درس خارج اصول استاد جزایری

96/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نواهی/ معنای نهی

توجیهی برای مبنای آخونددر جلسات گذشته بیان شد که صاحب کفایه و محقق نائینی معنای نهی را «طلب الترک» دانسته اند. لکن ما معنای «المنع عن الفعل» را پذیرفتیم.توجیهی برای فرمایش صاحب کفایه شده؛ گفتند: جعل تکلیف –چه وجوبی و چه تحریمی- بداعیِ ایجاد الداعی در مکلف است. مولا می‌خواهد برای مکلف ایجاد داعی کند تا این داعی کم‌کم به اراده‌ی امتثال و ایجاد المتعلق تبدیل شود. وقتی داعی برای مکلف حاصل شد، انجام متعلق تکلیف را اراده می کند. در فرض صحت این حالت، درطرف امر، مولا در جهت فعل امر می کند، تا در مکلف داعی به وجود آید. در طرف نهی نیز خود بخود باید داعی بر ترک در مکلف ایجاد شود.

مولا نهی می کند که داعی در مکلف ایجاد شود تا او در اثر امر متعلق تکلیف را بیاورد. در مورد تحریم آن متعلقی که مولا می خواهد حاصل شود، ترک است. لذا با بررسی این فرایند چنین نتیجه می گیریم که در باب نواهی، متعلق ترک است. متعلق که ترک باشد، نهی هم به معنی «طلب الترک» خواهد بود. این استدلال در منتقی الاصول آمده است.[1]

و فیه

جواب ما این است که این بیان با خود نهی مخالفت صریح دارد. نهی مُصدَّر به «لا» است. نهی به وسیله «لا» بیان می شود؛ تا تخریب بکند؛ یعنی برای فعل داعی به وجود نیاید. این حرف شما در باب اوامر درست است. اما در باب نواهی مولا می خواهد از ابتدا ردع کند تا اصلا داعی عمل برای مکلف ایجاد نشود. داعی فعل که به وجود نیاید، خود بخود عمل منتفی شده و ترک می شود. اما این ترک مدعو بالعرض است. مدعو بالذات این است که فعل انجام نشود.

بسیاری چیزها هستند که موجود نمی شوند؛ چون علت وجودشان موجود نیست؛ نه اینکه علتی برای عدم آمده باشد.

«کذاک فی الاعدام لا علیّه ی    وان بهافاه فتقریبیّه ی»

با این بیان، جمله "فلان چیز علت عدم است" غلط خواهد بود؛ چون عدم معلول برای علتی نمی شود. همیشه منشا تحقق عدم، عدم تحقق علت وجود است. در ما نحن فیه هم ترک امری عدمیست؛ لذا علت نمی‌خواهد. پس ایجاد الداعی علی الترک نیز معنا ندارد. ما هم می‌خواهیم بگوییم: نهی در واقع تخریب علت وجودیست. نهی «منع عن الفعل» است. همین که فعل محقق نشود، ترک حاصل شده و علت نمی خواهد.

نظریه محقق خوئی

ایشان در باب معنای نهی می فرماید: نه «طلب الترک» و نه «المنع عن الفعل» هچ کدام معنای نهی نیست. ایشان در باب معنای امر و نهی مبنای خاصی دارند. می فرماید: امر و نهی انشائیات و اعتباریات هستند. پس ما باید به سراغ مبنی در باب انشائیات برویم. طبق نظر مشهور، إخبار «حکایه المعنی باللفظ» است و انشاء «ایجاد المعنی باللفظ». اما طبق نظر محقق خوئی انشاء به معنای «ابراز امر اعتباری» است؛ یعنی اول چیزی اعتبار می شود، سپس با لفظ ابراز می گردد.

