96/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: واجب نفسی و غیری/ اقوال در وجوب مقدمه/تفصیل صاحب فصول
ایرادات محقق نائینی به قیدیّت «ایصال»بحث مقدمه موصله صاحب فصول را خواندیم و به فرمایش محقق نائینی در همین رابطه رسیدیم. ایشان ابتدائاً ایراداتی گرفتهاند اما در انتها این تفصیل را با بیان دیگری که خود ارائه کردهاند، پسندیده است.[1]
تقریر اول ایراد دورایراد ایشان این است که عبارت «مقدمه موصله واجب است» مستلزم دور است. اولا به این صورت که وجود ذیالمقدمه متوقف است بر وجود مقدمه. حال اگر قید ایصال را در وجوب مقدمه آوردید، مقدمه هم مشروط میشود به وجود ذیالمقدمه. پس ذیالمقدمه متوقف بر وجود مقدمه و مقدمه متوقف بر وجود ذیالمقدمه خواهند بود.
جواب از این ایراد هم واضح است؛ زیرا وجود ذیالمقدمه متوقف بر وجود مقدمه است، یعنی تا نصب سُلّمی نباشد، صعود علی السطح ممکن نخواهد شد. اما وجود مقدمه توقفی بر ذیالمقدمه ندارد. انسان میتواند نصب سُلّم کند و صعود علی السطحی هم در کار نباشد. پس دوری در کار نیست. بله، مطلوبیّت مقدمه متوقف بر ذیالمقدمه است؛ اما این توقف تلازمی با دور ندارد. اگر وجود هر دو متوقف بر دیگری بود مستلزم دور میشد. اما اینکه از یک طرف توقف وجودی باشد و از طرف دیگر توقف مطلوبیّت و محبوبیّت، این اشکالی ندارد. مطلوبیّت و محبوبیّت ارتباطی به وجود ندارد تا تلازمی با دور داشته باشد.
تقریر دیگری برای دوراگر ما قائل شویم به «وجوب مقدمه موصله»، از یک سو نصب سُلّم مقدمه صعود است، از سوی دیگر چون موصله بودن منتزَع از وجود ذیالمقدمه است، باید وجود ذیالمقدمه، ولو در مطلوبیّتِ مقدمه، دخالت پیدا کند. در این صورت، ذیالمقدمه نیز مقدمهای برای مقدمهی خودش خواهد شد؛ زیرا دخالت در مطلوبیّت هم نحوی از مقدمیّت است. بنابراین ذیالمقدمه، مقدمهی مقدمهی خود خواهد شد.
در این صورت مشکل دور پیش میآید؛ زیرا وجوب مقدمه، غیری و ناشی و مترشّح از وجوب ذیالمقدمه است. اگر خود ذیالمقدمه هم برای مقدمهی خودش مقدمیّت داشته باشد، ذیالمقدمه هم وجوب غیری پیدا میکند. وجوبی غیری که ناشی از وجوب مقدمه خودش است. پس وجوب مقدمه ناشی میشود از وجوب ذیالمقدمه و وجوب ذیالمقدمه هم ناشی میشود از وجوب مقدمه. هر دو وجوب هم غیری هستند.
و فیهجواب این اشکال هم واضح است. مغالطهای در این بیان نهفته است؛ زیرا دور در جایی صادق است که موقوف و موقوفٌ علیه یکی باشند. اگر وحدتشان خراب شود دور نیز خراب خواهد شد. در ما نحن فیه، وجوب مقدمه، ناشی از وجوبِ نفسیِ ذیالمقدمه است. اما وجوب نفسیِ ذیالمقدمه متوقف بر چیزی نیست. آن وجوبِ غیریِ ذیالمقدمه است متوقف شده بر مقدمه. یعنی دو وجوب در ذیالمقدمه جمع شدهاند؛ یکی وجوب نفسی که متوقف بر چیزی نیست و دیگری وجوب غیری که متوقف بر مقدمه است.
