97/10/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : اقتضاء النهی للفساد / اقسام النهی؛
بررسی نهی ارشادی
موانع صلاۀ و قواطع صلاۀ، دو مورد از موارد نهی ارشادی هستند. مثال موانع صلاۀ «لا تصل فی ما لا یؤکل لحمه» و «لا تصل فی النجس» است.[1] این نواهی ارشاد به مانعیت دارند. اما نهی از قواطع مانند «لا تضحک فی صلاتک» و «لا تبکِ»، ارشاد به قاطعیت است؛ یعنی اموری مثل مانند تکلم، استدبار قبله، قهقهه (خنده با صدا) و بکاء (گریه با صدا) جزو مبطلات نمازند. در موارد نهی ارشادی، مولا نهی کرده اما مرادش، نهیِ از موضع مولویّت نبوده، بلکه فقط میخواهد به عبد خود خبر دهد که انجام این امور موجب بطلان نماز میشود. اگر عقابی هم در پی آن باشد، از بابت ترک نماز است؛ نه از بابت نهی. به خلاف نواهی مولوی.
اشکال در نهی ارشادی از جهتِ شدتِ وضوحِ دلالتِ نهی ارشادی به بطلان است؛ چراکه در این حال اصلاً نزاع و مخالفی وجود ندارد تا نیاز به تشریح و تبیین باشد. لذا از این جهت داخل در محل بحث نیست. خلاصه اینکه به جهت شدت وضوح نهی ارشادی، عنوان مسئله شامل این نهی نیست.
بررسی نهی مولوی تشریعی
گفتیم: قدر متیقن در بحث، نهیِ مولویِ ذاتیست.
قسم دیگر وارد در محل بحث، نهی تشریعی و غیر ذاتی است. این نهی به عملی تعلق گرفته که به خودی خود منهیٌ نبوده ولی انجام آن به عنوان تشریع، إدخال ما لیس مِن الدین فی الدین و منهی شده. مثلا احتمال داده شده که نهی از «تأمین» و «تکفیر(تکتّف)» همینگونه باشد؛ زیرا اهل سنت این اعمال را به عنوان وجوب انجام میدهند. فقط فرقه مالکیّه آن را مستحب می داند که البته آنها هم معمولا انجام میدهند. اهل بیت علیهم السلام فرمودند: «لا تصلّوا کصلاتهم».[2] محقق خوئی[3] مایل به احتساب نهی از تکتف و تامین از این مقوله است. لذا به نظر ایشان خاراندن دست، مشمول این نهی نیست. تنها زمانی این عمل منهیٌ عنه میشود که به همان قصد انجام گردد. لذا چنانکه به ذهن دارم محقق خویی برای ترک این امور بدون قصد تشریع را احتیاط مستحب دانسته و حضرت امام قائل به احتیاط واجب شدهاند.
این نوع نهی نیز در بحث داخل می شود؛ زیرا نهی تشریعی بر این دلالت دارد که تشریع آن عمل حرام است. تشریع همان قصد قربت است و وقتی تشریع حرام شود، قصد قربت لغو شده و عبادیت از بین میرود. لذا و با توجه به اینکه رکن اصلی عبادت قصد قربت است، نهی تشریعی هم در محل نزاع داخل میشود.
یکی دیگر از موارد نهی تشریعی، نهی از اذان ثالث است. مراد از اذان ثالث اذان عصر روز جمعه است. اذان اول، اذان اعلام، اذان دوم اذان إعظام یا همان اذان نماز جمعه و اذان ثالث، اذان نماز عصر است. وجه منهیٌعنه بودن آن است که ابتدا در غیر روز جمعه، نماز ظهر و عصر را از یکدیگر تفکیک میکردند و هر نمازی اذان خودش را داشت. اما در روز جمعه که نماز عصر عقیب نماز جمعه خوانده میشود، همان اذان اول کفایت کرده و تکرار اذان برای نماز عصر بدعت است.
نهی مولوی غیری
مثال نهیِ مولویِ غیری، نهی از نماز در موضع تهمت است. نهی نفسی مسلماً در محل بحث داخل است. اما نهی غیری یعنی نهی از عملی که مقدمه عمل قبیحی است که بعدا انجام میشود. این نهی نه از بابت خود عمل بلکه بخاطر مقدمیت برای ذیالمقدمه است.
مولا از عبادتی که مقدمه برای عملی حرام شده و نهی غیری پیدا کرده، کراهت دارد. اما کراهت او نه به جهت مفسده خود مقدمه است؛ بلکه بهخاطر مفسدهایست که در ذی المقدمه وجود دارد.
حال سوال این است که آیا چنین عبادتی میتواند در بحث داخل شده و نهی از آن موجب فساد مقدمه گردد؟ پاسخ این است که این ورود احتمال دارد. باید دید که قوّت و قدرت نهی تا چه اندازه است.
مکلفی در جایی نماز میخواند که مورد اتهام به ریا و تظاهر به عبادت قرار میگیرد. هرچند اصل وقوف در آنجا اشکالی ندارد، اما نماز در آنجا، موجب اتهام میشود. در این مثال نهی به عبادت تعلق گرفته است. اما عبادت بما هی عبادۀٌ، مفسده نداشته و مبغوضیت به جهت اتهام است. این مبغوضیّت غیریّه است.
هرچند مفسده، غیریه است؛ اما میتواند در بحث وارد شود؛ چراکه در همین حال، نهی مولوی بوده و عمل مبغوض مولاست. لذا میتواند منشأ فساد عبادت نیز باشد.
نماز در موضع تهمت با مثال ما قدری تفاوت دارد. اگر در اتاقی که سرقت انجام شده و سارق اشیائی را برده، مکلف وقوف کرده و نماز بخواند، این نماز در موضع اتهام به سرقت است. نماز دخالتی در اتهام ندارد؛ بلکه نفس وقوف در آن اتاق سبب اتهام است؛ حتی اگر نماز هم نخواند. اما در مثال پیشین خود نماز در اتهام به ریا کاری دخالت داشت.