97/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : اقتضاء النهی للفساد / تحقیق المسئله؛
انواع تعلق نهیدر قسم اول -که بحث از آن گذشت- نهی به ذات عبادت تعلق میگرفت؛ مانند تعلق نهی به خود نماز.
در قسم دوم هم متعلق نهی به جزء عبادت بود؛ مانند نهی از رکوع و سجود.
اما قسم سوم -که بحث آن در این جلسه مطرح میشود- تعلق نهی به شرط عبادت است.
آخوند میفرماید: تعلق نهی به شرط، موجب فساد عبادت نمیشود؛ زیرا شرط، امری خارج از عمل بوده و منهی عنه شدن آن ضرری به عبادت نمیرساند.
البته خود شرط نیز دو صورت دارد. اگر خود شرط عبادت باشد و نهی به آن تعلق گیرد. آن شرط به عنوان عبادتِ منهیٌعنه، باطل خواهد شد. با انتفاء شرط عمل هم فاقد شرط شده و فاسد میگردد. اما اگر نهی به شرطی توصلی تعلق گیرد وجهی برای بطلان عمل وجود ندارد؛ مثلا طهارت ثوب شرط نماز است، اما هرچند که تطهیر با آب غصبی حرام است، لکن در هر صورت طهارت حاصل شده و نماز صحیح خواهد بود. علت توصلی بودن تطهیر و عدم احتیاج آن به قصد قربت است. اما در وضو و غُسل امر به نحو دیگریست. اگر وضو متعلق نهی قرار گیرد، خودش باطل شده و نماز هم بالتبع فاقد الشرط و باطل خواهد بود.
اما در قسم چهارم، نهی به وصف عبادت تعلق میگیرد. مراد از وصف هر چیزیست که همراه و مقارن با عبادتی مثل نماز است. وصف خود بر دو قسم است؛ گاهی ملازم است و گاهی مقارن. وصف ملازم همیشه همراه عمل بوده و قابل انفکاک نیست؛ به خلاف وصف مقارن که قابلیت تفکیک دارد و عمل میتواند بدون آن انجام شود. این دو وصف، دو حکم مجزا دارند. عبارت کفایه در این بحث ناقص است. ما سعی میکنیم مطلب را واضح بیان کنیم.
نهی از وصف ملازم قطعاً موجب بطلان عبادت است؛ زیرا جمع بین امر و نهی ممکن نیست. وقتی نهی منجز شود، امر ساقط و بالتبع عمل باطل خواهد شد. لذا اگر متعلق امر، نماز جهریّه باشد و از طرف دیگر جهر به جهتی حرام گردد، جمع ممکن نخواهد بود؛ مثلاً اگر جهر موجب ایذاء مریضی در آن اطراف باشد، از یک سو صلاۀ جهری واجب و از سوی دیگر جهر حرام است. لذا خود بهخود با آمدن نهی امر ساقط شده و عمل باطل میشود.
جهر صفت و حالتی برای قرائت است، نه جزئی از عبادت. این صفت ملازم است؛ زیرا موضوع وجوب، نماز جهریه است. این نماز بدون جهر امکان ندارد. وقتی جهر حرام باشد، امر به نماز هم ساقط و مکلف دیگر مامور به نماز جهریه نیست. پس اگر نماز جهرا خوانده شود باطل است.
مثال نهی از وصف مفارق، نهی از غصب در نماز در دار غصبی است. همانگونه که ممکن است نماز در مکان مباح اقامه شود، امکان دارد در دار غصبی نیز انجام شود. همچنین غصب هم ممکن است در ضمن صلاۀ باشد و نیز امکان دارد که در ضمن عملی غیز نماز غصبی صورت گیرد. بنابراین رابطه میان وصف و موصوف، عموم و خصوص من وجه است. حکم این مسئله همان حکم اجتماع امر و نهی بوده و بحث جداگانهای ندارد.[1]
تتمه
تا اینجا فرض این بود که امری به نماز تعلق گرفته و نهیی به خصوصیت آن. امر گفته: «صلِّ» و نهی گفته: «لا ترکع»، یا «لا تغسل ثوبک بالمغصوب».
بررسی تعلق النهی بذات العبادهاما بحث دیگر در جاییست که متعلق نهی، خود خصوصیت نباشد، بلکه نهی به خود صلاۀ و البته به اعتبار اشتمالش بر این خصوصیت، تعلق بگیرد؛ یعنی از خود نماز به اعتبار اشتمال بر این رکوع، یا اشتمال بر تطهیر بالمغصوب، یا اشتمال بر یک وصف ملازم حرام، نهی شود.
آخوند میفرماید: در این صورت مطلب عوض میشود، اگر منهی عنه خود نماز باشد، عمل در جمیع صوَر باطل خواهد بود؛ زیرا این عمل هم مامور به است و هم منهیٌ عنه.
البته اگر نهی، بالعرض و بالتبع باشد، دیگر نمیتوان گفت که در جمیع صور باطل است. نهی بالعرض و بالتبع یعنی بدانیم منهیٌ عنه واقعی همان خصوصیات هستند؛ مانند جزء و شرط و وصف ملازم و مفارق؛ یعنی بدانیم که منهی اینها هستند و نفس نماز موضوعیتی نداشته و نهی مجازاً به نماز تعلق گرفتهاست. اگر این را احراز کردیم، فبها ولی در غیر این صورت همه خصوصیات کنار رفته و نماز در جمیع صوَر باطل میشود.
در این قِسم بحثی وجود ندارد و مطلب همان است که محقق خراسانی فرمود.
بررسی تعلق النهی بجزء العبادهگاهی متعلق نهی جزئی از عبادت است؛ مثلا امر به نماز و نهی از سلام یا تشهد شده است.
در این فرض آخوند میفرماید:[2] نهی موجب بطلان خود جزء است. جزء العباده نیز فی نفسه عبادت است و وقتی منهی عنه گردد، باطل میشود. در این صورت اگر تکرار جزء به نحو صحیح مقدور باشد، عبادت به واسطه تکرار تصحیح میشود. اما اگر تکرار جزء مقدور نباشد، عمل با بطلان جزء باطل خواهد شد. فرض عدم امکان تکرار، مثل آنجا که گفتیم: تکرار منجر به حدوث عناوین ثانویِ مبطلی باشد؛ مثلاً موجب قِران بین السورتین یا خلل در موالات و یا زیادی عمدیّه شود.
محقق نائینی میگوید:[3] نهی از جزء علی کل تقدیر موجب بطلان عبادت بوده و ابداً عمل با تکرار جزء قابل تصحیح نیست؛ زیرا این جزء یا عدد خاصی دارد یا ندارد.
مثال نوع اول، رکوع در نماز است. عدد رکوع معین است و کسی حق ندارد در هر رکعت بیش از یک رکوع انجام دهد. پس تکرار آن در هر صورت موجب بطلان نماز است.
اما جزئی مثل تشهد قابل تکرار است. همچنین روایت داریم که اهلبیت برخی آیات حمد و سوره را تکرار میکردند، مثلا تا هفتاد مرتبه آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را تکرار میکردند. اصلا راه درمان حواسپرتی اینست که هرجا ذهن انسان از خداوند غافل شد، ذکر و آیه تکرار شود.