امر و نهی هم چون انشائی هستند، باید در همین قالب بیایند. می فرماید در باب اوامر مولا «کون الفعل علی رقبه ی العبد و ذمته» را اعتبار کرده و سپس اعتبار خود را با لفظ ابراز می کند که به آن انشاء می گویند. مثلا «اقیموا الصلاه ی» در واقع ابراز این است که مولا نماز را بر ذمه عبد قرار داده است. در باب نواهی هم مطلب همین است. مولا ابتدا حرمان العبد عن الفعل را اعتبار کرده و سپس آن را به واسطه نهی ابراز می دارد.

مطابق این معنی نهی به معنای «ابرازُ حرمانِ العبد عن الفعل» خواهد بود.

و فیه

ما قبلا هم گفته ایم که اصل این مبنا را قبول نداریم. این‌که انشاء عبارت باشد از «ابراز اعتبار النفسی» خلاف فهم عرفیست. این را در جای خود بحث کرده ایم. خود کلمه انشاء لغه ی به معنای ایجاد بوده و ابراز غیر از ایجاد است. اگر حقیقت انشاء ابراز باشد، چرا اسمش را گذاشتند انشاء؟ «انکحتٌ» یی که عاقد می گوید، معنایش این است که من علقه زوجیّت را ایجاد کردم. این علقه در عالم اعتبار و بوجود انشائی که نوعی از وجود است ایجاد گشته.

نظریه سایر اعلاممرحوم آقا ضیاء، آشیخ محمد حسین اصفهانی، محقق بروجردی و حضرت امام خمینی هم در باب معنای نهی همین نظر ما را پذیرفته اند. ایشان می فرمایند: معنای نهی زجر و منع از طبیعت است. مراد از طبیعت هم همان متعلق نهی مانند شرب الخمر و فعل القمار است. اینها طبیعت افعالی هستند که متعلق نهی قرار گرفته اند. پس ایشان نظر ما را قبول دارند.

در مقالات اینگونه آمده است که «و الظاهر ان مفاده (مفاد نهی) الردع عن العمل قبال البعث الیه فی الامر»[2] در نهایه الافکار هم مشابه همین مطلب وجود دارد.[3]

در نهایه الدرایه می فرماید: «کذالک صیغه ی النهی موضوعه ی للزجر و المنع التنزیلی التسبیبی بازاء المنع و الزجر الخارجی»؛ یعنی منع و زجر دو گونه اند؛ گاهی خارجی هستند و گاهی تنزیلی. منع و زجر خارجی آن است که کسی می خواهد شرب خمر کند و شما بطری را از او گرفته و مانع از شرب او می شوید. اما نهی تنزیلی آن است که شما حقیقه ی مانع او نمی شوید؛ بلکه به واسطه نهی او را منع می کنید. این می شود منع تنزیلی تسبیبی. تسبیبی هم به این معناست که شما دست و پایش را نگرفته اید. اما با قول «لا تشرب» برای او ایجاد سبب کرده اید تا آن فعل واقع نشود.[4]

«نعم، المنع عن الفعل بالذات ابقاءٌ للعمل بالعرض». نتیجه این‌که ما حائل ایجاد کرده و نگذاشتیم آن فعل در خارج واقع شود، وقوع ترک در خارج است؛ این ترک بالعرض است نه بالذات.

آقای بروجردی در نهایه الاصول[5] و مرحوم حضرت امام[6] هم همین مطلب را در کتبشان آورده اند. البته مطلب درستی هم هست.


[1] منتقی الاصول، السید محمد الروحانی، ج3، ص6.
[2] مقالات الاصول، الشیخ ضیاءالدین العراقی، ج1، ص347.
[3] نهایه الافکار، الشیخ ضیاءالدین العراقی، ج1، ص402.
[4] نهایه الدرایه، الشیخ محمد حسین الاصفهانی، ج2، ص286.
[5] نهایه الاصول، السید حسین الطباطبایی، ج1، ص247.
[6] مناهج الوصول، الامام الخمینی، ج2، ص103.