97/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:اجتماع امرونهی/نتیجهبحث/مبنایحضرت امام در جواز؛
بسم الله الرحمن الرحيم
مبنای سیدنا الاعظم
مرحوم حضرت امام قائل به جواز شده[1] و خیلی هم بر این مبنا اصرار داشتند. در زمان ایشان دو درس خارج ممتاز در قم وجود داشت که یکی متعلق به ایشان بود و دیگری توسط مرحوم داماد برپا میشد. آقای داماد امتناعی بود و ایشان جوازی. هر دو هم بر بر مبنای خود مُصر بودند. ما استدلال ایشان بر جواز را به عنوان خاتمه میآوریم.
ایشان برای اثبات جواز مقدماتی ذکر کرده و فرمودند: اگر این مقدمات را درک کنید، تصدیق قول به جواز بسیار روشن است. اصل استدلال این است که عناوین متعلق اوامر و نواهی هستند. این عناوین کلی بوده و ارتباطی با یکدیگر ندارند. اوامر و نواهی هم هیچکاری با معنونات ندارند. عنوان «صلاۀ» معروض امر است و عنوان «غصب» معروض نهی. هرچند که این دو در خارج به یکدیگر می رسند، لکن در حالت عنوانیّت و کلیّت هیچ ارتباطی با هم ندارند.[2]
اشکال تداخل اطلاق امر و نهیپس امر به صورت مطلق به عنوان «صلاۀ» تعلق می گیرد و نهی نیز به همین شکل به عنوان «غصب». اگر اطلاق نباشد، دلیل مجمل و بی اعتبار میشود. لذا یقیناً دلیل باید اطلاق داشته باشد. مکلف در حالات مختلفی نماز می خواند؛ مانند نماز در زیر سقف، زیر آسمان، هوای سرد، هوای گرم و غیر ذلک. اطلاق صلاۀ شامل همه این نمازها شده و همه هم صحیح هستند. حال که نماز نسبت به همه خصوصیات اطلاق دارد، نسبت به نماز در دار غصبی نیز مطلق است. دلیل نهی از غصب نیز نسبت به خصوصیات مقارنه اطلاق دارد. یکی از این خصوصیات این است که غصب در قالب صلاۀ تحقق یابد. پس هرچند که امر و نهی به دو عنوان گره خوردهاند، لکن این دو عنوان با اطلاق خود یکدیگر را در بر میگیرند.
با توجه به آنچه بیان شد، مستشکل میگوید: با اطلاق، کار خراب می شود؛ زیرا اطلاق امر به صلاۀ شامل خصوصیت غصب نیز هست و همچنین اطلاق نهی از غصب شامل خصوصیت صلاتی هم میشود. در این صورت صلاه و غصب هم مامور به شده و هم منهیٌ عنه خواهند بود. پس اجتماع دوباره رُخ داده و اشکال عود میکند.
پاسخ حضرت امامحضرت امام در پاسخ میفرماید: معنای اطلاق آنچه شما میگویید، نیست. اطلاق رفض القیود است؛ نه جمع القیود. وقتی امر به عنوان «صلاۀ» تعلّق بگیرد، تمام الموضوع خود نماز خواهد بود. چون نماز تمام الموضوع است، تفاوتی نمیکند که کدام خصوصیات مقارنه داشته باشد. نه اینکه آن خصوصیات مقارنه تحت امر قرار بگیرند؛ خصوصیات مقارنه تحت امر نیستند. مولا میگوید: من «صلاۀ» را میخواهم و برایم تفاوتی ندارد که چه خصوصیاتی همراه آن باشد. تمام الموضوع و تمام المطلوب برای من «صلاۀ» است. خصوصیات خودبهخود محقق میشوند. اطلاق رفض القیود است. بنابراین امر وارد بر خصوصات نشده است؛ نهی هم همینطور. پس اطلاق یعنی اینکه خصوصیات بلاتأثیر شده و امر و نهی فقط به طبیعت تعلق گرفتهاند. به عبارت دیگر امر و نهی سرایتی به خصوصیات مقارنه نمیکنند.
نتیجهقول به امتناع از چند راه تحصیل میشود؛ یکی این است که از اول بگوییم: احکام تعلق به معنونات میگیرند؛ یا اینکه با لحاظ سرایت به معنونات، قائل به تعلق احکام به عناوین شویم. در این صورت نیز امتناعی خواهیمبود.
اما مبنای حضرت امام و اصل جوب ایشان این است که اوامر و نواهی به عناوین تعلق میگیرند و نه معنونات. اطلاق نیز جمع القیود نبوده و رفض القیود است. نتیجه آن هم بالتبع جواز اجتماع امر و نهی خواهدشد.
بررسی مبنی از حیث مبادی
سپس می فرماید: در بحث ما امر و نهی تنها نیستند. هر وقت مولا نهی و امری نمود، چیزهای دیگری هم همراه آن است که ما باید آنها را بررسی کنیم. وقتی مولا به «صلاۀ» امر و از «غصب» نهی میکند، اراده و کراهت هم دارد، محبوبیت و مبغوضیت هم دارد، مصلحت و مفسده هم وجود دارد. باید اینها را هم ببینیم که آیا از قِبَل این امور اشکالی پیش می آید یا خیر.
اراده و کراهتدر بحث نماز در دار غصبی، ما اجتماع اراده و کراهت داریم؛ زیرا امر و نهی بدون اراده و کراهت ممکن نیستند. اما در ما نحن فیه مشکلی ازاین بابت پیش نمیآید؛ زیرا اراده و کراهت دو فعل نفسی هستند و به همین دلیل متعلقشان الزاماً باید ما فیالنفس باشد. امکان ندارند که متعلق فعل نفسی در خارج تحقق یابد؛ یعنی معنونات نمیتوانند متعلق اراده و کراهت باشند.
اراده و کراهت از افعال ذات الاضافه بوده و باید متعلق داشته باشند. اما این متعلق نمیتواند خارجی باشد. لامتناع قیام ما فی النفس بما فی الخارج و قیام ما فی الخارج بما فی النفس. معقول نیست که فعل نفس به ما فی الخارج تعلق بگیرد؛ زیرا خارج و نفس دو عالم کاملاً جدا از یکدیگرند که هر کدام اُفق جداگانه خود را دارد.
حال که پذیرفتیم که متعلق اراده و کراهت نفسی است، ذکر این نکته هم خوب است که بدانیم عناوینی مانند صلاۀ و غصب، مادامی که در نفس هستند، کلیّت دارند. اما همین صلاۀ و غصب در خارج که محقق میشوند، جزئی خواهند بود؛ زیرا کل شیء ما لم یتشخّص لم یوجد. وجود خارجی مساوق است با تشخّص و جزئیّت. اما در نفس اینگونه نیست. در عالم نفس همه کلی هستند و به همین صورت کلی متعلق اراده و کراهت قرار میگیرند. مشکلی هم پیش نمیآید.[3]