97/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : اقتضاء النهی للفساد؛
اقتضاء النهی للفسادتعبیر صاحب کفایه[1] این است که «إنّ النهی عن الشیء هل یقتضی فساده ام لا». عنوان «شیء» عنوانی اعم از عبادات و معاملات و غیر آن است. لکن در اینجا فقط عبادات و معاملات مقصودند. لذا محقق نائینی[2] بجای این تعبیر، همان عبارت «عبادات و معاملات» را آوردهاست. در هرصورت عبادات و معاملات هم دو مقوله بوده و لازم است که از یکدیگر تفکیک شوند.
محقق نائینی به جای تعبیر «اقتضاء» عبارت «دلالت» را آورده و میفرماید: «فی بیان دلالت النهی عن العباده او المعامله عن فساد منهی عنه». عبارت ایشان دقیقتر است؛ زیرا اقتضاء، ظهور در سببیت و علیت دارد؛ حال آنکه بحث ما در الفاظ و دلالت لفظ نهی است. الفاظ کاشف از معانی هستند و سببیت ندارند. نهی کاشف از فساد است؛ نه سبب از برای آن. شأن لفظ أوفق به دلالت و کاشفیت است. البته کلمه اقتضاء هم غلط نبوده و قابل تصحیح است. لکن مِن حیث المجموع عبارت محقق نائینی بهتر است.
حتی اگر بحث لفظی هم نبود و دلیل ما بر فساد «اجماع» باشد نیز، از نوع دلالت و کاشف بوده و سببیتی ندارد.
تنبیهاتی برای ورود به مطلب
تنبیه اول
در تقریرات درس مرحوم شاهرودی بزرگ –که ظاهرا از مکتوبات آقای مروج است- این را دیدیم که در اینجا خیلی مطلب را واضح دیده و از بحث استیحاش کردهاند. میگوید: نهی دلالت بر مبغوضیت دارد. در حالی که عبادت آن است که مقربیّت داشته باشد. مقربیّت یعنی محبوبیت. لذا عدم جمع میان نهی و عبادت، امری بدیهی بوده و احتیاجی به بحث ندارد.
ایشان پایان میفرماید: ما این بحث را به تبع دیگران مطرح میکنیم و الاّ بحث بی مورد است.
حق هم همین است که ایشان فرمودهاند. ما نیز بحث را فقط به تبع سایر اعلام مطرح میکنیم.
تنبیه دوم
دلالت نهی بر فساد عبادات و معاملات از نوع دلالت التزامیست و نه مطابقی. این مطلب واضح است. اما آیا مقصود از این دلالت التزامی، دلالت عقلیه است یا دلالت لفظیه مراد است؟.
گاهی کاشفیت لازم از ملزوم لفظی نیست. مثلاً دلالت دخان بر وجود آتش، دلالتی لفظی نیست. دلالت، زمانی لفظی میشود که لزوم بیّن بالمعنی الاخص باشد. اما لزوم غیر بیّن و همچنین لزوم بیّن بالمعنی الاعم، موجب دلالت لفظی نمیشوند؛ هر چند عقل آن را میفهمد و به وجود لازم حکم میکند. اما این فهم عقلیست و مستند به لفظ نیست. نمیتوان گفت: لفظ دلالت بر التزام دارد. لفظ فقط در جایی دلالت التزامی دارد که ملازمه بیّن بالمعنی الاخص باشد.
اما بیّن بالمعنی الاخص به چه معناست؟
انواع ملازمهلفظ بالدلاله المطابقیه بر ملزوم دلالت دارد. در دلالت، ذهن از ملزوم به لازم منتقل می شود. این انتقال انواعی دارد؛ گاهی بیّن است و گاهی غیر بیّن. اگر بیّن هم باشد، گاهی بالمعنی الاعم است و گاهی بالمعنی الاخص.
ملازمه غیر بیّن و ملازمه بیّن بالمعنی الاعم، به لفظ مستند نشده و دلالت عقلی دارند؛ به خلاف بیّن بالمعنی الاخص که ملازمهاش لفظیست.
در ملازمه غیر بیّن، با اینکه دو چیز با هم تلازم دارند؛ اما تصوّر ملزوم به تنهایی موجب تصوّر لازم و انتقال ذهن به لازم نمیشود. بلکه محتاج تأمّل و استدلال است. مانند اینکه «حدوث» از لوازم عالم است. اما این ملازمه غیر بیّن و محتاج استدلال است. ای بسا افرادی منکر آن شده و عالم را قدیم بدانند.
هرچند ملازمه بیّن بالمعنی الاعم احتیاج به استدلال ندارد، اما صِرف تصوّر ملزوم موجب انتقال به لازم نیست؛ بلکه برای انتقال علاوه بر تصور ملزوم به تصور لازم و همچنین تصور ملازمه نیاز است. پس در ملازمه بیّن بالمعنی الاعم تنها در صورت مذکور جزم به لزوم حاصل میشود.
ملازمه بیّن بالمعنی الاخص یعنی چه؟ یعنی صِرف تصوّر ملزوم موجب انتقال ذهن به لازم شده و نیاز به هیچ مئونه دیگری نداشتهباشد.
اگر لفظ و معنای لازم، بینّ بالمعنی الاخص باشد -که در آن انتقال ذهن از ملزوم به لازم مئونهای بیش از لفظ ملزوم، لازم ندارد- دلالت لفظیه محسوب میشود. اما اگر انتقال ذهن، مئونه بیشتری بطلبد- چه غیر بیّن باشد و چه بیّن بالمعنی الاعم- دلالت لفظیه محسوب نخواهد شد. پس هرچند این ملازمه قابل قبول است، لکن مستند به لفظ نبوده و مُدرک آن عقل است.
عقلیه بودن دلالت «نهی» بر «فساد»در ما نحن فیه نیز دلالت نهی بر حرمت بالمطابقه است. لازمه این معنای مطابقی، همان «فساد منهی عنه» است؛ یعنی اگر گفت: خواندن این نماز حرام است، آن نماز اگر خوانده شود، فاسد و باطل خواهد بود.
انصاف مطلب این است که فهمیدن فساد نماز از حرمت، بیّن بالمعنی الاخص نبوده و محتاج تأمل و دقت است. هرچند به قول مرحوم شاهرودی، مئونه زیادی نداشته و با درک ملازمه توسط ذهن، سریعاً تصدیق میشود. در هرصورت بیّن بالمعنی الاخص نبوده و از لوازم و ملازمات عقلیه است.