصی و قصوری در ذات اقدس اله ایجاد نمیکند. همانطور که میگوییم: اجتماع نقیضین فی نفسه باطل است و خودش صلاحیت تحقق ندارد و لذا خداوند نمیتواند مرتکب آن شود، در ما نحن فیه نیز مطلب همین است. خداوند قادر است و نقصی ندارد. بیصلاحیّتی، نقصی از جانب خود مخاطب است.
عدم کفایت جواب محقق خراسانی و حل مسئلهاما چیزی را که ما نفهمیدیم این است که اگر برای خداوند همه چیز مثل ثابتات باشد و برای آنها در عوالم دیگر با وجه ملکوتی خود زمان وجود نداشته باشد، خطاب حقیقی میشود. خطاب ولو در عالم مُلک باشد، اما از خداوند صادر شده است.
مگر اینکه بگوییم: هرچند این خطابات از مبدا اعلی صادر میشود، اما انشائش به صورت جزئی از جانب پیامبر است. وحی به صورت قبض بر پیامبر صادر میشود و به واسطه پیامبر و ائمه به صورت بسط بیان میگردد. پس به صورت قبض از مبدأ اعلی صادر شده و به صورت بسط از جانب پیامبر و ائمه علیهم السلام، در این صورت از عالم ملکوت تبدیل به عالم مُلک میشود. این متمم میتواند جواب آخوند را کامل کند.
نظریه محقق نائینی برای تصحیح تعلق خطاب به معدومینمحقق نائینی[4] در جواب آخوند اینگونه میفرماید: در اینجا باید دید که آیا به نحو قضیه خارجی جعل شدهاند یا به نحو قضیه حقیقیه. اگر قضیه خارجیه باشد، توجیه آن به غایب و معدوم امکان ندارد. اما اگر قضیه حقیقیه باشد، ممکن خواهد بود؛ زیرا قضیه حقیقیه مقدّرۀ الوجود است؛ مانند قضیه شرطیهای که مشروط به وجود شده، خطابات شرعیه هم معلق بر وجود موضوع هستند. حالا این موضوع چه مومن باشد چه مستطیع یا هر موضوع دیگری. إنشاء الخطاب معلّق بر وجود اینهاست. وقتی موضوع موجود میشود خطاب شکل میگیرد؛ زیرا خطاب مشروط به تحقق آن است. اگر موضوع نباشد المشروط ینتفی بانتفاء شرطه. با تحقق مستطیع در خارج، تکلیف و خطاب شکل میگیرد. اگر مستطیعی موجود نباشد، خطابی هم نمیآید.
پس اگر خطابات شرعی مقدّرۀ الوجود باشند -یعنی وجودشان فرض شده- بعد از فرض وجودشان مجعول میشوند؛ مانند قضایای مشروطه. لذا محقق نائینی میفرماید: تفاوتی میان «الحج یجب علی المستطیع» و «الحج یجب علی المکلف ان صار مستطیعا» وجود ندارد.
پس قبل از وجود شرط نه خطابی هست و نه تکلیفی. خطاب زمانی محقق میشود که موضوع محقق شده باشد.
با این بیان مشکل حل میشود؛ زیرا برای غایب و معدوم زمانی خطاب منعقد میشود که موجود شوند.
ایراد محقق اصفهانی و محقق خوئی به محقق نائینیبعد از ایشان، محقق اصفهانی و محقق خوئی[5] اشکال گرفته و گفتهاند: ما دو مانع در خطاب داریم؛ یکی معدوم بودن و دیگری غایب بودن. مخاطب باید در مجلس حاضر باشد تا بتوان آن را مخاطب قرار داد. این مسئله قضیه حقیقیه مشکل وجود و عدم را حل میکند. اما نصف دیگر مشکل باقی است؛ زیرا برای صحّت خطاب حضور مخاطب لازم است. «لا یکفی فی صحّه الخطاب فرض الوجود، بل یعتبر فیه تنزیل الغایب منزله الحاضر» فرض وجود به تنهایی کافی نیست؛ بلکه باید حضور مخاطب را هم درست کنیم. قضایای حقیقیه نمیتوانند این مشکل را حل کنند. قضیه حقیقیه بعد از آنی که موجود شد، به سراغ موضوع میرود. اما مشکل حضور را چطور حل کنیم؟
این اشکال بر محقق نائینی وارد است. معدومین نزد ما غایب هستند. لذا نمیتوان آنها را مخاطب قرار داد؟
التعقیب العام بضمیر یرجع الی بعض افراده هل یوجب تخصیصه؟
اگر عامی در کلام بیاید و بعد از آن ضمیری که ما یقین داریم به همه افراد رجوع نمیکند وارد شود،
یا باید بگوییم: عام بعمومش باقیست که در این صورت لازم است در آن ضمیر استخدام صورت گیرد. در استخدام ضمیر به کلمهای رجوع میکند ولی در غیر معنایی که آن کلمه استعمال شده است. لکن استخدام خلاف ظاهر است؛
یا اینکه بگوییم: از عام بعض افراد اراده شده. در این صورت در رجوع ضمیر استخدام لازم نمیآید؛ مثلا در آیه شریفه آمده «وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ». در ادامه فرموده: «وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ»[6] الْمُطَلَّقَاتُ اعم از رجعی و بائن است. اما بُعُولَتُهُنَّ اختصاص به رجعیات دارد. در این حال امر بین دو خلاف ظاهر دایر است؛ یا باید ضمیر را به بعض افراد ارجاع دهیم که استخدام لازم میآید و یا از عموم عام دست بکشیم.