وجوب غیری مقدمه متوقف بر وجوب نفسی ذیالمقدمه است. به بیان دیگر دور در صورتی صادق بود که همان وجوب نفسی ذیالمقدمه -که موقوفٌ علیه است- متوقف باشد بر وجوب مقدمه. حال آنکه وجوب نفسی ذیالمقدمه متوقف بر چیزی نیست. لذا دور باطل است. بله در ذیالمقدمه یک وجوب غیری وجود دارد که متوقف بر مقدمه است، اما این وجوب ربطی به وجوب نفسی ندارد.
اما سوالی که مطرح میشود این است که آیا اشکالی دارد که ذیالمقدمه هم وجوب نفسی داشته باشد هم وجوب غیری؟ پاسخ این است که اشکالی در جمع دو وجوب وجود ندارد. ممکن است یک واجبی در عین حالی که واجب نفسی است، وجه غیریّت هم داشته باشد. مانند نماز ظهر که هم واجب نفسی است و در عین حال وجوب غیری هم برای نماز عصر دارد.
فتحصّل مما ذکرنا که ایرادهایی که به صاحب فصول گرفته شدهاست، تکلّف و تعسّف بوده و فرمایش صاحب فصول فرمایش متینی است.
ایراد تسلسلایرادات دیگری هم به ایشان گرفته شده که داعی برای اطاله و بررسی آنها نداشته و نمیخواهیم متعرض همه آنها شویم. اما یکی از آن ایرادها را اشاره میکنیم که ایرادِ تسلسل است. تقریر ایراد به چند نحو بیان شده که ما به یک نحو آن از باب نمونه اشاره میکنیم. گفته شده که «مقدمه موصله» مرکب از دو چیز است؛ یکی حیث «مقدمه» و دیگری حیثیّت «ایصال». چون اجزاء هر چیزی برای آن شیئ مقدمیّت دارند، پس حیثیّت ایصال هم مقدمه آن مقدمه میشود. وقتی که مقدمه شد، باید مقدمیت موصله داشته باشد. در این صورت خود نیز نیازمند یک حیثیّت «ایصال» دیگر بوده و این ایصال دوم هم مقدمیّت دارد و هکذا ایصال سوم و چهارم الی ما لا نهایه له.و فیهوقتی صاحب فصول میگوید: «مقدمه موصله»، مرادش مقدمه اصطلاحی است. یعنی «ما یتوقف علیه ذیالمقدمه». کاری با جمیع مقدمات ندارد. تسلسل از آنجا شروع شد که مستشکل میگفت خود صفت ایصال هم حیث موصلیّت دیگری میخواهد. لکن صاحب فصول چینین حرفی نزدهاند. حرف ایشان فقط در خصوص مقدمه اصطلاحی است. مضاف بر اینکه موصله بودنِ ایصال صفت ذاتی ایصال است و محتاج ایصال دیگری نیست. مانند اینکه میگوییم: رطوبت هر چیزی به آب است. اما رطوبت برای خود آب ذاتی است. در صفت ایصال هم امر همینطور است. برای موصلیّتِ قیدِ ایصال، ذاتیّت کفایت میکند و نیازی به موصلیّت دیگری نیست. لذا مستلزم تسلسل هم نخواهد بود.
تعبیرات اعلام از مقدمه موصلههم محقق نائینی که این ایراد ها را بیان کردهاست، هم محقق عراقی و هم محقق حائری در این بحث اینگونه نتیجه گرفتهاند که اصلِ فرمایش صاحب فصول بسیار حرف متینی است. ولی عبارت ایشان ناقص است؛ زیرا وقتی میگوید: «مقدمه موصله»، کلام او ظهور در این دارد که «موصله بودن» در مقدمه قیدیّت دارد. همه اشکالاتی نیز که گذشت ناشی از تقیید مقدمه به موصله بودن است. ما اشکالات را جواب دادیم اما آقایان متأثّر از اشکالات شدهاند. اما چون اصل مطلب را صحیح میدانستند، درصدد اصلاح عبارت صاحب فصول بر آمدهاند.
محقق نائینی گفتهاند: به جای «مقدمه موصله» باید تعبیر «المقدمه فی حال الایصال» را آورد. مرحوم آقا ضیاء نیز گفتهاند: «المقدمه فی ظرف الایصال».[2] گاهی هم تعبیر کردهاند به «قضیّه حینیّه». محقق حائری هم فرمودهاند: «فی لحاظ الایصال».[3] یعنی مولا گاهی مقدمه را لحاظ میکند و ناظر به موصله بودن نیست؛ مثلا نصب سُلّم را لحاظ میکند بدون در نظر گرفتن صعود علی السطح. گاهی نیز تصور میکند نصب سُلّمی را که منتهی به صعود علی السطح شود. اگر لحاظ مقدمه مطلق و به تنهایی باشد، مطلوبیّتی ندارد. اما اگر نصب سُلّم را در حینی که منتهی به صعود علی السطح شود لحاظ کند، در این صورت مطلوبیّت دارد. پس مطلوبیت مربوط به لحاظ ایصال است. لحاظ نصب سُلّم به تنهایی مطلوبیّتی ندارد اما لحاظ نصب سُلّم بما هو موصِلٌ مطلوبیّت دارد.
یک بار میگوییم: عدالت در مرجعیتِ زید قید است. یک بار میگوییم: عدالت قید نیست، بلکه تقلید از زید جایز است فی حال العداله. این تعبیر دوم برای رهایی از قیدیّت عدالت است. این تعبیرات آقایان هم همه برای رهایی از قیدیّت «ایصال» است؛ زیرا هرچند حرف صاحب فصول حرف خوبی است لکن در نظر ایشان قیدیّت ایصال مستلزم اشکالاتی مانند دور و تسلسل میشود. برای همین تعبیر را عوض کردهاند تا مواجه با این اشکالات نگردند.
جواب عبارات جدید اعلامجواب اول ما این است که اشکالاتی که گفته شد همه مغالطهاند. ما همه را جواب دادیم. بنابراین حتی علی القیدیّه هم تعبیر صاحب فصول اشکالی ندارد.
جواب دوم نیز در کلمات حضرت امام و تلامذه ایشان زیاد آمدهاست. ایشان میفرمایند: قضیه حینیّه و تبدیل تقیّد به حال، اصلاً فایدهای ندارد؛ زیرا اگر خود عبارت «فی حال کذا» تاثیر در حکم نداشته باشد. مثلا وقتی میگویید زید جایز التقلید است «فی حال العداله» این قید «فی حال العداله» اثری در حکم جواز تقلید نداشتهباشد، قضیه اتفاقیّه خواهد بود. لکن قضایای اتفاقیّه -مانند اینکه زید در شهر دیگری مُرده باشد و عمرو از سفر برگشته باشد فرزند بکر هم به دنیا آمده باشد- هیچ دخلی به هم ندارد. لذا اگر در ما نحن فیه بگویید که قید «فی حال العداله» تاثیری در حکم ندارد خلاف واقع است؛ چون یقینا تاثیر دارد. اما اگر بگویید تاثیر دارد، این خود بخود قید خواهد بود؛ زیرا معنای تاثیر این است که دیگر حکم به صورت مطلق اثر ندارد. نمیتوانید بگویی «سواءٌ کان عادلاً ام لا». وقتی مطلق نبود، اهمال هم در مقام ثبوت محال است. یعنی خود بخود مقیّد میشود.در ما نحن فیه هم قضیه «مطلوبیّت مقدمه» یا مهمل است، یا مطلق و یا مقیّد است. وقتی میگویید: «مقدمه فی حین الایصال»، نمیتواند مهمل باشد؛ زیرا اهمال در مقام ثبوت معنی ندارد. مطلق هم نیست زیرا خود شما معترفید که «حین الایصال» موثریّت دارد. لذا خود بخود مقیّد میشود.[4]